زدم زیر گریه...
مثل آدمی که بلندترین کوه و شیبدارترین صخرهها را پشت سر گذاشته و انگشتها و زانوها و پاهاش زخمی شده و همچنان قوی مانده و به قله رسیده و حالا پایش به سنگ کوچکی گرفته و اشکش درآمده و فریاد میزند...
عجیب بود اینهمه در سختترین شرایط دوام آوردن و به ضربهی کوچکی جا زدن و کم آوردن!
من خسته بودم و هیچ چیز به اندازهی یک خستگیِ مفرطِ ممتدِ کلافه کننده، آدم را از پا در نمیآورَد……
#نرگس_صرافیان
@ca_fe_poetry[الی]