📝 دربند
خاطرات زندان ۲
▫️دروغ برای آزادی!
فردای شب آتشسوزی زندان اوین، با علی نوری جلوی دریچهی کوچک در هواخوری سیگار میکشیدیم که امیرسالار سریع آمد! از دیشب که یگان ویژه ریخته بود و از بالای بام چند اشکآور شلیک کرده بود در حیاط و بچهها برای دفع و رفع عوارض اشکآور، آنجا آتش روشن کرده بودند تا جلوی خفگی خودمان و خصوصا افراد مسن را بگیرند، در هواخوری را باز نکرده بودند.
آخرین پکهای ما به بهمن باریکهای مشکی (سیگار محبوب زندان) بود که امیرسالار از پیچ کوریدور اتاقها بسرعت پیچید و همینطور که سمت ما میآمد یکدستش را روی شانهاش خم کرد تا با ایما و اشاره به ما شکل دوربین فیلمبرداری را نشان دهد و با دست دیگرش هم پلهها را نشان داد که بفهماند اتفاقی در طبقه بالا دارد رخ میدهد. حدس ما درست بود و یک تیم فیلمبرداری وارد سالن شده بود!
دیشب هم که ما بعداز کلی کشمکش و وقایعی که میتوانست منجر به فاجعه شود از زور خستگی خوابیدیم، و التهاب آتشسوزی بند ۷ و سرکوب خونین بند ۸ هم خوابید و دنیا از دود آتشی که اوین و زندانیانی مظلوم را سوزاند خبر شد و خانواده زندانیان با وصل تلفنهای شبانه کمی از وحشتشان رفت، زندانبانها با گوشی موبایل آمده بودند در سالن ۴ بند ۴ که آنموقع همه زندانیان مالی بودند و فیلمی مخفیانه از اتاقها گرفته بودند و صداوسیما هم پخش کرده بود که آی مردم؛ ببینید اوضاع امن و امان است و این ضد انقلاب دروغ میگوید!
پلهها را دو تا یکی کردیم و با علی و امیرسالار بالا رفتیم و همان اولین صحنه با تیم فیلمبرداری صداوسیما روبرو شدیم که اینبار نه با موبایل که با دوربین و تجهیزات تهیه گزارش وارد سالن شده بودند و داشتند به سمت اتاقهای طبقه بالا میرفتند. جلوی اتاق ۸ بود که بهم رسیدیم اما از بیرون مشخص بود یکی از زندانیان هم از داخل اتاق جلوی ورود آنها را گرفته!
جعفر پناهی که با محمد رسولاف در آن اتاق زندانی بودند تا دوربین فیلمبرداری را دیده بود که دارد مخفیانه از او فیلم میگیرد، دویده بود جلوی در اتاق و شدیدا اعتراض کرده بود که به چه حقی از من فیلم گرفتید؟! تیم صداوسیما و همراهانشان از حفاظت و دیگر زندانبانان هم با پاچهخواری سعی داشتند او را آرام کنند و از دلش در بیاورند تا فیلمبردار هم یواشکی کارش را ادامه دهد.
راهی نمانده بود جز دعوا تا شلوغ شود و آنها بترسند و فرار کنند. داد اول را زدم و علی و سالار ادامه دادند و جو بهم ریخت اما وسط کشمکش متوجه شدم فیلمبردار در حال رکورد است. راهی نداشتم جز کشیدن دوربین و او هم از ترس آسیب به دوربین مجبور شد فرار کند. علی یقه رییس تیمشان را از پشت گرفت و پرتش کرد و سالار هم چنان فریاد کشید “حق ندارید از ما فیلم بگیرید” که سالن ناگهان بهم ریخت و کل تیم مجبور شدند دو پا قرض بگیرند و در بروند.
وسط تمام دغدغهها، خشم ما از وقاحت جا هم چند برابر شده بود که ما هنوز در تب و تاب فجایع شب قبلیم و نگران از آنچه بر سر دوستانمان در بندهای دیگر آمده و اتفاقاتی که برای مردمی که شبانه پشت درهای اوین آمدند افتاده، و اصلا تعداد کشتههای شب قبل چند نفر است اما مجرم اصلی دنبال عادیسازی آتشسوزی است و بیخیال فاجعهای که رخ داده و مستخدمینش را هم فرستاده برای نرمالسازی جنایت!
اما فردای آنروز دوباره تیم صداوسیما برای تمام کردن کار نیمهتمامشان آمد. ولی اینبار مخفیانه و بی سر و صدا! درهای سالنهای امنیتی را بستند تا ما خبر نشویم و تیم خبری را به سالن ۴ بردند تا از سالن لاکچری زندانیان مالی فیلم بگیرند. با یکی از چهرههای سرشناس و مشهور هم مصاحبه کردند تا او هم بفرموده دیالوگ نهادهای امنیتی را بگوید و زندان را آرام جلوه دهد و خوراک تبلیغی برای نظام دروغگو تامین کند.
ما خبر ۲۰:۳۰ آنشب بود که متوجه شدیم آنها دوباره آمدهاند و گزارشی که لازم بوده را گرفتهاند و فلنگ را بستهاند. گرچه چهره آن فرد مشهور را شطرنجی کرده بودند اما وقتی دروغهای شاخدار نهادهای امنیتی را قرقره میکرد معلوم بود ذوق مرگ از معاملهایست که برای تخریب زندانیان سیاسی انجام داده! چند هفته هم بیشتر طول نکشید که مزد آن دروغگوییها را گرفت و آزاد شد.
@hoseinrazzagh