🗯 هَذِهِ بِنْتُ نَبِیِّکَ فَاطِمَةُ أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ
شب که فرا رسید، حضرت امیر جسد مقدس حضرت فاطمه اطهر را غسل داد، آن را در میان تابوت گذاشت و به حضرت امام حسن فرمود که ابوذر را بیاورد. وقتی ابوذر آمد، جنازه مقدس آن بانوی مظلومه را در محل نماز آوردند و بر بدن مبارکش نماز خواند، آنگاه دستهای مبارک خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «پروردگارا! این جنازه دختر پیغمبر توست که تو او را از دنیای ظلمانی به طرف نور بردی و او زمین را یک میل در یک میل نورانی کرد. » هنگامی که تصمیم گرفتند جنازه آن بانو را دفن کنند، صدایی از یکی از بقعههای بقیع شنیدند که میفرمود: «به سوی من بیا! به سوی من! زیرا تربت و خاک وی از من گرفته شده است. وقتی نگاه کردند با قبری کنده و آماده مواجه شدند. تابوت را به سوی آن قبر بردند و جنازه را در آن دفن کردند. سپس حضرت امیر کنار قبر نشست و فرمود: «ای قبر! من امانت خود را به تو میسپارم، این جنازه دختر رسول خدا است. » ناگاه ندایی شنیدند که میفرمود: «یا علی! من از تو به وی مهربان ترم. برگرد و مهموم مباش! » علی علیه السّلام بازگشت و در قبر را بست و آن را با زمین مساوی کرد. آن قبر تا قیام قیامت معلوم نخواهد شد.
📚 بحارالانوار - جلد ۴۳، صفحه ۲۱۴
#فاطمیه
@BotShenasi
فَلَمَّا جَنَّ اللَّیْلُ غَسَّلَهَا عَلِیٌّ وَ وَضَعَهَا عَلَی السَّرِیرِ وَ قَالَ لِلْحَسَنِ ادْعُ لِی أَبَا ذَرٍّ فَدَعَاهُ فَحَمَلَاهُ إِلَی الْمُصَلَّی فَصَلَّی عَلَیْهَا ثُمَّ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَی السَّمَاءِ فَنَادَی هَذِهِ بِنْتُ نَبِیِّکَ فَاطِمَةُ أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ فَأَضَاءَتِ الْأَرْضُ مِیلًا فِی مِیلٍ فَلَمَّا أَرَادُوا أَنْ یَدْفِنُوهَا نُودُوا مِنْ بُقْعَةٍ مِنَ الْبَقِیعِ إِلَیَّ إِلَیَّ فَقَدْ رُفِعَ تُرْبَتُهَا مِنِّی فَنَظَرُوا فَإِذَا هِیَ بِقَبْرٍ مَحْفُورٍ فَحَمَلُوا السَّرِیرَ إِلَیْهَا فَدَفَنُوهَا.
فَجَلَسَ عَلِیٌّ عَلَی شَفِیرِ الْقَبْرِ فَقَالَ یَا أَرْضُ اسْتَوْدَعْتُکِ وَدِیعَتِی هَذِهِ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَنُودِیَ مِنْهَا یَا عَلِیُّ أَنَا أَرْفَقُ بِهَا مِنْکَ فَارْجِعْ وَ لَا تَهْتَمَّ فَرَجَعَ وَ انْسَدَّ الْقَبْرُ وَ اسْتَوَی بِالْأَرْضِ فَلَمْ یُعْلَمْ أَیْنَ کَانَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ
شب که فرا رسید، حضرت امیر جسد مقدس حضرت فاطمه اطهر را غسل داد، آن را در میان تابوت گذاشت و به حضرت امام حسن فرمود که ابوذر را بیاورد. وقتی ابوذر آمد، جنازه مقدس آن بانوی مظلومه را در محل نماز آوردند و بر بدن مبارکش نماز خواند، آنگاه دستهای مبارک خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «پروردگارا! این جنازه دختر پیغمبر توست که تو او را از دنیای ظلمانی به طرف نور بردی و او زمین را یک میل در یک میل نورانی کرد. » هنگامی که تصمیم گرفتند جنازه آن بانو را دفن کنند، صدایی از یکی از بقعههای بقیع شنیدند که میفرمود: «به سوی من بیا! به سوی من! زیرا تربت و خاک وی از من گرفته شده است. وقتی نگاه کردند با قبری کنده و آماده مواجه شدند. تابوت را به سوی آن قبر بردند و جنازه را در آن دفن کردند. سپس حضرت امیر کنار قبر نشست و فرمود: «ای قبر! من امانت خود را به تو میسپارم، این جنازه دختر رسول خدا است. » ناگاه ندایی شنیدند که میفرمود: «یا علی! من از تو به وی مهربان ترم. برگرد و مهموم مباش! » علی علیه السّلام بازگشت و در قبر را بست و آن را با زمین مساوی کرد. آن قبر تا قیام قیامت معلوم نخواهد شد.
📚 بحارالانوار - جلد ۴۳، صفحه ۲۱۴
#فاطمیه
@BotShenasi