13 January-
چندبار پلکامو روی هم میبندم تا دونه های برفی که روی مژه هام نشسته پاک شن و بهتر جلومو ببینم هنوز فکر میکنی از سر لجبازیه؟ اما بخاطر اینکه عینکی صدام نکنن ازش استفاده نمیکنم، چند ساعتیه اینجا وایسادم دیگه دستام از سرما سِر شدن و برف روی کفشام نشسته، منتظرت موندن اشتباه بود باید بیام دنبالت؟ چند قدم به سمت خونت برمیدارم همراه با بازدم عمیقی که با بخار ایجاد شدش برای چند ثانیه دیدم رو تار میکنه؛ اما اون مردی که از پنجره ی آشپزخونهت دیده میشه هیچ شباهتی بهت نداره؛ خدای من...چند قدم به عقب برمیگردم، چطور بازم یادم رفت که چندسالی میشه ازینجا رفتی؟
جدیدا حافظهم درست کار نمیکنه همین چندوقت پیش راه خونهم رو گم کرده بودم حتی یبار صبحونه برات شیر عسل آماده کرده بودم یادم رفته بود که عسل دوس نداری، یادم رفته بود که خیلی وقته نیستی...؛ اما راه خونهت هیچوقت فراموشمنمیشه، هروز میام ببینم برگشتی یا نه.
راستش یکم احمقانهس اما امروز خیلی امید داشتم که ببینمت، اخه قول داده بودی زیر اولین برف هرسال میبوسیم، نمیدونم کجایی ، اونجا هم داره برف میاد؟
چندبار پلکامو روی هم میبندم تا دونه های برفی که روی مژه هام نشسته پاک شن و بهتر جلومو ببینم هنوز فکر میکنی از سر لجبازیه؟ اما بخاطر اینکه عینکی صدام نکنن ازش استفاده نمیکنم، چند ساعتیه اینجا وایسادم دیگه دستام از سرما سِر شدن و برف روی کفشام نشسته، منتظرت موندن اشتباه بود باید بیام دنبالت؟ چند قدم به سمت خونت برمیدارم همراه با بازدم عمیقی که با بخار ایجاد شدش برای چند ثانیه دیدم رو تار میکنه؛ اما اون مردی که از پنجره ی آشپزخونهت دیده میشه هیچ شباهتی بهت نداره؛ خدای من...چند قدم به عقب برمیگردم، چطور بازم یادم رفت که چندسالی میشه ازینجا رفتی؟
جدیدا حافظهم درست کار نمیکنه همین چندوقت پیش راه خونهم رو گم کرده بودم حتی یبار صبحونه برات شیر عسل آماده کرده بودم یادم رفته بود که عسل دوس نداری، یادم رفته بود که خیلی وقته نیستی...؛ اما راه خونهت هیچوقت فراموشمنمیشه، هروز میام ببینم برگشتی یا نه.
راستش یکم احمقانهس اما امروز خیلی امید داشتم که ببینمت، اخه قول داده بودی زیر اولین برف هرسال میبوسیم، نمیدونم کجایی ، اونجا هم داره برف میاد؟