سلام حالت خوبه؟ عمه نصرت میگفت خاک سرده مهر مرده از دل آدم میره بیرون اما از دل من نرفت بدتر عاشقت شدم انقدر شبا سرمو کردم زیر لحاف و برات گریه کردم، حالام که دارم پا به سن میزارم بیشتر دلم واست تنگ میشه آخه بچه که عقلش نمیرسه مادر کیه آدم وقتی بزرگ میشه تازه قدر مادر رو میدونه، چون آدم تو بغل مادرش فقط تنها نیست یادته خودت وقتی مریض میشدی توی رختخواب میفتی هی مادرت رو صدا میکردی؟ ... حواست به من باشه ! الان اگه بودی میفرستادمت بری مشهد کیف کنی! اونم با هواپیما ! یادته توی چ سرمایی منو بردی مشهد؟ اگه بودی بهت پول میدادم توی مشهد واسه خودت آژانس سوار شی که از حرم تا مسافر خونه یخ نکنی آب بره تو کفشت انگشت کوچیکه پات یخ کنه !
تو مشهد یه دختری تو مسافرخونه بود، من دوستش داشتم !
دیشب یه خواب سفید دیدم ! تا حالا اصن خواب سفید دیدی؟ همه جا سفید بود مثل برف ! اما برف نبود ! مثل پشمک، گرم بود !
بعد اون دختر خانمه که همیشه لباس سفید میپوشه، اومد خونه ی ما ! اول اومد دست تورو ماچ کرد بعد یه بلیز بافتنی سفید برات بافته بود، بعد خودش تنت کرد ! تو دست کشیدی به لباسه، گفتی، به به ! چقدر قشنگه ! آفرین آقا رضا چه زن خوبی پیدا کردی ! خیلی قشنگه ! سلیقه داره ! دیگه من غصه ی تورو نمیخورم که تنها موندی! با این درد و دل میکنی دیگه حوصلت سر نمیره !
پسر و مادر باید باهم درد و دل کنن که از غصه دق نکنن ! کاری نداری؟
خداحافظ
(خواب سفید - حمید جبلی)