.
❌
با « چنگال » خودمان به جان زبان پارسی افتادهاند ...« قاشق - چنگال » یک ترکیب آشکار پارسی است ؛ درباره ریشه #قاشق و اینکه چگونه از « کَوُچَگ » تبدیل به قاشق شده، بحث کردهایم ؛ اما درباره پارسی بودن واژه #چنگال هیچ بحثی نیست و از کهنترین و اصیلترین واژگان ایرانی است
🔷 چنگال از ریشه ایرانی « #چنگ » است و افزون بر واژه چنگال، چندین واژه دیگر از این ریشه در پارسی ساخته شده است ----> چنگال / چنگار / چنگک / چنگه / چنگر / چنگان / و ... در زبانهای ایرانی به پنجه دست، وقتی به حالتی برای برداشتن چیزی یا حمله کردن، #خمیده شود « چنگ » میگویند. « چنگ » از ایرانی باستان -čanga و از هندواروپایی kengo ریشه گرفته است، از kang به معنای کج کردن، قلاب کردن ؛ در پهلوی ساسانی čang, در اوستایی čingha, در آلمانی hank, در لیتوانیایی kéngė, و . . .
♦️
چنگ در ادبیات پارسی بیشتر برای پنجهی جانوران درنده و #شکاری به کار رفته است و با پسوند « ال » از آن چنگال را ساختهاند که اشاره به زمانی دارد که ناخنهای تیز و بزرگ این جانوران بیرون میزند. از این #تشبیه برای اشاره به ابزار کوچک چارشاخ در غذا خوردن نیز استفاده کردند و واژه « چنگال خوراک » ساخته شد
اگر این می به ابر اندر، به #چنگال عقابستی
ازان تا ناکسان هرگز نخوردندی صوابستی
رودکی
چو ایران ز #چنگال شیر و پلنگ
برون آوریدم به رای و به جنگ
فردوسی
هم ایرانیان را ز #چنگال دیو
گشاید بیآزار گیهان خدیو
که در سینهٔ اژدهای بزرگ
نگنجد بماند به #چنگال گرگ
فردوسی
چو دیوان بدیدند #گوپال اوی
بدریدشان دل ز #چنگال اوی
فردوسی
🔺 چنگال از « چنگ + پسوند ال » ساخته شده است ؛ یعنی آنچه مانند « چنگ و پنجه » است. پسوند ال : همانندی و وابستگی را میرساند
دنبال : دنب + ال = آنچه مانند دنب از پی چیزی میآید
گودال : گود + ال = آنچه گود مانند است
کندال : کند + ال = آنچه کنده شده است
کوپال : کوپ،کوب + ال = آنچه میکوبد
پوشال : پوش،پوچ + ال = آنچه تهی و سبک باشد
پنگال : پنگ،پنج + ال = آنچه مانند پنجه است
پیخال : پیخ + ال = آنچه از جنس فضله مرغان باشد🔲 واژه چنگال ایرانی به بسیاری از زبانهای #جهان راه یافته است : در ارمنی չանգալ (čʻangal) / در ترکی ارانی çəngəl / در گرجی ჩანგალი (čangali) / در هندی चंगाल (caṅgāl) / در ترکیه çengel, çatal / در عربی شَنْكَل / در بلغاری ченгел (čengél) / در آلبانیایی çengel, çengë / و ...
🔷
از چنگ دهها واژه کهن دیگر در پارسی ساخته شده است، که نشان از اصالت ایرانی این واژه دارد : چنگال / چنگار / چنگک / چنگول / چنگه / چنگر / چنگان / چنگالی / چنگی / چنگولک / و ...🔺 چنگک ( هم به معنای قلاب است و هم به معنای چارشاخ در کشاورزی) : ... بر سر رنگآب به یک دست به
چنگک خوب خط کشیده، به دست دیگر میانه خط را گشاده سازند. ارشاد الزراعه هروی، سده ۱۰ قمری
🔺 چنگار (به معنی خرچنگ و بیماری سرطان است که در آن غدهها به اندام درونی بدن چنگ میاندازند) : در برهان قاطع و فرهنگ رشیدی به این واژه اشاره شده است
🔺 چنگی (صفت از چنگ است) : سناندار نیزه به دو نیم کرد / دل شیر #چنگی پر از بیم کرد. فردوسی
🔺 چنگالی (خوراکی که از روغن، شکر، آب و نان خرد شده درست میکنند ؛ چنگال خوست) : اگر به دست تو افتد طغار چنگالی / محقرست ز بهر چه دست بر مالی. هروی سده ۹ ق
🔺 چنگلوک (کسی که دست و پای او شل شده و خمیده گشته باشد) : بمردن به آب اندرون #چنگلوک / به از رستگاری به نیروی غوک. عنصری. / چنگلوکم چون جنین اندر رحم / نُه ماه گشتم شد این نقلان مهم. مولوی
🔺 چنگوار (همچون چنگهای دست، خمیده شدن) : چنگی کو در نوازد بیست و چار / چون نیابد گوش ، گردد چنگ وار. مولوی. /همچو دف میخورم از دست جفای تو قفا / چنگوار از غم هجران تو سر در پیشم. سعدی
🔺 چنگه : ابزار آهنین با دندانههای ریز برای ایجاد شیار در زمین و باغها / محتوی یک چنگ: برداشتن چیزی به اندازه نوک انگشتان و کمتر از مشت، چنجه کباب، وقتی قطعات گوشت به اندازه یک چنگه باشد
🔺 خرچنگ (جاندار معروف) : چو خورشید برزد ز
خرچنگ چنگ. فردوسی. / چون بیمار شود طلب
خرچنگ کند که در جویها باشد و بخورد تا نیک شود. نزهتنامه علایی، سده ۵ قمری
🔺 چنگل ( پنجه درندگان و پرندگان، ناخن باز و شاهین ) : ای دل سزایش بری، باز بر
چنگل عقابی. رودکی. / رستم چرا نخواند به روز مرگ، آن تیز پرّ و
چنگل عنقا را. ناصرخسرو
🔺 چنگر : گونهای پرنده آبزی سیاهرنگ که انگشتان پای آن بزرگتر از پرندگان دیگر است و شبیه به چنگ و چنگال است
🔺 چنگ : ابزار موسیقی که با چنگ دست نواخته میشود
🔺 چنگهپا : بر سر انگشتان پا نشستن / چنگه زدن : زدن دو دست است بر هم تا از آنها آوازی برآید. چارچنگولی : انگشتان دست و پای جمع و خمیده شده. و ...
🆔
@iranzamin777🆔 Admin
@f777kim.