⚜💎کافه دکلمه💎⚜
📝به قلم:#مهربانو_نگار_حسینی
دو غزل مـــانده تا بــهار اما،
یــخ زدی در شـبی زمستانی..
قــبلِ دیـــدارِ دار میمـیری،
مــثلِ احـساسِ مردِ زندانی..
چه شده باز دلخورت کردند؟
از غمی، لب به لب پرت کردند؟
تو که با غم عجین شده چشمت،
پـس چـرا مــثلِ ابــرِ گـریانی؟
ســاعتت، بیشـماره میخوابد؟
جای مــاهت، سـتاره میتابد؟
آســمانت همیشه دلتنگ است،
بـــاز در آرزوی بـــارانی..؟
سرد شد عــشقِ شعلهانگیزت..
آنکه گل شد به قـلبِ پـایـیزت..
بــغض هـم، مـُهرِ گـردنآویزت..
پــشتِ انــبوهِ غـصه پنهانی..
زیـر پا ماندهای، لـگد خوردی..
چـشم، از روزگار، بـَد خوردی..
گرچه نقشت، نگارِ قالی نیست،
تـــو خودت از تبـــار کـاشانی..
قــسمتت بوده رنـجِ تـنهایی..
یک جهان درد و بیمداوایی..
حــسرتِ زنــدگیِ رؤیـــایی..
تا که عـادت کنی، به بیجانی..
قــسمتت بوده بیپـناهیها..
مـتـّهم، بــندِ بــیگــناهیها..
اشک، بر بغضِ سردِ مــاهیها..
به همین ســادگی و آســانی..
آخــرِ عاشقانـگی، دِق بود..
و سـزای دلـی که عاشق بود..
و کسی جزخودت مقصر نیست..
که رسیـــدی به خـطِ پایانی..
زخمِ مزمن شدی؟ ملالی نیست..
نمکت زد؟ بگو خــیالی نیست..
گـــاه باید به تـَب بسوزی تو..
یا تــَـنت را شــبی بـمیرانی..
بـــرو این خانه را به من بسپار..
و خـــدا را به خــویشتن بسپار..
آنکــه رنــجی ندارد آدم نیـست..
و تو شــعری، زنــی، تو انــسانی..
#نوشته_ماندگار
#آنچه_شما_نوشته_اید
╔════════════════╗
⚜💎𝑪𝓪𝓯𝓮 𝑫𝓮𝓴𝓵𝓪𝓶𝓮𝓱💎⚜
╚════════════════╝