#پارت۱۵۴
صدای چرخیدن کلیدو میشنوم و خودمو به خواب میزنم
بالا پایین رفتن تخت رو حس میکنم
آزاد…به مهمونی رفته بود و حالا که نیمه شبه برگشته بود…
گرمای تنش…بوی الکلش…اشکمو درمیاره…
دستش دور کمرم میپیچه و مقاومت منو میشکنه:_به من دست نزن…برو با همون آکله های دورت…
زیرگوشم ریز میخنده و نجوا میکنه:
_هیچکی مث زن خودِ آدم نمیشه…
از حرص میلرزم:_مریضم میکنی آخر…از دستت ایدز میگیرم…
بازم تو گلو و بم میخنده:
_چنبار باهام خوابیدی که ایدز بگیری بچه؟!بعدشم ایدز از دست نمیگیرن از یه جا دیگه میگیرن…
با حس خیسی لباسم سمتش میچرخم…با یه بغل ساده ارضا شده بود؟!…
با درد میشینه و بانداژ خونی دور شکمشو باز میکنه…
از نگرانی پس میوفتم:_خون؟!…چه بلایی سرت اومده آزاد؟!…
https://t.me/+Uiia70sz17lkYmM0#مافیایی #ازدواجاجباری