خودش مراقب خودش نیست. دوست دارد کسی مراقبش باشد. اما از اینکه کسی به کرم پودر های ماسیده ی روی صورتش دقت کند معذب میشود. یا از اینکه حساب تعداد تارهای سفید توی موهایش را داشته باشد متعجب می شود. میخواهد کسی مراقبش باشد، اما حواسش به او نباشد. یک مراقب که سمت دیگری را نگاه کند. وقتی پد بهداشتی اش را عوض میکند. وقتی رژی را تمدید میکند. وقتی غمی را دفن می کند. وقتی چروکی را می پوشاند. وقتی از حقیقتی فرار می کند. در تمام این لحظات دلش می خواست کسی مراقبش باشد اما به او نگاه نکند. مراقبی که سمت دیگری را نگاه کردن بلد باشد، پیدا نمی کرد.
@manonasrin
@manonasrin