بامیک | شعر و دکلمه


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Books


اینجا باهم کمی شعر و موسیقی گوش میدیم ...
آدرس وبسایت ما 🌐
https://bamyk.com
جستجو سریع🔍
#music
#معرفی_کتاب
#دکلمه
ارتباط با ما📧
@bamykcontact

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Books
Statistics
Posts filter


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🎥معلم‌ نمونه‌ای که از هدیه ۵۰۰ میلیونی گذشت

▫️گفتگو با معلم یزدی که به عشق دانش‌آموزان شهرش از هدیه‌ای ۵۰۰ میلیونی گذشت و وزیر را هم شریک کار خودش کرد.
➖➖
♦️ @bamykcom


از او تنها رفتن مانده است؛
پاهايش رفته اند،
روياهايش،
و ديروز ديدم از عكسش هم رفته بود.

از همين شعر حتي روزي خواهد رفت...
و هركه اين كاغذ را ببيند،
نخواهد فهميد اين كلمات
چرا كنار هم نشسته اند...
[ و برای که ...]
👤عليرضا قاسميان

@bamykcom


لابد به جز من مرد بیگانه
اسم درگوشی تو میدونه
لابد نشانه ها تو میشناسه
این سوز بد، منو می سوزونه
این سوز بد، منو می سوزونه
یکی از این روزا، روزای بیصدا
بذار مثه اول به تو بگم شما
بذار بگم سلام، به چشمتون میام
بگم نفس نفس هواتونو میخوام
@bamykcom


#دکلمه

در حیرتم از خلقت آب

🖊 فروغ فرخزاد
🎙فاطمه اکبری

🔗مشاهده شعر
🆔 @bamykcom


چو خورشید برزد ز گردون درفش
دم شب شد از خنجر او بنفش
چو برزد سر از کوه تابنده شید
برآمد سر تاج روز سپید...
فردوسی
@bamykcom


وقتی که لبخندت فقط یه تصویره چیزی نمیبینی چیزی نمیفهمی گریت نمیگیره
دیگه نمیشناسی هوای بیرونو خیس میشی اما اصلا نمیفهمدی معنی بارونو
🖊 امیر علی بهادری

@bamykcom




انزوا عیبی دارد که مانند معایب دیگر آن به آسانی قابل درک نیست و آن این است؛ همانطور که اگر آدمی به طور مستمر در خانه بماند جسمش در برابر تاثیرات بیرون چنان حساس می‌شود که هر نسیم خنک او را بیمار می‌کند؛ خُلق آدمی هم در اثر انزوا و تنهاییِ ممتد چنان حساس می‌شود که بی‌اهمیت‌ترین حوادث، حرف‌ها یا حتی حالت چهره دیگران او را نگران، رنجیده خاطر یا مجروح می‌کند، در حالی که کسانی که مدام در آشوب و اغتشاش زندگی می‌کنند هیچ متوجه این‌ها نمی‌شوند.

در باب حکمت زندگی
آرتور شوپنهاور
@bamykcom


#دکلمه

چند سالی‌ ست که تکلیف دلم روشن نیست
جا به اندازه تنهایی من در من نیست
چشم می‌دوزم در چشم رفیقانی که
عشق در باورشان قد سر سوزن نیست
دست برداشتم از عشق که هر دست سلام
لمس آرامش سردی ست که در آهن نیست
حس بی قاعده عقل و جنون با من بود
درک این حال به هم ریخته تقریبا نیست
سال ها بود ازین فاصله می‌ترسیدم
که به کوتاهی دل کندن و دل بستن نیست
رفتم از دست و به آغوش خودم برگشتم
جا به اندازه تنهایی من در من نیست

«دکلمه:رضا پیربادیان»
«شعر:عبدالجبار کاکایی»

@bamykcom


منو قله کن عشق رو بالا ببر
به دنیا بگو که فاتح من شدی
@bamykcom


‏«آدم یا بی‌درنگ از کسی خوشش می‌آید یا هرگز خوشش نمی‌آید.
از او بی‌درنگ خوشم می‌آید.»

‏📚دیوانه بازی
👤کریستین بوبن


@bamykcom


#music
از روزی که عشقت را به من دادی
جوهر قلمم پُررنگ‌تر شده
دفترهایم شکوفه داده
همه‌چیز عوض شده است.
کودک شده‌ام
در کارِ بازی با خورشید
پیامبر نیستم
اما پیامبر می‌شوم
زمانی که از تو می نویسم...

🖊نزار قبانی



@bamykcom


خدایا از تو ممنونم
که باور و ایمانم را
هر روز
قوی تر می کنی..💗
@bamykcom


#دکلمه

چشم تو باده ترین جام حلالی است که هست
در مقامی که همان حال محالی است که هست

🖊 افشین یداللهی
🎙 بهاره افشار

@bamykcom


چرا تو؟
چرا تنها تو از میانِ آدمیان
هندسه‌ی حیات مرا در هم می‌ریزی؟
پا برهنه به جهان کوچکم وارد می‌شوی،
در را می‌بندی و من اعتراضی نمی‌کنم؟
چرا تنها تو را دوست دارم و می‌خواهم؟

• نزار قبانی
@bamykcom


بگردین، آدم هم‌قد خودتون رو پیدا کنین

ما یه دوست‌پسری داشتیم، موجه و خوش اخلاق و بساز. ولی خب از دار دنیا هیچی نداشت.

یه ماشین قراضه، دو سه دست لباس و با پدرمادرش هم زندگی می‌کرد. گفتیم زشته چشم‌مون به مال و اموال مرد باشه، زن مستقلیم، خونه زندگی خودمون رو داریم، اخلاق مهمه…اخلاق

خلاصه‌ش که اولش واقعا همه‌چی خوب، وسطاش هم بدی نبود، اما همه‌چی می‌دونین کی سخت شد؟!

اونجا که هیچ آینده‌ای نمی‌شد باهاش داشت.
یعنی چون عادت داشت توی یه سطحی بمونه، همون رو نگه می‌داشت، تغییری نمی‌داد.

حالا اگه این وسطا مسطا بار می‌خورد و یه چیز زندگی خودش تغییر می‌کرد اوکی بود، اما این‌که خودش تلاش کنه، بسازه، بخواد؟! اصلا.

مرد ساختن نبود. رابطه رو هم من پیش می‌بردم، نگه می‌داشتم و می‌ساختم.
یه‌جا منم خسته شدم، گفتم فلانی بیا بگو ماه دیگه این پارچ رو باهم می‌خریم، باشه؟!

گفت نه من نمی‌تونم، حقوقم کفاف نمی‌ده.
کار پیدا کردم براش ایراد گرفت و نرفت.

ظاهر خوب‌ها، در حد این‌که وقتی بهم زدیم بعضی از دوستانم ازم شاکی که تو مرد نگه‌دار نیستی بهانه میاری. ولی من نمی‌تونستم دیگه، کلافه و کم شده بودم، گم بودم

من از ۲۰ سالگی کار کردم، با یکی از ناامن‌ترین شغل‌ها، خونه و زندگی خودم رو بدون کمک کسی راه انداختم، دیدم روزنامه‌نگاری پول نداره، کار دیگه گذاشتم کنارش، تازه همه این‌ها در کنار یه مریضی سخت و لب گوری بود.
خب؟ بهش می‌گفتم من رو ببین، جای من بودی چی کار می‌کردی؟! فلسفه می‌بافت.

بهم زدن هم این‌جوری بود که یه روز من خسته شدم بعد دو سال و جواب مسیجش رو ندادم، اونم مسیج نداد دیگه، حتی نیومد بپرسه چرا، چی شد، زنده‌ای یا مرده. تموم شد.

بعدترها فهمیدم خیانت هم کرده. که اون‌هم مطمئنم خودش نرفته بود دنبال خیانت و پیش اومده بود و اینم نه نگفته بود.

حالا یه وقتایی می‌بینمش، هنوز همون ماشین قراضه رو داره، همون لباس‌ها رو می‌پوشه و همون آدمه، بی‌هیچ تغییری تو کیفیت و کمیت زندگی.

ولی می‌دونین همیشه فکر می‌کنم مشکل اون نبود.
مشکل من بودم که گرفتار نظریه‌های بندتنبونی رابطه بودم و ادایی که مهم نیست طرف چی داره، من که دستم تو جیب اون نیست.

الان که کمی عاقل‌تر و بالغ‌ترم ولی فکر می‌کنم تو هرسنی و با هرشرایطی، باید با آدمی باشی اندازه خودت یا کمی بالاتر.

چون وقتی کوتاه‌تر رو انتخاب می‌کنی یا کوتاه می‌شی یا مثل من از یه‌جایی به بعد کوتاهی رو نمی‌پذیری، اذیت می‌شی.
آدما هم کش نمیان.

از بیست و سه چارسالگی به بعد معلومه خمیرمایه‌شون چیه و چقد اهل خواستن و ساختن زندگی هستن یا نه. مهمه بدونی زندگیت رو با کسی قسمت می‌کنی که زندگی رو می‌خواد، بلده و در حد توانش ساخته

بنابراین این‌که مثلا بدونی با مردی که ماشین نداره، مردی که با پدرومادرش تو یه خونه زندگی می‌کنه یا مثلا توی یه شغل کم‌درآمد گیر کرده و حاضر نیست کار دیگه‌ای بکنه، نباید بری دیت، نشونه عوضی بودن نیست، نشونه خودشناسیه. برعکسش هم برای مردها.

می‌دونین ما رو عادت دادن به ظاهرسازی من اون موقع انقدر ظاهر زن مستقل و آزاد برام مهم بود که از اون‌طرف بوم افتادم.

اشکالی هم نداشت، تجربه‌س بالاخره. اما اگه عقل امروزم رو داشتم، نشونه‌های بی‌اراده‌گی برای تغییر رو جدی می‌گرفتم.

اون مرد چیزی از زندگی اضافه‌تر نمی‌خواست، من رو هم بیشتر از یه حدی نمی‌خواست در نتیجه ‏و این‌ها مهمه، چون رابطه به هرحال شش ماه اول با اخلاق خوش و قربونت برم دووم میاره، اما بعدش شکل زندگی، درخواست‌ها از زندگی و بایدهایی مهم میشه که اگه برای یکی از پارتنرها اهمیت نداشته باشه یا از هم می‌پاشه یا ممکنه یکی از پارتنرها کوتاه و ضعیف و کم شه که هیچکدوم اینا جالب نیست.

‏خلاصه‌ش که عزیزان من بگردین، هم‌قد خودتون رو پیدا کنین.

اصلا هم اشتباه نیست که ملاک‌های مهم داشته باشین؛ هرچقدر هم به نظر دیگران ابلهانه یا مزخرف.

در نهایت کسی به جز خودتون قرار نیست هزینه یه رابطه اشتباه رو بده، پس تا جایی که می‌تونین، هزینه‌ها رو کم کنین ‏حتی اگه قرار معیارها گزینه‌های موجود رو کم کنه، تنهاترین شین، مورد قضاوت اطرافیانتون قرار بگیرن، بازهم خودتون و خواست‌تون رو اولویت قرار بدین.

چون در نهایت دست شما توی جیب خودتونه و پول، ظاهر قضیه‌س، یه جایی مجبورین می‌شین از جیب خالی خواسته‌ها و رویاهاتون، شپش دربیارین ‏اونجا دیگه کسی به کمک‌تون نمی‌آد، همون پارتنر هم کاری از دستش برنمیاد، خودتون می‌مونین و یه مسیر پشت‌سر گذاشته سخت و زخم‌ها و خلاهایی که خیلی دیر و سخت ترمیم می‌شن.

و خب، آدمیزاد اول از همه باید حواسش به خودش باشه، خودش رو دقیق بشناسه، بخواد، زندگی کنه و بعد بره سراغ بقیه.

#نازنین_متین_نیا

@bamykcom


زمستان چلهٔ خلوت نشینی با گل برف است 
نپنداری که بی‌حکمت سری در لاک دارم من

حسین منزوی
@bamykcom


هر قماری را که شرطی نیست، ذوقی نیز نیست
از لبِ تو بوسه‌ای، از ما گریبان باختن ...
نظیری نیشابوری

@bamykcom


«نسیم خنکی که موهایت را تکان می‌دهد صدای من است. بارها از تو می‌گذرد و تو او را نخواهی شناخت! عالیه! یک قطره‌ی شفاف در این وقت سحر روی دست تو می‌افتد، گمان نکن باران است. طبیعت پر از کنایات است. وقتی که عاشق از معشوقه‌اش دور می‌شود، بعدها خیلی چیزها شبیه به آثار وجود آن دور شده، از نظر می‌گذرند.قطره‌ی باران، که در خاموشی شب خیلی محزون به زمین می‌آید شبیه به اشک آن عاشق است.»

- از میان نامه‌های نیما یوشیج به همسرش

@bamykcom


وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشینیم
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید
می‌نشینیم برای خودمان قصه می‌گوییم
تا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی رویاها به لانه برگردند…
سیدعلی صالحی
@bamykcom

20 last posts shown.