کاغذ


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


کاغذ، رسانۀ کتاب
دربارهٔ کتاب و خواندنی‌های دیگر

«تنها توصیه‌ای که یک نفر می‌تواند دربارهٔ خواندن به دیگری بکند این است که به او بگوید هیچ توصیه‌ای دراین‌باره نپذیرد.»/ ویرجینیا وولف
در شبکه‌های اجتماعی دیگر:
Instagram.com/kaaqaz
Twitter.com/kaaqaz

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


‏«بریده روزنامه، خبر مرگ آدولف هیتلر»
در میان یادداشت‌های علامه قزوینی به همراه یادداشتی به‌خط او./ آرشیو کتابخانهٔ دانشگاه تهران

Iranistic - University of tehran

متن یادداشت:
کشته‌شدن آدلف هیتلر شانسلیه و رئیس دولت فعلی آلمان در روز اوّل مه (دیروز شنبه) بعدازظهر در عمارت شانسلری برلین در حین مقاتله و دفاع از وطن خود در مقابل وحشیهای خونخوار شمال یعنی روسها مرگی مانند مرگ یکی از بهترین و نجیب‌ترین و شجاع‌ترین ابطال دنیا که تا آخرین نفس و آخرین ثانیهٔ حیات خود در مقابل [...]

#آرشیو

@kaaghaz




معرفی و پیشنهاد کتاب تازه: دوئت تنهایی


پنجم سپتامبر ۱۹۶۷، گابریل گارسیا مارکز در دانشگاه ملی مهندسی پرو رودروی ماریو بارگاس یوسا می‌نشیند تا به پرسش‌های نکته‌سنجانهٔ او پاسخ‌های غریزی دهد. در این هنگام یوسا اختر تابناک رمان امریکای لاتین است و به‌تازگی هم جایزهٔ رومولو گایگوس را به خانه آورده؛ ستارهٔ بخت مارکز نیز درخششی شگفت‌انگیز را آغاز کرده و از چند ماه پیش و با انتشار صد سال تنهایی، روزبه‌روز بر شهرتش افزوده می‌شود. این دو به‌رغم چند ماه نامه‌نگاری بسیار دوستانه، اولین بار چند هفته پیش از این یکدیگر را دیده‌اند.

به قول خوئان گابریل باسکس «در سال ۱۹۶۷، جهان چنان تازه بود که بسیاری چیزها هنوز اسمی نداشتند.» در دورانی که هنوز لفظ «رئالیسم جادویی» اختراع نشده، مارکز می‌کوشد با روایت زندگی خود، وقایع شگرف رمانش را رمزگشایی کند و واقع‌گرایی آن‌ها را به اثبات برساند، واقع‌گرایی خیالی آمریکای لاتین که برآمده از زیست روزمرهٔ مردم این قاره است و‌ همهٔ نویسندگان در آن مشترکند، مگر بورخس. او تخیل بورخس را آمریکای لاتینی نمی‌داند و آثار او را اگرچه استادانه اما یکسره پوچ توصیف می‌کند. یوسا هم دم به دم او می‌دهد و شخصیت بورخس را مرتجع می‌خواند.

گفت‌وگو در دو نشست انجام شده و حول نگاه مارکز به رمان می‌گردد– آبشخورهای داستانی او، نگاهش به مسئولیت اجتماعی نویسنده، کتاب‌های الهام‌بخشش و... دربارهٔ مسئولیت اجتماعی، نگاهش را با نقلی از خود یوسا توضیح می‌دهد: «تو به این نتیجه رسیده بودی که ما رمان‌نویس‌ها کرکس‌هایی هستیم که از لاشهٔ گندیدهٔ اجتماع تغذیه می‌کنیم.»

گفت‌وگوها حاکی از دوستی عمیق و آشکار دو نویسنده است. یوسا فروتنانه میدان را برای دوست خود باز می‌کند و احترام مارکز نسبت به یوسا مشهود است. با این‌حال، میانهٔ این دو دوست که روزگاری بنا بود رمانی مشترک بنویسند، هشت سال و نیم بعد شکراب شد. یکی از افزوده‌های جالب کتاب هم گفت‌وگویی است با یوسا پس از مرگ مارکز. کتاب بخش‌های دیگری هم دارد، از جمله دو گفت‌وگوی کوتاه با مارکز و خاطرهٔ چند نفر از حاضران گفت‌وگو.

کتاب با نثر شیوای لیلا مینایی، مستقیماً از اسپانیایی، ترجمه شده و مثل باقی کتاب‌های نشر فنجان در نهایت آراستگی و حسن سلیقه به چاپ رسیده است.

▪️دوئت تنهایی | مارکز، یوسا | ترجمهٔ لیلا مینایی | نشر فنجان | ۱۴۴ ص. رقعی | شومیز لب‌برگردان | ۲۰۰,۰۰۰ تومان

▪️ Original title:
Dos soledades: un dialogo sobre la novela en America Latina (2021)

#معرفی_کتاب_تازه #پیشنهاد_کتاب

@kaaghaz


آن‌جاست بندرگاه؛ کشتی بادبان برافراخته؛
دریاهای وسیع و تاریک آن‌جا فسرده است. دریانوردانم،
ای جان‌هایی که در رکاب من جهد کرده‌اید، ساخته‌اید، اندیشیده‌اید—
ای کسانی که هماره رعد و آفتاب را با شادمانی پذیرا بوده‌اید
و قلب‌های آزاد و پیشانی‌های آزادتان را پیش آورده‌اید—
من و شما مردانی سالخورده‌ایم؛
سالخوردگی اما همچنان غرور و جهدهای خود را دارد؛
این‌همه را پایانی نیست جز مرگ: اما پیش از این پایان،
می‌باید که کاری سترگ را به پایان بریم،
کاری سزاوار کسانی که با خدایان درآویخته‌اند.
بر فراز صخره‌ها فانوس سوسو می‌زند:
روز بلند رو به پایان است: ماه آرام آرام سر برمی‌آرد:
از اعماق دریا
ناله‌هایی با صداهای بسیار می‌پیچد. بیایید دوستان من،
برای جستن آفاق نو چندان دیر نیست.
کشتی را روانه کنید، و از بهر شورانیدن آب پشت‌به‌پشت هم داده
خروشی از شکاف‌های آن برآورید؛ زیرا مقصود من
دریانوردی به فراسوی غروب آفتاب است، به فراسوی خزینه‌های
تمام ستارگان مغربی؛ تا آن روز که سرانجام بمیرم.
شاید در این راه گرداب‌ها ما را در خود فرو برد:
شاید به جزایر سعادتمند پا گذاریم،
و آن‌جا به دیدار آخیلس کبیر نائل شویم، همو که آشنای دیرین ماست.
گرچه بسی چیزها از دست شده است، بسیاری همچنان باقی است؛
و گرچه اکنون آن پایه قدرتمند نیستیم که به‌سان روزگاران قدیم زمین و آسمان را به حرکت درآوریم؛
باری، هنوز چنان که بودیم هستیم؛ با روحی واحد در قلب‌هایی پهلوان،
که روزگار و سرنوشت آن را فرسوده است، اما با اراده‌ای همان‌قدر راسخ
در آویختن، جستن، یافتن و سر فرود نیاوردن.


بخش پایانی از شعر «اولیس»،
از آلفرد تنیسن

▪️"Ulysses" (written in 1833 and published in 1842), Alfred, Lord Tennyson

#شعر

@kaaghaz


پیشنهاد کتاب تازه: روبسپیر


آیا به‌راستی روبسپیر دیکتاتور خونخواری بود از سنخ کرامول؟ پیتر مک‌فی،‌ مورخ برجستهٔ استرالیایی، می‌کوشد در کتاب خود، روبسپیر، سرگذشت یک انقلابی، به این سؤال پاسخ دهد.

مک‌فی روبسپیر را «بز بلاگردان» عصر وحشت معرفی می‌کند. فردای روزی که با گیوتین اعدام شد، همگان –دوست یا دشمن– از او اعلام برائت کردند، اگرچه بعضاً حتی بیش از روبسپیر در کشتارهای انقلابی نقش داشتند. اصطلاح «نظام وحشت» در همین روز برای اولین بار به کار رفت و عامل آن نیز «هیولایی» خودکامه معرفی شد، مردی که گرچه به قالب سیسرون فرو می‌رفت، از او به‌عنوان کاتیلینه یاد کردند.

با این حال، روبسپیر مک‌فی آزاده‌ای بی‌تقصیر نیست. ماکسیمیلیان جوان به‌شدت با اعدام مخالف بود و سخت دلبستهٔ آزادی، آرمان جمهوری روم را گرامی می‌داشت و افکار روسو را در سر می‌پروراند. او البته در هوای ایجاد حکومتی خودکامه نبود، اما چنان آرمان‌گرای آشتی‌ناپذیری بود که در شکل‌گیری عصر وحشت نقشی انکارناپذیر ایفا کرد. معتقد بود: «شاه‌تیر حاکمیت مردمی... هم فضیلت است و هم وحشت... و وحشت خود هیچ نیست مگر اجرای بی‌درنگ و قاطعانهٔ عدالتی تزلزل‌ناپذیر.» و با همین اندیشه هم مخالفانش را به تیغ گیوتین سپرد و سپس به‌سراغ نزدیک‌ترین یارانش، دمولن و دانتون، رفت. ناخدایی بریتانیایی او را «پروکروستِس مدرن» توصیف کرد، همان شخصیت اساطیری که مهمانانش را به اندازهٔ تخت خود درمی‌آورد: هرکس که بلندتر بود می‌برید و هرکس که کوتاه‌تر بود می‌کِشید.

پیتر مک‌فی در این کتاب فقط بر سرگذشت انقلابی روبسپیر متمرکز است و جز به‌اشاره از وقایع انقلاب یاد نمی‌کند. بنابراین خوانندهٔ آشنا با تاریخ انقلاب شاید بهرهٔ بیش‌تری ببرد، اما خوانندهٔ ناآشنا نیز (به‌لطف توضیحات مفصل مترجم) می‌تواند از کتاب لذت ببرد.

▪️ روبسپیر، سرگذشت یک انقلابی | پیتر مک‌فی | علیرضا اسماعیل‌پور | نشر مَد | ۴۶۰ ص. رقعی | جلد سخت | ۵۵۰,۰۰۰ تومان

▪️ Original title:
Robespierre: ARevolutionary life (2013), Peter McPhee

#معرفی_کتاب_تازه #پیشنهاد_کتاب

@kaaghaz


Forward from: یادداشت (حروف‌نگاریِ سابق)
اصول
(از دوست گرامی، آقای عرفان چوبینۀ بهروز، از بابت معرّفی این وبگاه سپاسگزارم.)

کتابخانۀ دیجیتال «اصول» آرشیوی بزرگ از کتب علوم اسلامی است که دسترسی و جست‌‌وجوی هوشمند در بیش از هشت‌هزار (به سخن‌ دقیق‌تر، بین ده تا یازده‌هزار) منبع را امکان‌پذیر کرده‌است. پیکرۀ این کتابخانه دربرگیرندۀ منابع کتابخانۀ دیجیتال «الشاملة» و از آن مهم‌تر پیکرۀ پروژۀ «OpenITI» است (دانشی دوست عزیز من، آقای حمیدرضا حکیمی، نقش پررنگی در آماده‌سازی و غنای این پیکره داشته‌اند). جست‌وجوی هوشمند (AI) در متن کتاب‌ها این امکان را به کاربر می‌دهد تا موضوع، عبارت یا بخش خاصی از متن مورد نظرش را سریع‌تر پیدا کند (به‌ویژه وقتی بخش یا عبارت مورد نظر را دقیقاً در خاطر ندارد). ضمن این‌که پاسخ‌های یاری‌گر هوشمند به پرسش‌های کاربران مستند و برگرفته از منابع موجود است، نه برساخته.
غربال‌کردن تاریخ کتب و دسته‌بندی موضوعی و جغرافیایی آن‌ها نیز به‌مراتب از کتابخانه‌های مشابه ساده‌تر است.
برای دسترسی به منابع این پیکره و آشنایی با امکانات آن به نشانی برخط زیر بروید:
https://usul.ai/

@QalamAndaz


ترجمهٔ غزلوارهٔ ۱۸ شکسپیر، از محسن مهدوی مزده

با آفتاب گرم تموزت کنم قیاس؟
آخر تو معتدل‌تری و دلپذیرتر
لطفِ گلْ ایمن از غمِ بادِ ایار نیست
عهد تموز دیر نپاید به هیچ در
مهر تو لیک روشنی جاودانه است
ای حسن بی‌مثال که هیچش زوال نیست
در دور سال و ماه، فنا را چه جای لاف
پیش گلی که رونقش از ماه و سال نیست؟

تا هست دور دهر و کلام سخنوران
می‌ماند این حدیث و تو می‌مانی اندر آن

M Mahdavi Mazdeh

*مترجم دربارهٔ ترجمه توضیحاتی به زبان انگلیسی داده است که در لینک می‌توانید بخوانید.

#شعر

@kaaghaz


گفتند که چون تسلیم شوید، فاتح خواهید شد.
تسلیم شدیم و غبار را یافتیم و خاکستر را.
گفتند که چون عشق بورزید، فاتح خواهید شد.
عشق ورزیدیم و غبار را یافتیم و خاکستر را.
گفتند که چون دست از جان بشویید، فاتح خواهید شد.
دست از جان شستیم و غبار را یافتیم و خاکستر را.

غبار را یافتیم و خاکستر را.
حالا که هیچ چیز برایمان نمانده فقط باید زندگی را باز بیابیم.


– جورج سفریس، ترجمهٔ عبدالله کوثری –

@kaaghaz


جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۴ به هان کانگ، نویسندهٔ اهل کرهٔ جنوبی، اعطا شد؛ «به خاطر نثر شاعرانه‌اش که به تروماهای تاریخی می‌پردازد و شکنندگی زندگی انسان را آشکار می‌کند».

هان کانگ نویسنده‌ای پنجاه‌وسه ساله است که پیش‌تر با رمان گیاهخوار جایزهٔ بوکر بین‌المللی (سال ۲۰۱۶) را از آن خود کرده بود. از جمله آثار او می‌توان به رمان‌های نگو خداحافظ، سفید، دستان سرد تو و پسری می‌آید اشاره کرد.

تا به حال از میان آثار کانگ، سه کتاب گیاهخوار، اعمال انسانی و کتاب سپید به فارسی ترجمه شده است.

#خبر

@kaaghaz


‏در روز جهانی ترجمه، ناشر بسیار محترم کتابهام پیغام داده بعد از این دیگه درصد پشت جلد رو از دوازده بکنیم چهار... بعد از هجده نوبت چاپ آخه... کاش روز دیگری رو برای این ظلم ناروا انتخاب می‌کردید!

لیدا هادی
*مترجم ادبیات کودک و نوجوان
(فهرست ترجمه‌ها)

@kaaghaz


وقتی کتابی می‌خوانید، از زندگی فرار نمی‌کنید، بلکه بیش از پیش به اعماق آن فرو می‌روید.

نویسنده و هنردوست امریکایی، لوگان پیرسال اسمیت، روزگاری گفته بود: «بعضی آدم‌ها فکر می‌کنند که مسئلهٔ اصلیْ زندگی است، اما من مطالعه را ترجیح می‌دهم.» اول‌باری که به این برخوردم، به نظرم سخن نغزی آمد، اما حالا آن را –همچون بسیاری گزین‌گویه‌های دیگر– حرف باطل غلط‌اندازی می‌دانم. زندگی و مطالعه دو فعالیت مجزا از هم نیستند. تمایزِ آن‌ها نادرست است (چنان که ییتس هم در اشتباه است وقتی به انتخابِ نویسنده میان «کمال مطلوب در زندگی، یا در کار» می‌اندیشد). وقتی کتابی می‌خوانید، از زندگی فرار نمی‌کنید، بلکه بیش از پیش به اعماق آن فرو می‌روید. شاید فراری ظاهری در این باشد –گریزی به کشورها، آداب‌ورسوم و قالب‌های زبانی متفاوت– اما کاری که اساساً در حال انجام آن هستید ارتقای درکی است که از ظرایف، تناقضات، لذات، دردها و حقایق زندگی دارید. مطالعه و زندگی مجزا از هم نیستند، بلکه با هم همزیستی دارند. و برای این کندوکاو در خویشتن تنها یک سمبل تمام‌وکمال وجود دارد و همچنان بر جای خود باقی است: کتاب چاپی.

–جولین بارنز، ترجمهٔ مهرداد اصیل–

#نقل_قول

@kaaghaz


پیشنهاد کتابفروشی

این چند سال قیمت کتاب هم مثل همه‌چیز رشد نجومی داشته. همین هم بازار کتاب‌های قیمت قدیم و کتاب‌های دسته دوم را رونق داده.
یکی از بهترین و مطمئن‌ترین و منصف‌ترین کتاب‌فروشی‌های اینترنتی کتاب مرتضی است. مرتضی احمدی که خودش کتاب‌دوست کهنه‌کاری است، در‌ کتابفروشی‌اش حراج‌های هفتگی بسیار جذابی دارد که عشق کتاب‌ها بعید است بتوانند در مقابلش مقاومت کنند. کتاب‌های روز بازار را هم موجود دارد و گاهی به مناسبت‌های مختلف با تخفیف عرضه می‌کند.
https://t.me/itsmortezas


کتابفروشی مجازی دیگری که پیشنهاد می‌کنم سر بزنید کتاب سالینه است. این کتابفروشی در ژانر خودش تا جایی که من دیده‌ام بهترین کیفیت‌ها را دارد. سر بزنید و عنوان‌هاش را ببینید.
https://t.me/salinebook

#پیشنهاد

@kaaghaz


‏پدرم می‌گفت: «شما کمونیست‌ها شاید خیرخواه مردم باشید، اما رحم به بینوایان ندارید. به خودتان هم رحم نمی‌کنید و به این علت فکر می‌کنید اجازۀ هرکاری را دارید. پیغمبر ما عیسی هم به خودش رحم نداشت، ولی انسان‌ها را دوست داشت. شماها هیچ‌کس را دوست ندارید، هیچ‌کس هم شما را دوست ندارد.»

▪️قطره اشکی در اقیانوس | مانس اشپربر | روشنک داریوش | نشر‌نو | ۱۲+۱۰۰۲ صفحه، رقعی گالینگور | ۱,۰۰۰,۰۰۰ تومان
(صفحاتی از کتاب)

#بریده_کتاب

@kaaghaz


سیراک ملکنیان، نقاش و طراح جلدهای بنگاه ترجمه و نشر کتاب، درگذشت

سیراک ملکنیان، نقاش معاصر، در ۹۳ سالگی، در تورنتو درگذشت./ ایسنا
ملکنیان از‌ اولین همراهان احسان یارشاطر در بنگاه ترجمه و نشر کتاب بود و طراحی کتاب‌های این نشر را در دههٔ ۱۳۳۰ به عهده داشت. او دربارهٔ طراحی جلدهای بنگاه گفته است:

«آن زمان دکتر یارشاطر شخصیت بزرگی بود. استاد زبان و ادبیات فارسی بود و در رشتهٔ ایران‌شناسی نامی داشت. در نمایشگاه استتیک تهران، برای نخستین بار او را دیدم و پیشنهاد همکاری در بنگاه ترجمه را به من داد‌ چندی گذشت و من در دومین بینال بین‌المللی تهران برندهٔ جایزهٔ سلطنتی شدم و خودم را به‌عنوان نقاش در فضای هنری جا انداختم. بعد از آن جایزه، دکتر یارشاطر پیشنهادش را جدی‌تر با من در میان گذاشت و من پذیرفتم و به بنگاه ترجمه و نشر کتاب رفتم. کار من طراحی و تزیین کتاب‌ها بود، از طراحی جلد گرفته تا طرح‌های داخل کتاب و صفحه‌آرایی آن‌ها. تا آن زمان نشرها چندان به جلد کتاب‌هایشان توجه نمی‌کردند. معمولاً یا یک نقاشی روی جلد قرار می‌گرفت یا روی صفحهٔ تک‌رنگ با فونت نستعلیق و نسخ نام کتاب و نویسنده و مترجم نقش می‌بست. در بنگاه ترجمه بود که برای اولین بار به شکل جدی به قضیهٔ جلد کتاب پرداخته شد. در ابتدا برای چند کتاب اول یک طرح زدم، همان طرح خط‌های موازی در بالا و پایین. بعد که مجموعه‌های دیگر نیز در بنگاه تعریف شد، برای هر یک اونیفرم جدیدی طراحی کردم. مثلاً برای مجموعهٔ کودک و نوجوان طرحی از یک پسربچه و دختربچه که بر لبهٔ پنجره‌ای نشسته‌اند و کتاب می‌خوانند طراحی کردم. نوآوری دیگر ما در طراحی جلد طراحی فونت برای نام کتاب‌ها بود. آن زمان طراحی فونت فارسی را هندسی کردیم و از عادت معمول برای استفاده از فونت نسخ و نستعلیق عبور کردیم. سپس یارشاطر پیشنهاد داد که چه خوب است روی جلد هر کتاب شرح مختصری از کتاب و احوال نویسنده و مترجم آن بیاید. برای این من احتیاج به فضایی روی جلد داشتم. تصمیم گرفتم که کتاب‌ها همه روپوشی داشته باشند که روی جلدِ مقوایی بیاید چنین روپوشی دو فضای مناسب به دست می‌داد، یکی در داخل جلد در طرف راست برای شرح حال مولف و یکی در داخل جلد طرف چپ برای شرح حال مترجم. بدین ترتیب، بنگاه اولین ناشری بود که اونیفورم درست کرد. تا آن زمان چنین کاری در نشر ایران نشده بود. همکاری من با بنگاه سه سال به طول انجامید تا این‌که برای ادامهٔ تحصیلات به ایتالیا رفتم. طی این سه سال کم‌کم من دیگر یک کارمند معمولی در بنگاه نبودم، بلکه یکی از دوستان یارشاطر به شمار می‌رفتم. روشنفکران بسیاری به بنگاه می‌آمدند و می‌رفتند اما یارشاطر تنهایی خاص خودش را داشت.»
▪️از گفت‌وگوی ملکنیان با مجلهٔ اندیشهٔ پویا، آبان ۱۳۹۷

#خبر #کتابندگان

@kaaghaz


Forward from: عیشِ مدام
"کسی نمی‌پذیرد که زندگیِ هر فرد شیوهٔ ویرانیِ خاص خودش را دارد..."
اندوه چیزی نیست که یک‌شبه بر آدم نازل شود، غم چرا یا نگرانی، اما اندوه نه. اندوه خشت‌به‌خشت در برابر جان آدمی دیوار می‌سازد؛ مثلا یک وقت‌هایی هست که نمی‌دانی برای چه اندوهگینی، هرچقدر هم که فکر می‌کنی دلیلی مشخص نمی‌یابی. در جمعی نشسته‌ای همه سرگرم گفت‌و‌گو، یا در مترو به تاریکی نمایان از پنجره، در فاصلهٔ میان دو ایستگاه، چشم دوختی، وسط اسباب‌کشی، حدفاصل داغ شدن روغن ماهی‌تابه برای ریختن سیب‌زمینی‌ها؛ در همه حال این اندوه با توست. آه اگر می‌توانستی اندوهت را به چیزی بیرونی گره بزنی شاید برایش ماوایی می‌یافتی. با خودت می‌گفتی خب اگر او بود این‌طور نبودم، اگر آن می‌شد این‌حال نبودم...
"بهار ۱۸۷۵،دلیل اندوهش دیگر برایش ناشناخته نیست. تا آخرین لحظه می‌خواست این مشکل را نادیده بگیرد. به این ترتیب جمله‌ای که هیچ‌گاه به زبان نیاورده درست از آب درآمده است: مادام بوواری‌ خود اوست."
فلوبرِ میانسال، درگیر مشکلات مالی و بیماری، به پیشنهاد یک دوست به کونکارنو‌، در کنار دریا، می‌رود و تقریبا در آنجا هیچ‌کاری نمی‌کند الا خوردن و خوابیدن و البته تماشای کشف‌و‌شهود‌های علمیِ ژرژ پِنتیه‌.
فکر می‌کنم ملال و اندوه در کنار هم قدم برمی‌دارند. وقتی صد درصدت‌ را پای چیزی گذاشتی و شاید از قضا نتیجه هم خوب درآمده یا دیگران این‌طور می‌گویند، اما در نهایت این سوال مدام در ذهنت تکرار می‌شود که: خب که چی؟ همه‌اش همین؟ این ملال آمیخته با اندوه است که برایش ما‌به‌ازای دقیقی نمی‌یابی. شاهکار قرن را هم که نوشته باشی، بازهم وضع همین است.
"حوصله‌ام سررفته. کلافه‌ام. قلبم توخالی‌تر از آوند گیاه است. نه می‌توانم بخوانم، نه می‌توانم بنویسم و نه می‌توانم فکر کنم؛ مدت‌هاست کتاب تاریخی دست نگرفته‌ام. گور پدر همهٔ آدم‌های فرهیخته! مورخ‌ها، فیلسوف‌ها، فرزانه‌ها، مفسرها، واژه‌شناس‌ها، مقنّی‌ها، کفاش‌ها، ریاضی‌دان‌ها و منتقد‌ها! همه را در جعبه‌ای جمع می‌کنم و در مستراح عمومی می‌اندازم."
رمانِ پاییز فلوبر، اثر الکساندر پوستل، به مقطعی از زندگی میانسالی فلوبر می‌پردازد، داستانی از جنسِ کتاب استاد پترزبورگ، که آن هم به مقطعی از زندگی داستایفسکی می‌پرداخت. نشر نی کمی بعدتر از چاپ این کتاب، بخشی از نامه‌های فلوبر را هم منتشر کرده که در این روزگار بیداد میانمایگی، تسلای دل است.
* الکساندر پوستل برای رمانِ اولش، un homme effacé، جایزهٔ گنکورِ رمان اول را برده.


کارگاه شاهنامه برای نوجوانان
مدرس: علیرضا اسماعیل‌پور

مباحث اصلی:
معرفی شاهنامه و فردوسی، پیشینهٔ متن (به‌ویژه در بستر فرهنگ آریایی/ هندوایرانی)، شرح مختصر داستان‌ها به ترتیب تاریخی (به‌اضافهٔ ذکر برخی نکات از منابع دیگر به اقتضای موضوع)، تحلیل مضامین اسطوره‌ای و حماسی و بررسی تطبیقی بعضی وجوه حماسهٔ ایرانی با دیگر معادل‌هاس خود در مجموعهٔ حماسه‌های هندواروپایی.

هشت جلسه، روزهای دوشنبه
شهریه: ۱,۶۰۰,۰۰۰ تومان

تماس از طریق تلفن و تلگرام، به شمارهٔ:
۰۹۳۹۶۲۸۲۵۸۱
@adapagallery

آدرس: میدان ولیعصر، کوچهٔ سازش، کوچهٔ پنجم، کوچهٔ صومعه‌سرا، پلاک ۵، آداپا

(تصویرسازی و طراحی پوستر از رضا زواری)

#اطلاعیه #پیشنهاد

@kaaghaz


Forward from: Khabgard | خوابگرد
پاسترناک پس از نوشتن دکتر ژیواگو گفته بود برای سخت‌ترین عواقب آماده‌ام

آیزایا برلین برخی روشنفکران روسیه‌ی عصر شوروی را از نزدیک می‌شناخت؛ از جمله، دیدارهایی با بوریس پاسترناک داشت و رمان دکتر ژیواگو را پیش از انتشار خوانده بود.

او جدا از خاطرات دیدارهایش با پاسترناک، دو یادداشت کوتاه درباره‌ی تنها رمان این بزرگ‌ترین شاعر قرن بیستم روسیه نوشته است؛ یکی متن کوتاهی است که در همان سال انتشار کتاب (۱۹۵۸)، به مناسبت انتخاب بهترین کتاب سال، منتشر شد، و دیگری یادداشتی که آن را سال‌ها بعد، در ۱۹۹۵، نوشت و خاطرات جالب دیگری را به نوشته‌های پیشین اضافه کرد.

@KhabGard

برگردان فارسی این دو متن را به‌قلم مهرداد اصیل در خوابگرد بخوانید:
👇🏻
khabgard.com/8971


دو طرح جلدِ اول نامناسب تشخیص داده شدند، و کتاب با طرح جلد سفیدپخچالی منتشر خواهد شد!
Meisam Amini

#سانسور

@kaaghaz


محمدتقی غیاثی درگذشت

محمدتقی غیاثی، منتقد ادبی و مترجم ادبیات فرانسوی، در ۹۲ سالگی در فرانسه درگذشت.


محمدتقی غیاثی در خمام گیلان زاده شد و تحصیلات ابتدایی را در خمام و متوسطه را در شهر رشت و تحصیلات دانشگاهی را در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه در دانشسرای عالی تهران گذراند. در سی‌سالگی با بورس تحصیلی وزارت فرهنگ دولت ایران به پاریس رفت و موفق به اخذ دکتری ادبیات فرانسه از دانشگاه سوربن پاریس شد. «تأثیر استاندال روی ژید» عنوان تز دکتری او بود. پس از بازگشت به ایران تا هنگام بازنشستگی با سمت استاد تمامی در دانشگاه تهران و  چندین سال نیز در دورهٔ دکتری دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات به تدریس زبان و ادبیات فرانسه اشتغال داشت. محمدتقی غیاثی جز فرهنگ‌های فرانسه-فارسی و کتاب‌های کمک‌درسی‌ای که در آموزش زبان فرانسه منتشر کرده‌ است، ترجمه‌های پرشماری نیز از آثار ادبی نویسندگان فرانسه در کارنامهٔ پربار خود دارد. خدایان تشنه‌اند اثر آناتول فرانس، سهم سگان شکاری اثر امیل زولا، دلهرهٔ هستی اثر آلبر کامو، هفتهٔ مقدس اثر لویی آراگون و نقد تکوینی اثر لوسین گلدمن از جمله ترجمه‌های اوست.
این مترجم برجسته امروز هفتم مردادماه ۱۴۰۳ در فرانسه درگذشت.

نشر‌ نو


▪️گفت‌وگویی با محمدتقی غیاثی را این‌جا بخوانید.
▪️برخی مقالات محمدتقی غیاثی را از این‌جا دانلود کنید و بخوانی.

▪️عکس از مجتبی سالک، بخارا

#خبر

@kaaghaz


شهرهای نامرئی، «شهرها و خاطره. ۲»
ایتالو کالوینو
بر اساس ترجمهٔ انگلیسی ویلیام ویور


مردی که دیرزمانی بر پهنهٔ سرزمین‌های دوردست تاخته است، یک روز شوق شهر را احساس می‌کند. او سرانجام به ایزیدورا می‌رسد، شهری که ساختمان‌هایش پلکان‌های مارپیچ دارد، پلکان‌هایی سنگ‌فرش‌شده با صدف‌های دریایی مارپیچ؛ شهری که در آن تلسکوپ‌ها و ویولن‌های بی‌نقص می‌سازند؛ شهری که وقتی مسافرانش میان دو زن تردید دارند، ناگاه زن سومی پیش رویشان پدیدار می‌شود؛ شهری که جنگ خروس‌هایش به ورطهٔ کتک‌کاری‌های خونین قماربازان درمی‌غلطد. وقتی شوقِ شهر به دلش افتاده بود، به همین چیزها می‌اندیشید. پس ایزیدورا شهر رویاهای اوست، اما هنوز یک تفاوت باقی است: شهری که رویایش را داشت او را به هنگام جوانی در خود جای داده بود؛ اکنون در پیرسالی به ایزیدورا رسیده است. در میدان شهر سکویی هست که مردان سالخورده بر آن می‌نشینند و گذر شخص جوانی را از برابر خود تماشا می‌کنند. او نیز در ردیف آن‌ها نشسته است. حال، شوق‌ها خاطراتی بیش نیستند.

▪️original title:
Le città invisibili (1972), by Italo Calvino

▪️تصویرسازی از دنیله کاستلّانو

#بریده_کتاب

@kaaghaz

20 last posts shown.