🔸فروغ_فرخزاد🔸


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


ادرس پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/foroghfarokhzad_official/
ادمین:
@Forogh_admn
تبلیغات:
@yasharabdolmaleki59
@Forogh_admn
ارتباط باما:
@Moaz7777
️کانالای دیگرمون👇
"عاشقانه ها"
@asheghanehas
سایه روشن
@Lighting

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


دوستانی که اهل موسیقی هستند
و از ادبیات و هنر لذت می‌برن

پیشنهاد می‌کنم این کانال رو از دست ندین

خیلی وایب خوبی داره


تو آفتاب روشن امیدی بر جانم...

فروغ فرخزاد
@foroghfarokhzad


یاد داری که ز من
خنده کنان پرسیدی
چه ره آورد سفر دارم
از این راه دراز ؟

چهره ام را بنگر
تا به تو پاسخ گوید
اشک شوقی که
فرو خفته به چشمان نیاز

#فروغ_فرخزاد

(فروغ در کنار سهراب سپهری )
@foroghfarokhzad


توت بگ فروغ فرخزاد
کاری از صفحه ی خودمون .

نقاشی شده رو پارچه و چاپ نیست
ابعاد و شعر و تصویر قابل تغییر
جهت سفارش لطفا پیام بگذارید


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
زاد روز پری کوچک غمگین شعر فارسی
@foroghfarokhzad


من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم
اگر به خانه‌ی من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه‌ی خوشبخت بنگرم.

#فروغ_فرخزاد
۸ دی ماه زادروز فروغ‌فرخزاد گرامی باد

@foroghfarokhzad


مطالب از کتاب در غروب ابدی نوشته ی بهروز جلالی

#به_مناسبت_نزدیک_شدن_به_زادروز_فروغ

__________

@foroghfarokhzad

کودکی فروغ در دنیای قصه ها گذشت : در کودکی عاشق قصه بود .پدربزرگمان قصه های قشنگی می دانست و فروغ یک لحظه پدربزرگ را ارام نمی گذاشت .به قصه ها که گوش میداد دچار احوال مالیخولیایی خاصی میشد " .نور و عروسک ،نسیم و پرنده و روشنی و اب ،لحظه های کودکی اورا سرشار میکرد ند و به گونه ای که بعد ها در لابلای لباسها و دفتر های کودکاته اش در جستجوی زمان گمشده کودکی بود.برای من هنوز هم که دوران کودکی و حتی جوانی (ازنظر روحی) را پشت سر گذاشته ام و از بسیاری از احساساتی که دیگران معتقد بودند عامل بر وزش تنهاکودکی و نپختگی است تهی شده ام خیلی چیزها وجود دارد که با وجود جنبه خنده آور ظاهرش مرا به شدت تکان می دهد .هنوز که هنوز است وقتی اوایل پاییز هر سال مادرم لباسهای زمستانی بچهارا از صندوق ها بیرون می اورد تا بقول معروف افتاب بدهد .دیدن لیاسهای کودکیم که مادرم به حفظ آنها علاقه دارد .جستجو در جیبهای ان ها و پیدا کردن نخودچی یا کشمش گندیده ای که غالبا در ته جیب ها وجود دارد در من جالت عجیبی ایجاد میکند .ناگهان خود را همانقدر کوچک و معصوم و بی خیال میبینم و چند دانه گندم و شاهدانه که با کرکهای ته جیب مخلوط شده مرا به گذشته ی خیلی دوری برمیگرداند و آن احساسات لطیف و شادکودکانه را در من بیدار میکند .هنوز دفترچه های مشق کلاس دوم و سوم دبستانم را دارم .تمام ثروت مرا کاغذهای باطله ای تشکیل میدهد که در طول سالها جمع کرده ام و هر جا که میروم همراه می برم .کاغذهایی که دست دوستانم روزی بر ان ها نشانه ای نقش کرده ،خطی ‌کشیدم و یا تصویری طرح کرده است .از دیدن هر یک از انها به یاد یکی از روزهای از دست رفته زندگیم می افتم و مثل این است که همه چیز برایم دوباره تجدید میشود .

______________
اولین کانال رسمی اثار فروغ فرخزاد

@foroghfarokhzad


مطالب از کتاب در غروب ابدی
نوشته ی بهروز جلالی
#به_مناسبت_نزدیک_شدن_به_زادروز_فروغ
__________
@foroghfarokhzad

فروغ در دنیایی چشم به جهان گشود ،که دنیای او نبود ،دنیای دیگرانی بود که سرنوشت او و همروزگاران او را رقم می زنند .دوران کودکی اش در خانواده ای گذشت که شغل نظامیگری پدر،رنگی ازخشونت و حاکمیت مطلق به آن بخشیده بود ؛چهره پدر همیشه از یک خشونت عجیب مردانه پر بود .او تلخ تلخ ،سرد سرد و خشن خشن بود .یک سرباز واقعی با یک سرباز واقعی با یک چهره قراردادی یا بهتر بگویم با یک ماسک قرار دهنده،و همیشه همینطور بود .یادم می آید به محض اینکه صدای مهمیز چکمه هایش بلند میشد همه ما از حالی که بودیم بیرون می امدیم و خودمان از دیدرس و دسترس او دور میکردیم .ولی همین پدرخشنی ک مارا حتی با صدای پاهایش فراری می داد گاهگاهی که به خود می آمد و ماسک از چهره اش فرو می افتاد با شدید ترین احساسات ما را در اغوش میگرفت و زیباترین اشکها از گوشه چشمش سرازیر میشد .پدر عاشق شعر بود و هست .پدر جز مطالعه هیچ سرگرمی دیگری نداشت و ندارد .پدر همه عمر به دنبال کشف و تحقیق بود و هست .تمام خانه را به کتابخانه تبدیل کرده بود و هنوز هم تعدادی از آن کتابها با بی نظمی در اطاق خاک گرفته اش انباشته شده است .مادر فروغ زنی ساده دل بود و از نظر زمانی در گذشته ها می زیست ،گذشته هایی لبریز از خوبی ها ،زیبایی ها،و سنتهای مقدس :مادر ،یک زن به تمام معنی بود و زنی ساده دل و کودک وار و خوش باور .زنی که قدرت شناخت بدی هارا نداشت و همه دنیا و ادمهایش را در قالب خوب و خوبی میدید ،زنی اویخته به تمام سنت ها و قرار داد ها ..فروغ برادرانی به نام های امیرمسعود،مهرداد ،مهران و فریدون داشت و خواهرانی به نام های پوران و گلوریا .فروغ چهارمین فرزند خانواده بود ‌_____________
اولین کانال رسمی اثار فروغ فرخزاد

@foroghfarokhzad


آنها تمام ساده لوحی یک قلب را
با خود به قصر قصه ها بردند
و اکنون دیگر
دیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آبهای جاری خواهد ریخت

#فروغ_فرخزاد


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
@foroghfarokhzad




و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

#فروغ_فرخزاد

@foroghfarokhzad


ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل
به داس های واژگون شده ی بیکار
و دانه های زندانی .
نگاه کن که چه برفی میبارد....
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود ، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر ، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فواره های سبز ساقه های سبک بار
شکوفه خواهد داد ای یار ، ای یگانه ترین یار
#فروغ_فرخزاد

•  @foroghfarokhzad


در حباب کوچک
روشنایی خود را می فرسود
ناگهان پنجره پر شد از شب
شب سرشار از انبوه صداهای تهی
شب مسموم از هُرم زهر آلود تنفس ها
شب ...

گوش دادم
در خیابان وحشت زدهٔ تاریک
یک نفر گویی قلبش را مثل حجمی فاسد
زیر پا له کرد

در خیابان وحشت زدهٔ تاریک
یک ستاره ترکید
گوش دادم ...

نبضم از طغیان خون متورم بود
و تنم ...
تنم از وسوسهٔ
متلاشی گشتن .

روی خطهای کج و معوج سقف
چشم خود را دیدم
چون رطیلی سنگین
خشک می شد در کف ، در زردی ، در خفقان
داشتم با همه جنبش هایم
مثل آبی راکد
ته نشین می شدم آرام آرام
داشتم
لِرد می بستم در گودالم

گوش دادم
گوش دادم به همه زندگیم
موش منفوری در حفرهٔ خود
یک سرود زشت مُهمَل را
با وقاحت می خواند
جیرجیری سمج و نامفهوم
لحظه ای فانی را چرخ زنان می پیمود
و روان می شد بر سطح فراموشی

آه من پر بودم از شهوت - شهوت مرگ
هر دو پستانم از احساسی سرسام آور تیر کشید
آه
من به یاد آوردم
اولین روز بلوغم را
که همه اندامم
باز می شد در بهتی معصوم
تا بیامیزد با آن مبهم ، آن گنگ ، آن نامعلوم

در حباب کوچک
روشنایی ، خود را
در خطی لرزان خمیازه کشید .

#فروغ_فرخزاد
@foroghfarokhzad


Forward from: ?️فروغ فرخزاد ?️
مرگ گوشم را می‌کشد
می‌گوید زندگی کن
دارم می‌آیم ...

ویرژیل


تمام شب آنجا
میان سینهٔ من
کسی ز نومیدی
نفس نفس می زد
کسی به پا می خاست
کسی تو را می خواست
دو دست سرد او را
دوباره پس می زد

#فروغ_فرخزاد

@foroghfarokhzad


هرگز آرزو نکرده ام
یک ستاره درسراب آسمان شوم
یا چو روح برگزیدگان
همنشین خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمین جدا نبوده ام
با ستاره آشنا نبوده ام

روی خاک ایستاده ام
با تنم که مثل ساقهٔ گیاه
باد و آفتاب و آب را
می مکد که زندگی کند
باروَر ز میل
باروَر ز درد
روی خاک ایستاده ام
تا ستاره ها ستایشم کنند
تا نسیمها نوازشم کنند

از دریچه ام نگاه می کنم
جز طنین یک ترانه نیستم
جاودانه نیستم
جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم
در فغان لذتی که پاکتر
از سکوت سادهٔ غمیست
آشیانه جستجو نمی کنم
در تنی که شبنمیست
روی زنبق تنم

بر جدار کلبه ام که زندگیست
با خط سیاه عشق
یادگارها کشیده اند
مردمان رهگذر :
قلب تیر خورده
شمع واژگون
نقطه های ساکت پریده رنگ
بر حروف در هم جنون
هر لبی که بر لبم رسید
یک ستاره نطفه بست
در شبم که می نشست
روی رود یادگارها
پس چرا ستاره آرزو کنم ؟

این ترانهٔ منست
- دلپذیر ، دلنشین
پیش از این نبوده بیش از این

#فروغ_فرخزاد
شعر: روی خاک

@foroghfarokhzad


شب در اعماق سیاهی ها
مَه چو در هالهٔ راز آید
نگران دیده به ره دارم
شاید آن گمشده باز آید

#فروغ_فرخزاد

@foroghfarokhzad




حق با شماست
من هیچگاه پس ازمرگم
جرات نکرده ام
که درآینه بنگرم
وآنقدرمرده ام
که هیچ چیز
مرگ مرا
دیگرثابت نمیکند

#فروغ_فرخزاد

@foroghfarokhzad

20 last posts shown.