جواد طباطبايي


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


فيلسوف سياسي ايران

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter




🖇یادداشت دوم خطاب به خاتمی. بخش نخست


📋یکی از مهم‌ترین ایرادهای گروه‌های بزرگی از کسانی که در دوره‌هایی از تاریخ ایران بر سرزمین و مردم آن فرمان رانده‌اند، پیوسته، این بوده است که چیز چندانی دربارۀ ویژگی‌های کشوری که بر آن فرمان می‌رانده‌اند نمی‌دانسته‌اند. در تاریخ ایران کم نبوده‌اند «خربندگانی» که به امیری رسیدند یا «فرزندان شمشیری» که با قتل و غارت بر تخت سلطنت تکیه زدند و تا برآمدن خربنده‌ای و فرزند شمشیری دیگر آن‌چه در توان داشتند بر رعیت خود بی‌رسمی‌ها کردند. اما این نیز از ویژگی‌های شگرف تاریخ ایران است که بسیاری از همین خربندگان نیز آن‌گاه که به امیری می‌رسیدند، در حدِّ توان خود، چیزی از ادب ایرانی و آداب ادارۀ این کشور پیچیده فرامی‌گرفتند. چنان‌که در جای دیگری با تکیه بر سخن عطاملک جوینی به اشاره توضیح داده‌ام، ایران پیوسته در معرض وزیدن باد بی‌نیازی خداوند بود و بسیار اتفاق می‌افتاد که سامان سخن گفتن نبود، اما سرو ایران در برابر وزیدن این بادها سر خم می‌کرد، ولی نمی‌شکست.

🖇مهاجران نافرهیخته عرب و ترک و مغول

وضع پرتعارض ایران چنان بود که گویی ایرانیان وظیفه داشته‌اند مهاجران نافرهیخته‌ای از عرب و ترک و مغول و افغانی را که این سرزمین را غارت می‌کردند ادب و آداب ایرانی بیاموزند. بسیار بوده است که ایرانیان به لحاظ نظامی مغلوب شده‌اند، اما با این همه پیوسته پیروز فرهنگی بوده‌اند. این نکته‌ای شگرف و شگفت‌انگیز است و هیچ کسی را که به هر صورتی بخواهد بر این سرزمین فرمان راند نمی‌رسد که این درس تاریخ ایران را فراموش کند. اگر بخواهم در یک جمله اصل مطلب را بیان کنم میتوانم بگویم که چهل سالی است که این درس فراموش شده است. اگر در چهار دهۀ گذشته، و حتیٰ بسیار پیش از آن، فضای گفتگویی در کشور برقرار می‌بود، شاید، کسانی این درس را به فرمانروایان کنونی نیز یادآوری می‌کردند، اما نیازی به گفتن نیست که اگر گوشی برای شنیدن نباشد آن‌چه به جایی نمی‌رسد فریاد است. دوباره، به این نکته برخواهم گشت.

🖇رئیس‌جمهور اسبق لغت‌باز

در این یادداشت کوتاه، به مناسبت اظهارات رئیس جمهور اسبق، دربارۀ «مطلوب‌ترین شیوه بودن فدرالیسم»، می‌خواهم بگویم کسانی که در دهه‌های اخیر در زیِّ رجال سیاسی کشور درآمده‌اند، از همان آغاز، چیز چندانی دربارۀ آن‌چه میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام «عمل دیوان» می‌خواند نمی‌دانستند و در این چهار دهه نیز بسیاری از آنان هیچ یاد نگرفته‌اند. بیشتر اینان اگر چیزی می‌دانستند، به تعبیری که میرزا علی امین‌الدوله دربارۀ سید جمال آورده، به «قوّۀ حافظه و لافظه» بوده و صاحبان این قوّه لغت‌بازان حرفه‌ای هم باقی مانده‌اند. در قلمرو سیاسات، رئیس جمهور اسبق، که به نظر من چیز چندانی دربارۀ ایران نمی‌داند، یکی از همین لغت‌بازان است.

🖇سخن بی‌مبنا گفتن بر پایه قوه لافظه

یکی از موارد این لغت‌بازی همان است که او در زمان ریاست نیز خطاب به جَمِّ غَفیری از رؤسای کشورهای اسلامی، که اغلب آن‌ها با کودتایی بر مسند ریاست نشسته بودند، سجع‌گونه‌ای میان جامعۀ مدنی و مدینةالنبی درست کرد و برهان قاطعی به دست علاقه‌مندان خود داد که بدانند رئیس جمهور محبوب آنان سیاست نمی‌داند. پیش از هبوط رئیس جمهور اسلامی وقت، و اطرافیان او، در پُست‌مُدرنیّت، کسی چنین خطای اسفناکی مرتکب نشده بود، اما به هر حال سیاست بر مبنای «قوّۀ حافظه و لافظه» الزاماتی دارد که سخن بی‌مبنا گفتن یکی از آن‌هاست.

🖇اتفاق شگفت حذف صفت «ملی» از مجلس

مورد جالب توجه در استفادۀ بی‌رویّه از مفاهیم اتفاق شگفتی است که در حذف صفت «ملّی» از مجلس افتاده و در مواردی نیز تالی‌های فاسدی داشته است. همۀ مجالس دنیا از این حیث «ملّی» هستند که در این کشورها عصر نظام‌های فئودالی به پایان رسیده و دولت و حاکمیت ناشی از ملّت است. اگر این وصف ملّی را برای برجسته کردن یک آرمان فراملّی از مجلس و دولت آن حذف کنیم، بر سر مجلس آن می‌آید که بر سر مجلس يازدهم آمد و نمانیدگانی مانند قاضی‌پور ادعا کردند که نمایندگان تورکستان هستند. البته، اگر در پشت پرده این بحران رفع و رجوع نشده بود، لابُدّ نمایندگان کوردستان بزرگ هم لایحۀ رفراندم برای استقلال کوردستان را به مجلس می‌بردند و استاد علوم سیاسی دانشگاه مادر هم به عنوان هوادار ازلی و ابدی حقوق بشر کار آنان را تصویب می‌کرد، شاید هم برای دفاع از آنان تفنگ برمی‌داشت!🖊

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي

@javadtabatabai


یادداشت دوم جواد طباطبایی خطاب به محمد خاتمی درباره آسیب‌های فدرالیسم به زودی در دو بخش در همین کانال منتشر خواهد شد.

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي

@javadtabatabai


فردا منتشر مي‌شود: •ايرانشهر يا ايرانستان؟ يادداشت محمد قوچاني در نقد اصلاح‌طلبي •ليبراليسم عليه فدراليسم: يادداشت حامد زارع درباره مواجهه طباطبايي و خاتمي در دو دهه اخير

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي

@javadtabatabai


🖇توصیه ای به آقای خاتمی

📋من نیز مانند بسیارانی دیگر، سخنان آقای محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق، دربارۀ مطلوب بودن الگوی فدرالیسم برای ایران را، که در جمع اعضای شورای شهر ایراد شده بود، با شگفتی فراوان در رسانه ها خواندم. در آن سخنان آمده بود : «مطلوب ترین شیوۀ حکومت مردمی ادارۀ فدرالی است». من درست نمی توانم بفهمم که چرا رئیس جمهور پیشین، که باید بداند که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، خطاب به اعضای شورای شهر دربارۀ مسائل کلان حاکمیتی کشور چنین مطلب مهمی را مطرح کرده است؟

📎صلاحیت نداشتن رئیس‌جمهور اسبق
آقای رئیس جمهور اسبق باید بداند که تصمیم گیری در چنین مواردی به هیچ وجه در صلاحیت اعضای شورای شهر نیست که مردم برای ادارۀ امور جاری شهر انتخاب می کنند و برحسب تعریف اگر صلاحیتی داشته باشند باید رسیدگی به امور جاری شهر باشد و، به این اعتبار، صلاحیتی برای مداخله در امور کشور ندارند. وانگهی، خود آقای رئیس جمهور اسبق چه صلاحیتی دارد که چنین بحث مهم حاکمیتی را با گروهی که آن ها نیز در این موارد فاقد صلاحیت هستند، در میان گذاشته است. با پایان یافتن دوره ریاست جمهوری، رئیس جمهور نیز شهروندی بیش نیست و اگر نظری داشته باشد باید آن نظر را مستدل بیان کند و پاسخ بگیرد، اما بیان چنین مباحثی، در چنین سطح عامیانه ای، در مناسبت های سیاسی در شأن رجل سیاسی نیست.

📎اصلاحات و افسادات
من به این اعتبار اخیر، این دو سه یادداشت را می نویسم تا به رئیس جمهور پیشین یادآوری کنم که مصالح عالی کشور را فدای منافع گروهی که او رهبری آنان را بر عهده دارد و فساد و عدم کاردانی بسیاری از آنان به جایی رسیده است که خود آقای خاتمی مجبور شده است اعتراف کند : «بعید است مردم با حرف ما در انتخابات آتی شرکت کنند» نکند! من اضافه می کنم : آقای خاتمی بعید نیست، حتمی است! شما به عنوان رهبر اصلاحات حتما شعارهای مردم را شنیده اید و این نکته را باید بفهمید که اصلاحات نیازمند نظریه ای برای افسادات است، یعنی باید دانسته باشید که در کجاها کار را خراب کرده اید، فسادهای اطرافیان شما کجاها و تا چه حدی بوده است؟ آن‌چه بعید می نماید این است که شما و اصلاح طلبان هنوز تصور درستی از بیراهه ای که رفته اید ندارید و برای جبران همین فقدان فهم درست است که هر بار برای گرفتن رأی مردم از مصالح عالی کشور مایه می گذارید و هر بار هم همان اشتباه های پیشین را مرتکب می شوید.

📎نقطه سیاه کارنامه اصلاح‌طلبی
پیش از آن‌که به بحث فدرالیسم برسم که اطمینان دارم به واقع متوجه نشده اید چه گفته اید و گفته های شما چه تالی های فاسدی می تواند داشته باشد، به یک مورد دیگر اشاره ای می کنم تا یکی از نقطه های سیاه کارنامه دوستان شما را یادآوری کرده باشم. در آبان ماه 1395، حکومت وقت ناگهان برنامه ای برای آموزش زبان های محلی رونمایی کرد که در زمان صدارت شخص شما و در دستگاه وزیر علوم اصلاحات در سال 1382 توسط یکی از پان‌ترک های معروف نوشته شده بود. آن رونمایی به دلایل انتخاباتی و جلب نظر مردم استان های کردنشین و آذری زبان انجام شده بود.

📎لزوم پس گرفتن سخن نسنجیده
من به آن مناسبت توضیح دادم که چنین مایه گذاشتن از مصالح عالی کشور بعید است برای نامزد ریاست جمهوری رأیی بیاورد. آن مقاله را در همین جا بار دیگر منتشر و نظر شما را به آن جلب می کنم. در پست های دیگری اشاره هایی نیز به مضمون سخنان شما خواهم آورد. به عنوان یک شهروند، که اندکی بیشتر از شما در این مباحث فکر کرده و بویژه این‌که سیاست باز نیست، از شما می خواهم که این سخنان را محترمانه پس بگیرید و به اطرافیان خودتان هم توصیه کنید که وارد این مباحث نشوند🖊

🔸 جواد طباطبایی. واشینگتن. 28 اردیبهشت 1398. 18 می 2019

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


تا ساعاتی دیگر نخستین یادداشت از یک سلسله یادداشت‌ نوشته شده از سوی جواد طباطبایی در نقد اظهارات محمد خاتمی پیرامون لزوم فدرالیزه شدن حکومت در ایران در همین کانال منتشر خواهد شد

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي

@javadtabatabai


🖇توهمی به نام ترجمه

📋با توجه به آن‌چه در این مقاله و مقاله‌های دیگر دربارۀ نقد کتاب گفته‌ام، به نظر من، تصور این‌که گویا «ترجمه چونان تنها راه تفکر برای ما»ست توهّمی بیش نیست. نویسندگان بزرگ، در متن‌های خود اندیشیده و اندیشیدن خود را نیز در زبانی که نسبتی با آن اندیشیدن داشته بیان کرده‌اند. اگر فهم ما از این متن‌های مهم در همین حدّها باشد که گمان کنیم، به عنوان مثال، التوسر «فیلسوف اتصالی» بوده، بعید است حتیٰ بتوانیم ابتدایی‌ترین تصوری از اندیشیدن التوسر پیدا کنیم تا این‌که با او، دربارۀ آن‌چه اندیشیده، بیندیشیم. متن مورد بحثِ التوسر اثری است که در طول نزدیک به پانزده سال نوشته شده و این کار طولانی روی این متن دلیلی داشته است که اگر کسی دربارۀ آن چیزی نداند بعید است بتواند اهمیت این نوشته را برای التوسر و دگرگونی‌های اندیشیدن او دریابد. اگر مترجمانی کتابی مانند «دموکراسی علیه دولت» را با توجه به اهداف سیاسی و مبارزاتی آن ترجمه کنند، که به نظر من، به شرط فهمیدن «غرض» نویسندۀ آن، هیچ اشکالی ندارد، دیگر نمی‌توانند اثر التوسر را، که به گفتۀ صریح خود او برای فهم پدیدار شدن دولت جدید و رمز و راز آن نوشته است، از مجرای «دموکراسی علیه دولت» بفهمند و ترجمه کنند. اندیشیدن فهم همین «اغراض» اندیشمندان است. ماکیاوللیِ التوسر هیچ نسبتی با ماکیاوللیِ ابنسور، و البته از طریق او با پوکاک و اسکینر، ندارد. به دلیلی که پائین‌تر اشاره‌ای به آن خواهم کرد، در کانون تفسیر التوسر فهمی از دولت وجود دارد که از دریافت متفاوت او از نظریۀ مارکس ناشی می‌شود و اگر این نکته فهمیده نشده باشد نمی‌توان تصور درستی از تفسیر او پیدا کرد. بخشی از این مباحث در حوزه‌هایی مطرح می‌شد که نیازمند «حضور فیزیکی» بود و تنها با خواندن کتابِ التوسر، به عنوان «مارکسیست»، ممکن نمی‌شد🖊


🔸 یک کلمه. فصل‌نامه سیاست‌نامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 8

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


🖇ما به درجات مختلف التوسری هستیم و باید باشیم

📋اروپای غربی، کشورهای فرانسه، انگلستان و اسپانیا ــ و البته ایتالیا و آلمان در سطح دیگری ــ کشورهای دولت‌ملّی بوده‌اند. دولت ملّی یکی از مهم‌ترین مباحث اندیشۀ سیاسی ــ و به نوعی هر اندیشه‌ای ــ در دوران جدید است. اهمیتی ندارد که مخالف یا موافق وجود دولت یا صورت‌های آن باشیم؛ آن‌چه مهم است این است که تا اطلاع ثانوی دوران جدید عصر دولت‌های ملّی است. دولت‌های متقدر دولت‌هایی هستند که جز در مواردی که ضرورت دارد خود را نشان نمی‌دهند. این نکتۀ ظریف را نمی‌توان نفهمید که گریزی از دولت نیست، و البته بحث بر سر وجود یا عدم دولت نیست، زیرا سامانی که هر ملّتی به خود می‌دهد همان دولت است، بلکه مسئله این است که دولت یک ملّت چگونه سامانی باید باشد. از مارکس و انگلس تا لنین، استالین و مائو، و البته مارکسیست‌های ریز و درشت دیگر، بیش از یک سده و نیم دربارۀ سرشت دولت دستخوش خیالات گوناگونی بوده و همۀ آنان خیال خام نابودی دولت را در سر می‌پرورانده‌اند، اما ــ مصداقِ سنگ‌فرش کردن راه جهنم با حُسنِ نیّت‌ها ــ همۀ آنان کاری جز استوار کردن شالودۀ دولت‌های خودکامه نکرده‌اند. اگر به کتاب ابنسور برگردم که در مقالۀ پیشین جز به ترجمۀ بد آن اشاره نکردم، می‌توانم گفت که هیچ دلیلی ندارد نظریۀ نویسندۀ آن کتاب نیز اوهامی بیش نباشد، اما در فرانسه و اروپای باختری چنان کتاب‌هایی دارای اهمیت بسیارند، زیرا در آن کشورها نسبت دموکراسی و دولت هم‌چنان مشکل مهم اندیشیدن دربارۀ سیاست است. در ایران، حتیٰ اگر آن کتاب به بهترین وجه ممکن ترجمه می‌شد، موضوع آن جز به لقلقۀ لسانی منتهی نمی‌شد. این‌که ما در این بحث‌ها در کجا قرار داریم، موضوع بحث کنونی من نیست، اما گمان می‌کنم از راه مفهوم مخالف بتوان گفت که مشکل ما آن نیست که در چنین رساله‌هایی آمده است. این‌که کسانی ــ بویژه به عنوان فعالان سیاسی و روشنگران ــ هم کتاب التوسر و هم ابنسور را ترجمه کنند نشانۀ این است که مشکل ما مشکل آنان نیست. مشکل ما مشکل ابنسور هم نیست، اما مباحثی از التوسر، اگر بدانیم که چه می‌گوید، و بویژه این‌که چگونه می‌گوید، می‌تواند ما را در تحریر محل نزاع یاری رساند. به این معنا، ما به درجات مختلف التوسری هستیم، و باید باشیم! باری، به بهانۀ ترجمه‌ای بد، این‌جا می‌بایست، به قول ابوالفضل بیهقی، قلم را لختی بر التوسر می‌گریاندم و یادی از او می‌کردم. اگر آرزوی من می‌توانست برآورده شود، می‌گفتم که ای کاش این کتاب او، که پیوندهایی ژرف با «هزیان»های او، و «عشق»های او داشته، با نقل قول‌هایی از آشوری و با سطح انگلیسی مترجمان، به فارسی ترجمه نمی‌شد، اما اینک که چنین ترجمه‌ای وجود دارد، تنها می‌توانم به این دل خوش کنم که ملّتِ کتاب‌نخوان آن را نیز نخوانند! 🖊


🔸 یک کلمه. فصل‌نامه سیاست‌نامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 8

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


🖇بی‌اعتباری ترجمه حسین بشیریه

📋کتاب شرح و نقدی بر فلسفۀ اجتماعی و سیاسی هگل ترجمۀ بخشی از اثر مفصل‌تر جان پلامناتز انگلیسی است که در 1367 به فارسی ترجمه و از آن پس نیز بارها تجدد چاپ شده است. مترجم مقدمه‌ای نیز بر متن پلامناتز افزوده تا خواننده را با مفاهیم اصلی نظام هگلی آشنا کند. او می‌نویسد : «در "فلسفۀ ذهن"، هگل تکامل ذهن انسان را در مراحل مختلف آن بررسی می‌کند. ذهن جهان طبیعی را تغییر می‌دهد و تمدن را می‌سازد و در خودآگاهی اندیشۀ فلسفی کاملاً خودآگاه می‌شود. در این مرحله، انسان می‌تواند دربارۀ ذات خویش، یعنی مقولات منطق، بیندیشد. به این ترتیب، انسان به نقطۀ آغاز حرکت جهان بازمی‌گردد، متنهیٰ در این فرآیند آن‌چه مضمر بوده آشکار شده است. انسان درمی‌یابد که هیچ چیزی جز روح وجود ندارد و روح فعالیت محض است.» او آن‌گاه می‌افزاید : «سه بخش اصلی "فلسفۀ ذهن" عبارت‌اند از ذهنِ ذهنی و فردی، ذهن عینی و ذهن مطلق.» نیازی به گفتن نیست که در این توضیح چیزی برای فهمیدن وجود ندارد و خود «فلسفۀ ذهن» به درستی معلوم نیست که چیست تا این‌که به سه بخش اصلی «ذهنِ ذهنی»، «ذهن عینی» و «ذهن مطلق» تقسیم شود. آیا خواننده‌ای که از عقل سلیم بهره‌ای داشته باشد می‌تواند چیزی از این اصطلاحات، بویژه از «ذهن ذهنی»، دریابد؟ معلوم نیست که اصطلاح «روح»، که در ادامۀ عبارت ناگهان ظاهر می‌شود، چه ربطی به ذهن دارد که «انسان دریابد که جز روح وجود ندارد» و «روح جز فعالیت نیست». آن‌گاه که به متن پلامناتز مراجعه می‌کنیم متوجه می‌شویم که نویسندۀ کتاب دو اصطلاح انگلیسی mind و spirit را به کار برده، اما نمی‌توانیم بدانیم که معادل آلمانی mind انگلیسی در متن‌های هگل چه کلمه‌ای است؟ و آیا چنین تمایزی میان «ذهن» و «روح» در نوشته‌های هگل وجود دارد؟ پلامناتز می‌نویسد : «بر اساس این فلسفه، واقعیت ماهیتاً روحانی و یا فعالیت ذهن (mind) است که جهانی منسجم ایجاد می‌نماید.» اگر «واقعیت ماهیتاً فعالیت ذهن» باشد، و اگر «در "فلسفۀ ذهن"، هگل تکامل ذهن انسان را در مراحل مختلف آن بررسی می‌کند»، فلسفۀ هگل در حدِّ فلسفۀ پدر جُرج بارکلی سقوط می‌کند. با این همه، خود پلامناتز هم توجه داشت که بیان او خالی از ابهام نیست و امکان دارد خواننده نتواند دریابد که چگونه فعالیت ذهن واقعیت را ایجاد می‌کند. او در توضیح دیگری «محصول روح بودن جهان» را جانشین فعالیت ذهن می‌کند و می‌نویسد: «وقتی هگل می‌گوید روح خود را از طریق ایجاد جهان آشکار می‌سازد و در عین حال که درمی‌یابد جهان محصول خود اوست به شناخت کامل خویش می‌رسد نباید گمان کرد که منظور او فرآیندی است که به صورتی جداگانه حادث می‌شود»، اما همین «روح در آغاز نمی‌داند که جهان را ایجاد کرده است». خواننده‌‌ای که با اندک دقتی این عبارت‌ها و عبارت‌های مشابه آن را از نظر بگذراند چیزی از نسبت میان ذهنِ آفریندۀ عالم و روحی که عالم را ایجاد می‌کند، اما در عین حال از طریق آن به خودآگاهی می‌رسد نخواهد فهمید و البته حقّ با اوست. اگر هم در متن انگلیسی پلامناتز چیزی برای فهمیدن برای یک انگلیسی‌زبان وجود داشت، در ترجمۀ فارسی و وارد کردن بی‌رویّۀ انواع ذهن، «ذهن ذهنی»، «ذهن عینی» و «ذهن مطلق»، در «مقدمۀ» مترجم، راه فهمیدن بر خواننده بسته شده است. بخشِ هگلِ کتابِ پلامناتز به هیچ وجه نوشتۀ معتبری نیست، در زمان ترجمه هم نبود، و ترجمۀ بد آن موجب شده است که اثری بی‌معنا و فاقد ارزش در دسترس دانشجوی علوم انسانی قرار گیرد. از وجود چاپ‌های متعدد ترجمۀ فارسی نیز می‌توان دریافت که قحط‌الکتاب تا چه درجه‌ای بوده است، در حالی‌که مطابق اطلاعات کتابخانۀ بریتانیا کتاب یک بار یا دو بیشتر به زبان انگلیسی چاپ نشده و به هیچ زبان دیگری نیز برگردانده نشده است. این کتاب نیز مانند بسیاری از کالاهای فرهنگی فاقد ارزش، در کشوری که اغلب استادان آن مرعوب نویسندگان و مترجمانی هستند که توان جاانداختن یاوه‌هایی را دارند که کسی نمی‌تواند از آن‌ها سر دربیاورد، مانند کاغذ زر دست به دست می‌شود، دانشجو می‌خواند، استاد از آن امتحان می‌گیرد، دانشگاه برای آن دانشجویان دانشنامۀ تحصیلات عالی می‌دهد، استاد نیز از مزایای قانونی آن بهره‌ها می‌برد و همه با هم خوشحالیم که علم «تولید» می‌کنیم🖊


🔸 یک کلمه. فصل‌نامه سیاست‌نامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 6

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


🖇 بی‌توجهی مترجمان جوان به هشدار من و فولادوند

📋پیش از آن‌که به بحث اصلی و «یک کلمۀ» التوسر برگردم، از باب مقدمه، باید به دو نکته نیز اشاره‌ای کوتاه بیاورم. نخست این‌که اندیشۀ سیاسی از رشته‌هایی است که با یک زبان ــ آن هم انگلیسی در حدِّ گواهینامۀ تافل و ... ــ هیچ مطالعۀ جدّی دربارۀ آن نمی‌توان کرد، تحقیق که جای خود را دارد. پیشتر، من، در رساله‌ای در بررسی ترجمه‌های فارسی شهریار ماکیاوللی به تفصیل نشان داده‌ام که هیچ یک از آن ترجمه‌ها نیست که بتوان کار علمی با تکیه بر آن انجام داد. دربارۀ ترجمۀ داریوش آشوری نیز گفته‌ام که ترجمۀ او انباشته از بدفهمی‌های بسیار و اشکالات اساسی صوری و معنوی رسالۀ ماکیاوللی است. بنابراین، کسی که بخواهد تحقیقی علمی انجام دهد نمی‌تواند ــ و نباید ــ به آن ترجمه اعتماد کند، چنان‌که عزتﷲ فولادوند، در ترجمۀ کتاب کم‌حجم اسکینر هیچ عبارتی را از ترجمه‌های موجود فارسی نقل نکرده است، و توضیح داده است چرا؟ این‌که مترجمان رسالۀ التوسر، به‌رغم هشدار فولادوند و من، به ترجمۀ آشوری اعتماد کرده و از آن نقل کرده‌اند نشانۀ دانش بسیار اندک آنان در این مباحث است، بویژه این‌که خود التوسر بحث خود را با توجه به متن ایتالیایی ماکیاوللی پیش برده و متن را نقل کرده بود، در حالی‌که در همان زمان چندین ترجمه از شهریار به فرانسه در دسترس بود. در واقع، این یکی از جاهایی است که مترجمان فارسی رشته‌های التوسر را پنبه کرده‌اند. اگر کسی با اندک انگلیسی خود تنها به خواندن متن‌ها اکتفا کند، و در این توهّم باشد که در علم می‌توان یک شبه رَه صدساله رفت، وقت خود را تلف خواهد کرد و به جایی نخواهد رسید. علم با کلمات بیان می‌شود و کسی که معنای دقیق کلمات ــ یعنی مفاهیم علمی ــ را نداند جز به بیراهه نخواهد توانست برود. به خلاف توهّمی که در سال‌های اخیر پیدا شده و ترویج می‌شود، که گویا نیازی به ترجمه از زبان‌های اصلی نیست و می‌توان همۀ متن‌های مهم را از طریق ترجمه‌های انگلیسی آن‌ها به فارسی برگرداند، باید، به تصریح و بی‌هیچ مجامله‌ای، گفت که چنین تصوری راه را بر فهم منابع مهم اندیشۀ سیاسی ــ و البته فلسفه ــ بسته است و با این تلقّی ابتدایی و ساده‌لوحانه که از زبان مبدأ و مقصد و نیز مباحث اساسی علوم انسانی پیدا کرده‌ایم، در دهه‌های آینده، جز کتابخانه‌هایی برای خمیر کردن نخواهیم داشت. تردیدی نیست که همین کتاب التوسر و آن کتاب ابنسور از شمار همین کتاب‌هاست. 🖊


🔸 یک کلمه. فصل‌نامه سیاست‌نامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 6

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


📍دریغا فیلسوف ایران📍

📥محمد قوچاني

دریغا " فیلسوف ایران" که در دهه‌ی اخیر هر چه نوشته برای این میهن بوده است؛ باید در ینگه دنیا در صف بیمارستان‌ها باشد و در میهن خویش بدون یک دفترچه‌ی بیمه از درمان محروم باشد و دوست و دشمن از اصلاح‌طلب و اصول‌گرا و انحلال‌طلب و تجزیه‌طلب همگی او را به سبب زبان سرخ و بی‌مجامله‌اش، انکار کنند و به سبب آنکه تنها روشنفکر معاصر ایران است که موضوع کارش "ایران" است، فاشیست بخوانندش. من هرگز افتخار شاگردی مستقیم دکتر سید جواد طباطبایی را نداشته‌ام اما از او بیش از همه‌ی استادانم آموخته‌ام؛ استادنا فراتر از یک نسل دانش‌آموختگان علوم سیاسی بر گردن "علم سیاست جدید" به خصوص در فهم ماکیاوللی در ایران حق دارد. به جز آن، در دهه‌ی اخیر دکتر طباطبایی خلاف عادت روشنفکران مستفرنگ ما، نسل جدید را متوجه تجربه مشروطه و مفهوم فلسفی ایرانشهر ساخته تا جایی که بی‌تردید می‌توان او را "احیاگر ایرانشهر" و "نظریه‌پرداز نومشروطه‌خواهی" خواند. حال این متفکر و نویسنده‌ی ستیهنده ماه‌هاست در بیرون از خانه خویش اسیر بیمارستان‌های غریبه است تا جایی که توان تمرکز بر روی دو پروژه بزرگ و ناتمام تاریخ اندیشه سیاسی ایران و تاریخ اندیشه سیاسی جهان را از دست داده است. پاره‌ای اصولگرایان او را به عنوان "متفکر زوال" دشنام می‌دهند و اصلاح‌طلبان او را به سبب" نقد روشنفکری دینی"، مغرض می‌دانند، و لاییک‌ها او را به سبب" دفاع از سنت"، مرتجع می‌دانند و نومارکسیست‌ها او را به سبب دفاع از لیبرالیسم، منحرف می‌پندارند و تجزیه‌طلبان به سبب احیای ایرانشهر، او را فاشیست می‌خوانند . فیلسوف ما -خود خواسته - تنهاست. نه فرقه‌ای دارد و نه حلقه‌ای تا جایی که پس از سال‌ها که از اخراجش از دانشگاه می‌گذرد و دهها شاگردش به قدرت رسیده‌اند، هیچ‌کس پیگیر پرونده شغلی‌اش نیست تا به زخم درمانش بزند و دست کم در ایران درمان شود. که اگر این درمان در میهن میسر بود و استادنا می‌توانست در آرامش هر دو پروژه‌ی پژوهشی خود را پیش می‌برد جوابی فراسوی این جریان‌ها برای حل معضله‌ی فلسفی ایران به دست می‌آمد که تحول او از زوال ایران تا احیای ایرانشهر را توضیح می‌داد و هرگز این قضاوت‌های ناروا صورت نمی‌گرفت. برای سلامتی استاد اگر کاری نمی‌کنیم، حداقل دعا کنیم 📚

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


تحت معالجه در بيمارستاني در واشينگتن

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي

@javadtabatabai


🖇اشتباه باقر پرهام در ترجمه مفاهیم فلسفه هگل

📋بیش از سه دهه پیش، من در نقد برخی رساله‌های ترجمه شده دربارۀ فلسفۀ هگل توضیح داده بودم که Geist یا «روح» مفهوم بنیادین همۀ فلسفۀ هگل است و اگر کسی تصوری از چیستی این روح نداشته نباشد، پرداختن او به فلسفۀ اتلاف وقتی بیش نیست. این بحث، در زمانی که آن مقاله در مجلۀ نشر دانش منتشر شد، واکنش یکی از مترجمان را به دنبال داشت و همان مترجم در جزوه‌ای بالغ بر هشتاد صفحه توضیح داد که من اشتباه کرده‌ام و او در بخش دوم همان جزوه توضیح خواهد داد که چرا ترجمۀ Geist آلمانی به «ذهن» ایرادی ندارد. سال‌ها گذشت و چشم منتظران به بخش دوم آن جزوه روشن نشد، اما نزدیک به دو دهه پس از آن مجادله مترجم Phänomenologie des Geistes هگل را با عنوان پدیدارشناسی جان به علاقه‌مندان فلسفه تقدیم کرد. نمی‌دانم چند نفر تا کنون به خواندن آن ترجمه خطر کرده‌اند، اما همین قدر می‌توانم بگویم که همۀ رشته‌های مترجم با ترجمۀ Geist به «ذهن» و نیز «جان» پنبه شده است. هیچ خوانندۀ جدّی نخواهد توانست چیزی از آن ترجمه دریابد و با یکی از مهم‌ترین متن‌های همۀ تاریخ فلسفه آشنایی پیدا کند. این مفهوم در کانون همۀ نظام هگل، و همۀ نوشته‌های او، قرار دارد و هیچ شارح، مترجم و خوانندۀ نوشته‌های هگل نمی‌تواند تصور دقیقی از این مفهوم نداشته باشد. من برای این‌که نظر خواننده را به نکتۀ بنیادین فهم هر اثر فلسفی و امکان انتقال آن به زبانی دیگر جلب کنم در آن‌چه می‌آید به یکی از همین ترجمه‌هایی اشاره می‌کنم که از سر بازیچه به فارسی برگردانده شده است🖊


🔸 یک کلمه. فصل‌نامه سیاست‌نامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 5

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


🖇عدم رعایت آداب ترجمه توسط خشایار دیهیمی

📋شمار اندکی از کسانی که من نقدی بر اثر آنان نوشته بودم این مایه فهم داشتند که به اشکالات کار خود پی ببرند و، در صورت موجّه بودن ایرادها، آن‌ها را رفع کنند، اما آنان که هنوز در توهّم «حرف مرد یکی است» مانده‌اند گمان می‌کنند می‌توان از ازل تا به ابدِ اخلاق مزورانه خود را در پشت پردۀ مندرس و پارۀ اخلاق پنهان کنند و حساب پس ندهند. یکی از این موارد، که عذر مترجم بدتر از گناه بود، پاسخ خشایار دیهیمی بود که در پاسخ من گفته بود : «به نظر من در این‎گونه نوشته‌ها، آداب نقد مراعات نشده است و جایی که آداب نقد مراعات نمی‎شود من هرگز وارد بحث و صحبت و پاسخ‎گویی نمی‎شوم.» بدیهی است که، چنان‌که در نقد ترجمۀ دیهیمی نشان داده بودم، مترجم پیشتر خود «آداب ترجمه» را رعایت نکرده بود و کسی می‌تواند انتظار داشته باشد که «آداب نقد» در مورد اثر او رعایت شود که خود «آداب ترجمه» را راعایت کرده باشد. دیهیمی یک توضیح دیگر نیز بر این فرار در جان‌پناه اخلاق افزوده که، در صورت درست بودن ادعا، برهان قاطع بر اتفاق افتادن فاجعه‌ای در علوم انسانی کشور است که من از چند سال پیش بارها نسبت به آن هشدار داده‌ام. او، در پاسخ من، مبنی بر این‌که ترجمۀ او ارزشی ندارد و موجب گمراهی دانشجو نیز می‌شود، گفته است : «این اثر اکنون در درس تاریخ فلسفه سیاسی غرب در دانشگاه‌ها در حال تدریس است و بسیار مورد استقبال اساتید و دانشجویان قرار گرفته است. البته، من هرگز مدعی نیستم که ترجمۀ بی غلطی ارائه دادم من نیز حتماً اشکالاتی دارم که باید با نقدهای صحیح و البته عادلانه هم نکات قوّت و هم ضعف اثر گفته شود، به هرحال این کتاب یک ترجمه است و مجموع کتاب به استناد اساتید و دانشجویان و داوری آن‌ها خوب بوده است یک نواقصی شاید در ترجمه هم باشد که حتماً اگر خودم هم آن را به دیدۀ نقد بخوانم قابل بررسی است، اما در نهایت اثر قابل قبولی در جامعه درآمده است.» دلیل درستی انتقادهای من این بود که تنها سه جزء از آن کتاب ترجمه شد و پس از سال‌ها مشتاقان هنوز چشم به راه جزءِ چهارم آن هستند. خود مترجم نیز این مایه از قابل قبول ترجمۀ خود اطمینان داشته که دیگر آن ترجمه را «به دیدۀ نقد نخوانده» است. اما فاجعه جای دیگری است : این‌که چنان کتابی با آن همه اشکالات «مورد استقبال اساتید و دانشجویان» قرار گیرد از نشانه‌های آخرالزمان دانشگاه در کشور است، زیرا این‌که استادانی، که برابر مقررات باید برای تدریس درس مشکلی مانند اندیشۀ سیاسی هفت هشت سالی درس اندیشۀ سیاسی خوانده باشند، مجبور شده‌اند به تدریس کتابی با چنان ایرادهایی پناه آورند، به معنای این است که سطح دانشگاه حتیٰ از حدِّ فرآورده‌های بسازـ وـ بفروشی فرهنگی بازار آزاد نیز پائین‌تر است، و این، در واقع، یکی از ابعاد فاجعه‌ای است که در نظام علمی کشور اتفاق افتاده است! 🖊


🔸 یک کلمه. فصل‌نامه سیاست‌نامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 5

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


🖇بی‌ارزش بودن کتاب‌های کریم مجتهدی

📋پیشتر، من در مقاله‎ای در نقد افکار هگل کریم مجتهدی توضیح داده بودم که کتاب انباشته از اشتباهات اساسی و بدفهمی‎های بسیار است و جای شگفتی است که نهادی مانند پژوهشگاه که مبالغ گزافی از بودجۀ کشور را می‎بلعد دو ویراستار کاردان ندارد که دست‎کم اشتباه‎های املایی نویسنده را تصحیح کنند. وانگهی، اگر فرهنگستان علوم دو نفر اهل فلسفه، سیاست، حقوق و ... ندارد که به عنوان مثال نظری به آن کتاب بیندازند و به مسئول پژوهشگاه تذکری بدهند که دست‎کم در فکر آبروی خود باشد، پس، این فرهنگستان به چه دردی می‎خورد؟ همان پژوهشگاه گویا گروه فلسفه و ادبیاتی هم دارد؛ آیا آنان به همکار شاغل در همان نهاد نمی‎توانند بگویند که این تُرّهات چیست که به نام بزرگ‎ترین نهاد پژوهشی علوم انسانی کشور ــ و شاید خاور میانه و حومه ــ تحویل مردم داده‎ای؟ من پیشتر این تذکر را داده و نظر نویسندۀ افکار هگل و مسئول پژوهشگاه را به بی‌ارزش بودن اثر جلب کرده بودم. البته، این تنها اثری از همان نویسنده نیست که ارزشی ندارد، بلکه ارزش علمی افکار کانت او بیش از کتاب نخست نیست و اگر هیچ یک از آن‌ها نوشته و منتشر نمی‌شد هیچ خللی در بنیان فرهنگی کشور ایجاد نمی‌شد. پاسخی که من به این نوشته دریافت کردم با این عبارت آغاز می‌شد : «شخصاً با اغراض پنهانی و سوءِ نیّت آشکار منتقد مورد نظر کاری ندارم و ترجیح می‎دهم در قبال بازتاب‎های شرطی که بر ایشان عارض شده و آن‌ها را تأمل و تفکر پنداشته‎اند، سکوت اختیار کنم، البته بدون این‌که این سکوت را علامت رضا بدانم.» بدیهی است هر بازتاب شرطی که عارض من شده باشد، مانع از درست بودن انتقادهای من نیست. دلیل این هم همان نامۀ نویسنده است که در آن به هیچ یک از ایرادهای من پاسخی نداده است. با کمال تأسف، این «سکوت علامتِ رضاست»، حتیٰ اگر صورت خود را با سیلی سرخ نگاه داریم و سکوت خودمان را علامت رضا ندانیم. به دنبال این توضیح مبتنی بر روانشناسی منتقد به عنوان علّتِ معلول هگل‌ـ وـ کانت‌ندانی نویسنده یک عبارت اخلاقی نیز آمده که آخرین مَفَرِّ همۀ بسازـ وـ بفروش‌های فرهنگی است : «از طرف دیگر عمیقاً می‎توان ایمان داشت که اثری با صداقت و پشتکار تهیه شده، به مانند بذر کوچکی است که امکان حیات را در بطن خود می‎پروراند و البته در شرایط نامساعد از بین می‎رود و مضمحل می‎شود، ولی اگر به سبب حُسنِ اتفاق با شرایط مساعدی روبرو شود، رشد و نمو می‎کند و به شکوفایی می‎رسد، یعنی به زحمت فضل‌فروشان مغرضی که جز ظنّت بیمارگونه و کینه‎جویی، هنر دیگری ندارند، نیازمند نیست.» البته، من توصیۀ روان‌شناسانۀ آن استاد دانشگاه مادر را جدّی گرفتم و در نخستین فرصتی که دست داد به روان‌شناسی مراجعه و وجوهی از «ظنّت بیمارگونه و کینه‎جویی» خود معالجه کردم ــ برابر نظر همان روان‌شناس ــ اما بار دیگر نوشته‎هایی از نوع افکار هگل و افکار کانت استاد را از نظر گذراندم. آن‌چه اینک می‌توانم گفت این است که «فضل‌فروشیِ» کسی که چیزی برای فروش دارد، بسی بهتر از یاوه‌های کم‌فروشانی است که، به هر مناسبتی، با کوفتن بر طبلِ میان‌تهی اخلاق جیب مردم را خالی می‌کنند. این چه اخلاقی است که به بزرگ‌ترین نهاد علوم انسانی کشور و به «چهرۀ ماندگار» آن اجازه می‌دهد که، با مرخص کردن وجدان حرفه‌ای خود، یاوه‌هایی را در چاپ‌های متعدد تحویل مردم دهند؟ 🖊


🔸 یک کلمه. فصل‌نامه سیاست‌نامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 5

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


🖇اتلاف بودجه در پژوهشگاه علوم انسانی

📋در شیوۀ کنونی ادارۀ امور فرهنگی آن‌چه اهمیت دارد این است که مبادا نویسنده یا مترجمی با آوردن کلمه‎ای عفت عمومی را جریحه‎دار کند، اما اهمیتی ندارد که ناشران سودجو از هر سویی در پوستین فرهنگ و زبان ملّی بیفتند و بنیان آن را تخریب کنند. پیشتر، به مناسبت نقد برخی کتاب‎هایی که ناشران دولتی، مانند پژوهشگاه و سَمْت، یا ناشران بازار آزاد، منتشر کرده‎اند گفته‎ام که بیشتر این ناشران اتلاف منابع می‎کنند، عِرض خود می‎برند، که البته ربطی به ما ندارد، اما زحمت ما نیز می‎دارند. ما، به عنوان مصرف کنندگان فرآورده‎های این بنگاه‎های تجاری بد، حق داریم، برخی از ما نیز وظیفه داریم، با صدای بلند اعلام کنیم که جوانان و دانشجویان نباید پول و وقت خود را با خریدن و خواندن چنین فرآورده‎هایی تلف کنند. اگر فرهنگستان زبان کشور کسی یا کسانی ندارد که برخی از صوادر نهادهایی مانند پژوهشگاه و سَمْت را از نظر بگذرانند و تذکر بدهند که مسئولان آن‌ها برای صیانت فرهنگ و زبان کشور حقوق می‎گیرند و نه برای نابودی بنیان آن‌ها، عامۀ مردم باید این مسئولیت را بپذیرند و به هر مناسبتی تذکر دهند🖊


🔸 یک کلمه. فصل‌نامه سیاست‌نامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 4

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


🖇ویرانی زیر پرچم سازندگی

📋با تکیه بر مجموعۀ بررسیهای ده‌ها ترجمۀ فارسی منابع اندیشیدن اروپایی، از دهه‌ای پیش، می‌توانم به این ارزیابی خطر کنم که، به واقع، در بسیاری از موارد نه تنها نمی‌دانیم، بلکه اغلب علاقه‌ای نیز به یاد گرفتن نداریم. هم‌چنان‌که شیوۀ رایج در معماری بسازـ وـ بفروشی است که از دهههای پیش شهرهای کشور را زیر پرچم سازندگی ویران کرده است، به تدریج، این منطق ویرانگر بسازـ وـ بفروشی در بسیاری دیگر از نمودهای فرهنگی و تمدنی ایران نیز جاری شده و در حال نابودی بنیانهای و فرهنگ و تمدنی است که اساس بقای هر ملّتی است. به عنوان مثال، بارها در خلال همین نقدها گفتهام که بسیاری از استادان، نویسندگان و مترجمان زبان ملّی را درست نمیدانند و باید مرجعی وجود داشته باشد که اگر هم نمیتواند نظارتی بر فعالیت ناشران بازار آزاد داشته باشد، دستکم، نظارتی بر ناشران دولتیـ دانشگاهی داشته باشد که امکاناتی دارند و میتوانند ــ و باید ــ نگاهبانان زبان و فرهنگ ملّی باشند. یکی از مراجع مهم نظارت فرهنگی در هر کشوری فرهنگستانهای آن است که محل گرد آمدن اهل ادب و دانش و نخستین وظیفۀ آنان نیز نظارت عالی بر حُسنِ جریان امور فرهنگ در کشور است. این‌که تا کنون از دو فرهنگستان زبان و علوم، با دستگاه عریض و طویل آن‌ها، هیچ حرکتی در جهت نظارت بر فرآوردههای فرهنگی صادر نشده نشان از این دارد که ما به درستی نمیدانیم فرهنگستان چیست و چون نمیدانیم چیست نهادهایی تشریفاتی و صوری درست کردهایم که اعضای آن بخشی از بودجۀ کشور را تلف می‎کنند و آن نمی‎کنند که به کار آید. چنین است حال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، که از «فرهنگ» آن جز ممیّزی نمانده، که بیشتر از آن‌که امری فرهنگی باشد مانعی در راه فرهنگ است🖊


🔸 یک کلمه. فصل‌نامه سیاست‌نامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 4

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


❌تکذیبه

جعل روزنامه فرهیختگان

مقاله‌ای که امروز (15 اسفند 97) با عنوان « تسویه حساب با حقیقت» علیه جواد طباطبایی در روزنامه فرهیختگان منتشر شده است، بر خلاف آنچه در این مطبوعه ذکر شده، از محمدرضا مرادی طادی نیست. مرادی طادی در پیامی برای ما نوشته است: «تکه‌پاره‌هایی از کتاب من را به هم وصله پینه کرده‌اند و با این عنوان گزاف به چاپ رسانده‌اند.موضوع سریعاً به روزنامه منعکس شده و درخواست شده حداقل در نسخه‌های آنلاین اصلاح شود.»

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


🖇فقه هسته‌ای و امنیت ملاصدرایی

📋ادعای تدوین نظریه‌ای برای «فقه هسته‌ای» یا «امنیت متعالیه» بیشتر از آن‌که ناظر بر بحثی جدّی باشد، در بهترین حالت، اگر بسیار خوشبین باشیم، نشانۀ تفنّنِ بیش از حدِّ مدعیان این علوم است که، حتیٰ اگر دو واحد درسی دربارۀ «انرژی هسته‌ای» یا «امنیت» گذرانده باشند، در واقع، دربارۀ این مباحث اُمی به شمار می‌آیند. تا اطلاع ثانوی، هیچ چیز در فقه و حکمت متعالیه وجود ندارد که بتوان آن را با «علم» انرژی هسته‌ای یا امنیت تلفیق کرد. کافی است تعریف‌هایی را که فقه یا حکمت متعالیه از موضوعات خود عرضه می‌کنند در نظر آوریم. بدیهی است که اگر فردی مجتهد بزرگی باشد، می‌تواند از دیدگاه فقهی به نظری دربارۀ حُسن و قُبح استفاده از فرآورده‌های علم «انرژی هسته‌ای» برسد یا فیلسوفی بر مبنای حکمت متعالیه نظری دربارۀ مدیریت «امنیت» عرضه کند، اما نه آن علم «انرژی هسته‌ای» است و نه این علم «امنیت»! تاکنون، بحث‌های بسیارِ بیش از نیم‌سدۀ اخیر، اگر تنها به مورد ایران بسنده کنیم، از اسلام و مالکیت محمود طالقانی تا اقتصاد توحیدی ابوالحسن بنی‌صدر و نظری به نظام اقتصادی اسلام مرتضیٰ مطهری، هیچ نتیجه‌ای برای تدوین «علم» اقتصادی متفاوت نداشته است. دلیل این امر روشن است : انرژی هسته‌ای، امنیت و ثروت مباحثی هستند که در دوران جدید به عنوان موضوع علم ظاهر شده‌اند و وارد کردن این موضوعات، که میدان مغناطیسی جدید بی‌سابقه‌ای را ایجاد کرده‌اند، در متن دانش‌هایی که موضوعات دیگری داشته‌اند خلاف روش علمی است و اگر برای مدعیان چنین علومی نانی فراهم آید بعید می‌نماید که آبی برای علم کشور از آن‌ها به دست آید. یک نمونۀ جالب توجه دیگر مورد بحث جهاد به عنوان بابی از فقه است. نیازی به گفتن نیست که موضوع بحث جهاد جنگ و آداب آن از نظر دیانت اسلامی است، اما «جهادْ» علمِ جنگ نیست، بلکه احکامی است که باید مسلمانان در جنگ رعایت کنند 🖊


🔸 دانشگاه خانه احزاب. نشریه قلمیاران. شماره پانزدهم. بهمن 1397. صفحه 3

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai


🖇شکست انقلاب فرهنگی

📋هر انقلاب فرهنگی از همان آغاز محتوم به شکست است. بدیهی است که دولت‌ها پیوسته می‌توانند پیروزی‌هایی که موقت و گذرا هستند به دست آورند، اما تردیدی نیست که هرچه این توهّمِ پیروزی طولانی‌تر باشد آسیب‌های آن نیز بسی بیشتر خواهد بود. انقلاب فرهنگی در ایران نیز چنین پی‌آمدهای نامطلوبی برای نظام علمی کشور داشته است. این نکته دارای اهمیت است که انقلاب فرهنگی در ایران، با سابقه‌ای نزدیک به چهار دهه، یکی از طولانی‌ترین انقلاب‌های فرهنگی است و به نظر نمی‌رسد که روند و نتایج آن، تاکنون، مورد بررسی انتقادی قرار گرفته باشد. اگرچه اسناد و مدارک کافی برای یک اظهار نظر بیطرفانه در دسترس نیست، اما من گمان می‌کنم که، حتیٰ از دیدگاه مسئولان حکومتی و متولّیان انقلاب فرهنگی، بتوان گفت که سرکنگبینِ انقلاب فرهنگی بسی بر صفرای ایدئولوژیکی شدن و سیاست‌زدگی دانشگاه افزوده و نهال علم را بسیار رنجورتر از پیش کرده است. به اجمال می‌توان گفت که شالودۀ نظری همۀ «انقلاب‌های فرهنگی» این تلقّی نادرست بود که گویا فرهنگ امری ساختنی است‌ و می‌توان «فرهنگ‌سازی» کرد، بویژه این‌که دولت می‌تواند «فرهنگ‌سازی» کند. در این دریافت، فرهنگ امری ایدئولوژیکی و تابع مناسبات قدرت است و با دگرگون شدن رابطۀ نیروها نیز می‌توان با تصرفی در فرهنگ آن را دگرگون کرد. تجربه‌های همۀ انقلابهای فرهنگی ناظر بر این درس مهم است که نه تنها هیچ یک از آن‌ها پیشرفتی در علم در پی نداشته‌اند، بلکه موجب رکود علمی مزمنی نیز شده است. برخی از کشورها، مانند چین، به دنبال رکودی که نظام علمی آن کشور را کمابیش نابود کرد توانستند با اصلاحاتی اساسی به بازسازی آن بپردازند، اما تاکنون نه روسیه و نه هیچ یک از دیگر جمهوری‌های سابق اتحاد جماهیر شوروی نتوانسته‌اند نظام علمی و دانشگاهی خود را احیاء کنند. وضع در کشورهای سوسیالیستی اروپای مرکزی و شرقی از این حیث متفاوت است که دانشگاه‌های مهم آن‌ها بخشی از نظام علمی و دانشگاهی اروپا بودند و بسیار زود توانستند پس از فروپاشی نظام‌های سوسیالیستی سطح علمی دانشگاه‌های خود را ارتقاء ببخشند 🖊


🔸 دانشگاه خانه احزاب. نشریه قلمیاران. شماره پانزدهم. بهمن 1397. صفحه 2

💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai

20 last posts shown.

9 075

subscribers
Channel statistics