پادکست‌های مجتبی‌شکوری


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Books


«کلام التیام بخش دکتر شکوری»
- هماهنگی تبلیغات 👇🏼📱
@shakoori_ad
پیج اینستاگرام ما 👇
https://instagram.com/dr.mojtaba_shakoori
-𝐌𝐨𝐣𝐭𝐚𝐛𝐚 𝐒𝐡𝐚𝐤𝐨𝐨𝐫𝐢 𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐧𝐞𝐥🔻
@drmojtabashakoori 👤

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Books
Statistics
Posts filter


یه چیز جالب خوندم که؛
کوسه‌های داخل آکواریوم
بیشتر از ۴۰ سانتی‌متر رشد نمی‌کنند.
در حالیکه همونا تو اقیانوس رشدشون به چهار متر هم میرسه.
میخواستم بگم که...
بزرگ شدنت به محیطی که توش
فعالیت میکنی
و آدمایی که باهاشون ارتباط داری، خیلی بستگی داره!
با دقت بیشتری انتخابشون کن. 🌱🌱 🌱


از اسنپ که پیاده شدی دیگه چه اهمیتی داره بعد تو کی قراره سوار شه!!

گرفتی که چی گفتم؟!


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
💭 محمود درویش میگه: غربت کسی نباش که تو را وطن دیده...

چقد قشنگ آخه... نصحیت هم می‌کنیم اینجور نصیحت کنیم


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
تورو خدا اگر همسرتون بهتون بی توجهی و بی محبتی میکنه🥺

اگر با هم اختلاف دارید و مدام دعواتون میشه😐
اگه بهش شک دارید یا خدایی نکرده درگیر خیانت شدید😢
قبل از اینکه کار از کار بگذره بزنین با روانشناسای متخصص همکده در زمینه خیانت و مشکلات روابط زوجین .درباره ی هر مشکلی که دارید با خیال راحت تلفنی حرف بزنید مشکلاتتون رو زود حل کنید ❤️
📌لینک ارتباط تلفنی و محرمانه با مشاور متخصص👇🏻


https://hamkadeh.com/landings/mlA4Q
https://hamkadeh.com/landings/mlA4Q


بعد از اینکه بچه‌ی دومم به دنیا اومد یه روز بچه اولم
شروع کرد به داد زدن: مامان! شما باید یخچالو تمیز کنید

من نفهمیدم منظورش چیه، چون یک روز قبلش یخچالو تمیز کرده بودم
باز داد زد و گفت: "مامان یخچال واقعاً کثیفه! باید تمیزش کنیم!"

روز بعد دوباره شروع کرد بهم گفت که یخچال بازم کثیفه.
منم تاییدش کردم و بهش گفتم آره باید تمیزش کنیم
همین که اینو گفتم شروع کرد به گریه کردن...

خیلی تعجب کردم و کنجکاو شدم...
با خودم می‌گفتم چرا تمیز کردن یخچال اینقدر واسش مهمه؟

به دیروزش فکر کردم وقتی که واسه اولین‌بار گفت یخچال کثیفه و با هم تمیزش کردیم؛
اونموقع بچه دومم خواب بود. اونروز اولین‌باری بود که
بعد از مدت‌ها با بچه‌ی اولم تنها بودیم. در حالی که یخچال رو تمیز می کردیم،
با هم صحبت می‌کردیم و می‌خندیدیم.

فهمیدم که مشکل اصلا یخچال نیست؛ اون میخواد که ما با هم وقت بگذرونیم...

تمیز کردن یخچال برای اون یه فرصتی بود که با من باشه و باهم بگیم و بخندیم
اون میدونست که اگه بتونه دوباره اون لحظه رو بسازه میتونه دوباره منو پیش
خودش داشته باشه..

هیچوقت فراموش نمیکنم که اون روز چجوری دختر بزرگم رو بغل کردم.
منم باهاش گریه میکردم و غصه میخوردم.

الان دخترم ۷ سالشه من هنوزم هر روز به "یخچال کثیف" فکر می‌کنم.
و این به من کمک میکنه تا یادم باشه که وقتی اون ظاهراً بخاطر چیز کوچیکی ناراحته
حتماً یک مساله بزرگتر در باطن قضیه وجود داره

پس دفعه بعد که بچه تون شروع میکنه به گریه و داد و بیداد
من بهتون توصیه می‌کنم مکث کنید و با خودتون یادآوری کنید:
«مشکل از یخچال نیست»


💭 حس می‌کنم اگر شبا زود بخوابم یه چیزی رو از دست میدم...

➕شما هم مثل من هستید؟


💭 فریب زندگی اسلایسی را نخوریم

یک نفر عکسی از پاهای تُپل نوزادی را در توئیتر به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته: اگر می‌خوایید گاز بگیرید برید ته صف!

صدها نفر برای این پاهای بامزه غش و ضعف رفته‌اند. چند نفر نوشته‌اند همین فردا میرم «شوور»! می‌کنم، دو_سه نفر نوشته‌اند اصلاً من به عشق همین پاها می‌خوام بچه‌دار شم و ...

مردی روی نوک کوهی ایستاده و دست‌هایش را باز کرده و نوشته: زندگی یعنی فتح قله‌ها!

زنی در اینستاگرام عکسی از قورمه‌سبزی که پخته منتشر کرده و نوشته: هرکی هرچی دلش می‌خواد بگه. من عاشق اینم برای همسرم قورمه‌سبزی بپزم، اونم بیاد بشینه موهامو ببافه.

دهها نفر نوشته‌اند: آره خوشبختی یعنی همین! خوشبختید شما... حسودیم شد.... خوش به حال جفت‌تون... دلم برای خودم سوخت و...

مردی عکسی از سوئیچ ماشینی که خریده را منتشر کرده و نوشته «بالاخره خریدمش». جماعتی لایک کرده‌اند که خوش به حالت و مبارکه و ...

➖ این‌ها همه بُرش‌هایی از زندگی هستند نه تمام آن. زندگی_اسلایسی! آن بخش از زندگی که دست چین می‌کنیم و به واسطه شبکه‌های مجازی به دیگران اجازه می‌دهیم آن را ببینید و بسیاری بر اساس همین «اسلایس» ما را قضاوت می‌کنند.

➖ بسیاری از آن‌ها که برای آن پاهای تپل دوست‌داشتنی غش و ضعف می‌روند اگر همان کودک را به آن‌ها بدهید که ساعت سه نصفه شب بیدار می‌شود، زار می‌زند، نمی‌خوابد، پوشک‌اش نیاز به تعویض دارد، شیر می‌خواهد، خواب را از آدم می‌گیرد و ...

➖ بعید است هنوز فقط به خاطر گازگرفتن پاهایش به او وفادار بمانند و کماکان بچه بخواهند. کودک فقط گازگرفتن نمی‌خواهد، احساس مسئولیت و مراقبت دائمی هم می‌خواهد. می‌توانید؟

➖ این تصور که زندگی مشترک فقط آن لحظه است که بوی خوش قورمه‌سبزی در فضای خانه می‌پیچد یا مرد می‌نشیند به بافتن گیسوی زن، یک فانتزی زیباست اما وقتی عملی نمی‌شود بسیاری از همسران احساس ناکامی می‌کنند که پس چرا زن من قورمه‌سبزی نمی‌پزد؟ یا چون همسرم موهام رو نمی‌بافه پس دوستم نداره!

➖ مردی که خسته از جدال در یک زندگی بی‌رحمانه به خانه می‌آید و هنوز ذهنش درگیر پرخاش رئیس و ضرر و زیان ناشی از معامله و ترافیک کُشنده و بی‌ثباتی بازار و... است دل و دماغی برایش نمی‌ماند که شب هنگام وقتی می‌رسد بنشیند به بافتن گیسو!

البته که اگر این کار را بکند عجب مرد نیکویی است اما اگر هم حال و حوصله‌اش را نداشته‌ باشد دلیل بر فقدان عشق و دوست نداشتن همسر نیست. آن یک عکس که دیده‌اید هم نشان خوشبختی تمام وقت آن زوج نیست. فقط یک بُرش دست چین‌شده از یک زندگی است. یک اسلایس!

➖ فتح قله‌ها لذت‌بخش است اما قبل از آنکه کسی روی نوک‌کوهی فاتحانه عکس یادگاری بگیرد، باید رنج بالارفتن از آن را به جان بخرد. عرق‌ریختن، زمین‌خوردن، تحمل سرما و گرما، تاول زدن پا و... آن عکس فقط یک بُرش است. فقط یک اسلایس لذتبخش!

➖ مردی که عکسی از سوئیچ ماشین‌اش را به اشتراک گذاشته هم دشواری خریدن آن را که علنی نکرده. غبطه‌ خوردن به آن لحظه گرچه واکنشی طبیعی است اما شاید اگر رنج رسیدن به این موفقیت را می‌دانستیم هرگز غبطه نمی‌خوردیم. این تنها یک بُرش از زندگی مرد است. یک اسلایس نه تمام آن.

خلایق حق دارند هر اسلایسی از زندگی‌شان که دوست‌دارند را به نمایش بگذارند اما ما حق نداریم آن یک اسلایس را «تمام» زندگی‌شان فرض کنیم، دست به مقایسه‌اش با زندگی خودمان بزنیم و احساس ناکامی کنیم.

زندگی_اسلایسی می‌تواند آفت آرامش‌مان باشد اگر باور نکنیم که بسیاری از عکس‌هایی که می‌بینیم و حرف‌هایی که می‌شنویم تنها بُرش‌هایی گزینش شده‌اند، نه تمام آن!
✍️: احسان محمدی


🔊فایل صوتی
📌لذتِ سکوت...🤫
.
📲 من هر موقع میخوام چیزی بخونم یا بنویسم همه نشانه‌های حواس‌پرتی رو از خودم دور میکنم. یعنی گوشیم رو میذارم تو کِشو و درش رو قفل میکنم. عیبی نداره اگه من یک ساعت با گوشیم کار نکنم و اتفاق عجیبی نمی‌افته. ما حتماً باید همه نشانه‌های اعتیاد رو از خودمون دور کنیم چون ما از لحاظ بصری خیلی تحت تاثیر محرک‌های محیطی هستیم.
.
🎼 بتهون سمفونی نهم رو با صداهای توی سرش ساخت چون کاملاً ناشنوا شده بود.
🎨 بوم موسیقی، سکوته. (نت‌ها درون سکوت نوشته میشن)
.
📚کتاب معرفی شده در این قسمت: "پیاده‌روی و سکوت در زمان هیاهو" از ارلینگ کاگه و ترجمه شادی نیک رفعت.


💭 عزیز میگه مردها هر قدر هم بزرگ بشن و باسواد بشن و پولدار بشن اما باز هم مثل بچه‌ها هستند.
زود قهر میکنن، زود پشیمان میشن و زود هم آشتی میکنن. ممکنه جلو زن‌ها چیزی نگن اما تنها که شدند شروع میکنن به بغض کردن. میگه به همین خاطر کسی گریه مردها رو نمی‌بینه.

عزیز میگه زن‌ها هر قدر هم کوچیک باشن اما مادرند، پناه مردها هستند. حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستند.
✍️ مصطفی مستور


💭 ایرانسل رو دیدی...
وقتی کارش پیشت گیره میگه ایرانسلی عزیز!
وقتی موجودی نداری میگه مشترک گرامی،
دنیا همینه رفیق...


🔊 فایل صوتی
🔷 دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم

📖 بخشی از آنچه توسط دکتر شکوری در این قسمت‌ مورد بحث قرار می‌گیرد برگرفته از کتاب «دروغ‌هایی که به خود ‌می‌گوییم» از جان فردریکسون و با ترجمه علیرضا منشی ازغندی و از انتشارات بینش نو است.⁣


❌ همه ما به خودمان دروغ می‌گوییم تا از درد در زندگی‌مان اجتناب کنیم. از این رو، همه به عنوان آدم‌هایی ناقص و ناکامل با هم برابریم؛ پس می‌توانیم با شأن برابر با هم گفتگو کنیم و موظف به بیان حقایق به خود و دیگران هستیم. با این کار، یعنی دیدن دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم و مواجهه با حقایقی که از آنها اجتناب می‌کنیم، راهی را برای زیستن در حقیقت و با یکدیگر می‌یابیم.

وقتی رنجمان طاقت‌فرسا و جانکاه می‌شود، نیازمند کسی می‌شویم که در دیدن دروغ‌هایی که باور کرده‌ایم و دروغ‌هایی که به خودمان می‌گوییم، ما را یاری دهد.⁣
چون، تنها با دیدن این دروغ‌هاست که با حقایق زندگی‌مان مواجه می‌شویم و به راه حقیقت بازمی‌گردیم؛ و چون، دروغ‌های ما بیمارمان و مواجهه با حقایق درمانمان می‌کنند.⁣


👤 #مجتبی_شکوری
@drmojtaba_shakoori 🎧


💭 آرایش کن
شیو کن
عمل زیبایی انجام بده
فقط اگر خودت دوست داری
نه چون زنی و جامعه بهت فشار میاره
که بی نقص به نظر برسی.
چون تو به کسی زیبایی بدهکار نیستی...


➕ ازش پرسیدم:
متأهلی بهتره یا مجردی؟!
جواب داد: فکر کن میخوای بری سفر بهترین لوکیشن دنیا اصن...!
حالا خودت تنهایی بری بهتره یا با یک همسفر خوب؟
➕گفتم: خب مسلمه با همسفر خوب...
➖ ادامه داد: حالا اگه یک همسفر بد داشته باشی چی؟ ترجیح میدی تنها بری یا با همسفر بد؟
جوابش واضح بود: قطعاً تنها!
خندید و گفت: نکته همینجاست! مجردی خوبه واسه کسایی که همسر خوبی نداشتن و بد بوده
واسه کسایی که همسر خوبی دارند.


🔕 سه دقیقه وقتتون رو میگیره، زیباست

از دو روز قبل ذهنم درگیر یک اتفاق شده.
اتفاقی که باورهای ذهنی‌ام را تکان داد.
دوست دارم با دیگران در میان بگذارم که در آن لحظات چه در ذهنم میگذشت...
روز دوشنبه یک بچه 6 ساله سالم و خوش اخلاق را
برای خارج کردن جسم خارجی (تخمه هندونه درسته!)
در اتاق عمل برونکوسکوپی کردیم.
همه چیز به خوبی گذشت و جسم خارجی به راحتی خارج شد.
در حالی که سرویس بیهوشی بیمار را تحویل گرفت
و ما آماده خروج از اتاق بودیم
و در حالی که اشباع اکسیژن خون بیمار 98 درصد بود،
ناگهان بچه دچار ایست قلبی شد...

اول موضوع را ساده گرفتیم و شروع به احیا کردیم.
تصور من این بود که در کمتر از یک دقیقه
ریتم قلب به حالت عادی باز میگرده ولی برنگشت!
احیا را ادامه دادیم ولی هیچ انقباضی در قلب اتفاق نمی‌افتاد.
زمان به سرعت میگذشت و هر لحظه احساس خطر،
بیشتر بر ما مستولی میشد. پس از پنج دقیقه فهمیدم
که قضیه جدی است و احساس خطر جدی‌تر.
احیای بیمار با تمام توان ادامه پیدا کرد...
یک تیم بیست نفره به صورت گردشی و تقسیم کار
شامل ده نفر پزشک فوق تخصص و متخصص و ده نفر پرستار
و تکنیسین بیهوشی مشغول احیای بیمار شدند...

تجربه‌ام در موارد مشابه
تصویر سیاهی را جلوی چشمانم می‌آورد.
پس از ده دقیقه نا امید شده بودم.
بیمار آسیستول بود و هیچ‌گونه علائمی
از فعالیت الکتریکی قلب وجود نداشت.
روی یک صندلی نشستم و به جمعی که فعالیت میکرد نگاه میکردم.
ضعف و ناتوانی یک عده آدم حرفه‌ای
در تغییر دادن آنچه که خداوند نمی‌خواهد تغییر دهد،
نمایشی بود که میدیدم.
تمام اعتماد به نفسم تبدیل به درماندگی شده بود. گفتم خدایا چرا ؟؟

به کدامیک از ما میخواهی گوشزد کنی
که ضعیفیم که مغروریم؟
چه کسی قرار است با آسیب دیدن این کودک بیگناه
درسی بگیرد؟ چرا ما؟
گروه ریه که از دل و جان و بدون هیچگونه چشمداشت مادی
برای بچه‌های مردم زحمت میکشد.
ما که قصدمان کمک به این بچه بوده است.
چرا باید زحمتمان بر باد برود؟
همیشه اعتقاد قلبی‌ام این بود که وقتی کاری میکنی
و نیتت خیر است همه درها برویت باز میشود.
پس چرا اینجوری شد؟؟

یک ساعت و نیم گذشت و بچه کماکان آسیستول بود!
نا امیدی بر همه مستولی شده بود.
متخصص بیهوشی، جراح کودکان و استاد بخش ریه
با پدر بیمار در مورد وضعیت پیش آمده صحبت کردند
و تقریباً خبر مرگ کودک را به والدینش دادند.
اما احیا ادامه پیدا کرد در حالی که هیچ‌کس امیدی نداشت
و تقریباً همه مطمئن بودند که حتی اگر بازگشتی در کار باشد،
بیمار آسیب مغزی جدی دیده است...

در طول احیا تقریباً تمام آنچه که در کتاب‌های احیا
نوشته شده انجام شد و تمام اتفاقات بد افتاد!
خونریزی ریه شروع شد
و خون از لوله تراشه بیمار فوران می‌کرد،
هموتوراکس اتفاق افتاد و چست تیوب تعبیه شد.
پیس میکر داخلی از طریق ورید فمورال گذاشته شد
ولی با هدایت سونوگرافی موفق به هدایت دقیق نشدیم
و کار نکرد، اسیدوز شدید
و هیپوکلسمی و نارسایی آدرنال و.... رخ داد.
مجبور شدیم خون کامل بدون کراس مچ تزریق کنیم و...

دو و نیم ساعت بیمار آسیستول بود!
و پس از دو و نیم ساعت در نااُمیدی کامل تيم احیا
ریتم قلب باز گشت.
هیچ‌کس خیلی خوشحال نبود همه میدانستند
که احتمال آسیب مغزی شدید بیمار خیلی بالاست.
بیمار به آی سی یو فرستاده شد و همه اقدامات لازم
برای هیپوکسی مغزی انجام شد.
دمای سر بیمار پایین آورده شد تا از آسیب بیشتر جلوگیری شود.
شب بیمار توسط فلوی اعصاب ویزیت شده بود
و با توجه به مردمک‌های فیکس میدریاز احتمال مرگ مغزی
مطرح شده بود. خستگی به تن همه مانده بود...

اما معجزه اتفاق افتاد و ساعت یازده صبح فردا
کودک اکستوبه شد و میگفت که میخوام برم خونه!!!!
نمیدانم که چند مورد مشابه در دنیا اتفاق افتاده
که کسی دو و نیم ساعت آسیستول باشد
و فردا صبحش حرف بزند
ولی میدانم که از نظر همه پزشکان دنیا
این یک اتفاق نادر و یک معجزه است.
آنچنان تحت تأثیر این اتفاق قرار گرفته‌ام
که هنوز ذهنم قادر به تحلیلش نیست...

نوشتم که بگویم یک تیم حرفه‌ای
یک احیای موفق و نادر را انجام داد
و یک کودک را زنده نگه داشت
در حالی که همه اعضایش در مقابل خواست خداوند
همچون خسی در برابر باد احساس ناتوانی میکرد.

✍️: به نقل از دکتر مجید کیوانفر (فوق تخصص ریه کودکان)


💭 ازدواج
پیروزی تخیل بر هوش است
ازدواج مجدد
پیروزی امید بر تجربه

9k 0 142 364

💭 این روزا مد شده که میگن: نجات دهنده در آینه است.
اما داستایوفسکی یکبار گفت: در آغوشم بگیر و نجاتم بده، قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آینه ها میبینمش…


💭 بهتر است برای چیزی که هستی، مورد نفرت باشی، تا اینکه
برای چیزی که نیستی، محبوب باشی…

✍️: آندره ژید


بهم زنگ زد گفت خونه‌ای؟ گفتم خونه‌ام ... گفت پس می‌بینمت.
می‌دونستم داره با دختری که نمی‌شناسه ازدواج می‌کنه!
با دختری که قبل از خواستگاری حتی اسمش هم نشنیده بود.
می دونستم از دختری که دوست داشته جدا شده، ولی هیچ‌وقت دلیلش رو نمی دونستم.

➕در زد و با یه کارتن بزرگ اومد تو خونه. کارتن رو گذاشت یه گوشه و گفت
واست زحمت دارم. میشه اینارو نگه داری؟ گفتم چیه؟ گفت یه سری یادگاری...
یه سری خاطره. بذار تو انبار یا تو کمد دیواری...
فقط میشه یه خواهشی کنم؟
اگه یه روز اومدم سراغش بهم پس نده!
نذار برگردم تو فکر و خیالش. نذار دوباره هوایی بشم.
گفتم رفیق بهش پس بده. اگه نمیشه بنداز دور. بیخیال نگه داشتنش شو.
گفت خواستم بندازم دور، نتونستم.
گفتم می‌خوای من بندازم دور ؟
گفت نه... نگه‌دار ولی هروقت اومدم سراغش بهم پس نده.
وقتی این رو گفت فهمیدم خیلی زود هوایی میشه، خیلی زود میاد سراغش.
وقتی داشت می رفت بهش گفتم «رفیق تو زندگی خیلی چیزا رو میشه خواست ولی نمیشه داشت.».
گفت کارت عروسی رو واست می‌فرستم. نرفتم...
من فقط عروسی و دامادی کسایی میرم که بدونم هم دیگه رو می‌خوان. از ته دل می‌خوان.

امشب بعد از هفت ماه بهم زنگ زد و گفت خونه‌ای؟! گفتم خونه‌ام ... گفت پس می‌بینمت.
دم در وایساد و گفت اون امانتی رو میدی من برم؟
گفتم بیا تو، خودت گفته بودی اگه اومدی سراغش بهت پس ندم. گفت بیخیال جان جَدّت...
عصبی بودم یه چی گفتم. حوصله‌ی بحث هم ندارم.
گفتم من بهت پس نمیدم ولی گذاشتم تو طبقه پایین کمد دیواری...
می‌تونی خودت بری برداری. بعد خودم رفتم دم در وایسادم.
کفشش رو درآورد و رفت کارتن رو برداشت، پاشنه‌ی کفشش رو خوابوند و با کارتن رفت سمت آسانسور.
بهش گفتم همه چی خوبه؟ زندگی خوبه؟ همین طور که دکمه‌ی آسانسور رو با حرص می زد گفت:
«رفیق تو زندگی خیلی چیزا رو میشه داشت ولی نمیشه خواست».
✍️: حسین حائریان


💭 براتون «دوست داشته شدن توسط آدمی که دوسش دارین»
رو آرزو می‌کنم...


💭 بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی.
اما رازش را نفهمیدیم.
به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم و رازش را نفهمیدیم.
به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت گریستیم و باز.... نفهمیدیم.
به کیف صورتی گلدار...
به دوچرخه آبی شبرنگ...
بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم.
چقدر این درس "تنهایی" تکرار شد و ما رفوزه شدیم.

این بند ناف را روز اول بریده بودند
ولی ما هر روز به پای کسی یا چیزی گره زدیم تا زنده بمانیم
و نفهمیدیم....
افسوس نفهمیدیم که قرارست روی پای خود بایستیم
نفس از کسی قرض نگیریم
قرار از کسی طلب نکنیم
عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم
دوست بداریم اما منتظر دوست داشته شدن نباشیم
به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم.

دربند نباشیم....
رها باشیم و برقصیم و آواز عشق سر دهیم.
عزت انسان بودنمان را به پای کرشمه کسی قربانی نکنیم.
بند ناف را خوب نبریده‌ایم.....
به مویی بندست...
تمامش کنیم!

13k 0 243 541
20 last posts shown.