بݘــ👳‍♀ـه بـــســــیـــجی😻🍂


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


#نام_رمان:بچه بسیجی
#نویسنده:شادی نجفى
#ژانر:عاشقانه
#پایان:خوش
نگن عمو تو نخ نقل و جنیفر بوده نگن سوژه می بینه تیز می کنه نخ میده
میگن عمو طالب حال و لهو و لعبه واسش همه چی حلال
فقط فاز بده!!

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


.


🔞🔞پسربچه ۱۶ساله مجبور میشه به چنتا زن گروهی سرویس بده💦💦💦


+: غلط کردم آهههه ...آییی مامی یواش تر... مامی تو روخدا بزارین #ارضا شم....مامی...توروخداا
لبخند تحقیر امیزی بهم زد و کیسه ی یخ رو از روی #التم برداشت. #التم از شدت سرما سرخ شده بود درد میکرد. دیلدو رو از #سوراخم بیرون کشید.حس میکردم انقد #گشاد شدم ک با نفس کشیدنم سوراخم بازو بسته میشه.داشتم ناله میکردم ک باچیزی ک دست مامی دیدم جیغم هوا رفت.
+: نههههههه...مامانی...#پاره میشم...توروخداااا

https://t.me/joinchat/AAAAAFY1ckgnx7tB3VZIwg
اوووووففف جرششش داد🔞🔞🔞🔞🔞🔞👆👆👆




جیـــــــغغغغغغ وای خدا جر خوردم😂😂😂🤣🤣
حنا دختر شیطونی که اربابی به اسم سردار عاشقش میشه و اونو به زور از عشقش جدا می کنه و در اضای زمین از پدر مادرش میخرش اما حنا با شیطونی هاش اربابو...
https://t.me/joinchat/AAAAAEYSlySNVlya2cD7xQ
https://t.me/joinchat/AAAAAEYSlySNVlya2cD7xQ

#کلکلی #عاشقانه #طنز
پشمریزون😂😂😉🤣
https://t.me/joinchat/AAAAAEYSlySNVlya2cD7xQ
https://t.me/joinchat/AAAAAEYSlySNVlya2cD7xQ
شوهر خودشو به فاک داد😂😂🤣
پشم ریزونه این رمان🤢🤧☃🌈

میخوای روحیه ات عوض شه جووین شو😂


Forward from: بنرای تبادل 7:00
#پارت_سی_ویکم


میدونستم که ارباب از تخم مرغ بدش میاد و غذایی که توش تخم مرغ باشه نمیخوره و هر ظرفی هم که جلوش بذاری اول بو می کنه ببینه بوی زخم میده یانه.
فکری به سرم زد.
باید تلافی این که منو داده بود به اون قدریه عن واسه فرارم فلکم کنه در می اوردم.

نگاهی به ساعت انداختم، طبق عادت هر وقت از سوارکاری برمیگشت این ساعت میخوابید.
لبخند مرموزی روی لبم شکل گرفت.
به سمت اشپزخونه رفتم و دوتا تخم مرغ از تو یخچال بیرون کشیدم و چک کردم و اون قدریه افریته مچمو نگیره.

تند تند از پله های عمارت بالا رفتم و از راه رو رد شدم و رفتم سمت اتاق ارباب.
لای در باز بود، سرمو با احتیاط داخل فرستادم و چپ و راستو چک کردم که دیدم بعلللههه همه چیز در امنوامانه، ارباب مثله یه بچه مظلوم خواب هفت پادشاهو میدید...
لبخند خبیثی روی لبم نقش بست، اروم به سمت تختش رفتم و بالای سرش ایستادم.

اهان که میدی منو فلک کنن اره؟
که به زور منو عقد می کنی ارههه؟
یکی از تخم مرغ ها رو با احتیاط گذاشتم وسط لب هاش که از هم فاصله داشتن و اون یکی رو محکم کوبیدم وسط فرق سرش که مثل فنر از جاش پرید و همین که خواست بگه "ای" اون یکی تخم مرغم تو دهنش ترکید...

با دیدن قیافه اش دلم و گرفتم و از ته دل زدم زیر خنده : اییی...که منو فلک می کنی ارباب اره...
- مــــــــــــــی کشمتتتتتتت!!
جیغی زدمو...

🍁
🌼🌸
🌼🌸🌼

https://t.me/joinchat/AAAAAEYSlySNVlya2cD7xQ
https://t.me/joinchat/AAAAAEYSlySNVlya2cD7xQ


پارت یک


#ست

🦋🦋🦋🦋


Forward from: Unknown
#متجاوزمن♨️♨️
دستم رو ما بین پاهای خواهر هفت
ساله ام گذاشتمو فشردم
_ داداشی اون چیه توی شلوارت؟!
+این آبنبات منه که وقتی زن و شوهر بازی میکنیم باید بره توی دهن ناز آجی کوچولوم...
دستم رو بیشتر فشردم که لب زد : داداش آبنباتتو منم ببینم ؟ میزاری بخورم!
+ آره عشق داداش همش مال خودت..
https://t.me/joinchat/AAAAAFP5K584MizbTF4S1A


Forward from: Unknown
_تازه داره جا باز میکنه آروم باش کوچولو
با چشمهای اشکی بهش خیره شدم
_درد دارم خان زاده نمیتونم تحمل کنم

_هیش یکم دیگه تحمل کن الان تموم میشه باید دستمال خونی رو بهشون تحویل بدم
با فشاری که وارد کرد حس لذت و درد تو بدنم پیچید و صدای آه بلند و کشدار ارباب بلند شد
_جووووون چ تنگی تو عروس کوچولو
با سرعت شروع کرد به عقب جلو کردن و همزمان صدای ش.هوتی و خمارش بلند شده بود
_تا صبح پارت میکنم کوچولو
https://t.me/joinchat/AAAAAFjgoiA0NKbwncttEQ
#هات🔞


Forward from: Unknown
- درد داری آوا؟
آروم زیر دلمو نوازش کرد.نفسش خورد به لبام
+باز ميخواي؟
گريه ام گرفت
_آره!
گوشه ي لبمو بوسيد :
+بخواب!
https://t.me/joinchat/AAAAAFOLy8oBU6xOWevsSA
https://t.me/joinchat/AAAAAFOLy8oBU6xOWevsSA
#هات
#بدون_سانسور


#لاک_ناخن

🦋🦋🦋🦋



❌❌
❌❌❌
❌❌❌❌
دختری که شب حجله دزدیده میشه و مورد تجاوز قرار میگیره 😱😱😱😱

#زنانه4

_خوبه، قراره شب حجله ات..

جمله ام تموم که شد #انگشت فا*کمو تا ته #داخلش فرستادم.

کمرشو تکون میداد و #جیغ و داد میکرد. اما برای من اصلا مهم نبود.محکم کمرش و گرفتم و #انگشت دومم به زورفرستادم تو...

_تورو.. هرچی میپرستی ولم کنننن...

_درد داره؟خیلی #درد داره اره؟منم همین و میخوام...

دستم روی زیپ شلوارم رفت و بازش کردم. خودمو بینش کشیدم که تقلاهاش و بیشتر کرد و فریاد زد...

_نه...نهههه...ولم کن...من امشب #عروسیمه...نکن...

ضربه ی #محکمی به پشتش زدم و گفتم:
امشب وقته جر خوردن اینه.. وقت برای زن شدنت زیاده #هرزه ...

درست روی #سوراخ پشتش تنظیم کردم و با یه فشار داخل فرستادم...

#جیغ دردناکش باعث شد چشمام و ببندمو نفس عمیقی بکشم...

با هر سانتی که #واردش میشدم بیشتر کش می اومد و جیغا و زجه هاش شدت میگرفت...

فریادهاش بی اندازه حالم و بهتر میکرد..
محکم #کمرش و گرفتم تا جلوی تکون خوردنش و بگیرم با یک #ضربه تا ته داخلش کوبیدم...

گرمیه مایعی که بی شک خون بود لبخند به لبم اورد...

عمیق و محکم #داخلش می کوبیدم و با یه دست موهاش و از پشت کشیدم که سرش عقب اومد و اون چشمای سیاه شده از گریه و ارایش و نگاه کردم...

_خوبه ؟یه خبر خوب برات دارم.
دیگه تا نفس میکشی قراره هر روز و شب زیرم باشی....چون لیاقت یه هرزه همینه....

دیگه اینقدر بی حال بود که گریه هاش بیصدا شده بود یه لحظه حس کردم نفس نمیکشه......

https://t.me/joinchat/AAAAAE_KtRMX-WjkzLGhLw

نویسنده ترکونده با این رمانش پارت جدید زدم حمایت کنید حتما💦💦💦
https://t.me/joinchat/AAAAAE_KtRMX-WjkzLGhLw

همون رمانی که خیلی درخواست دادین توی ناشناس👆


#لاک_ناخن

🦋🦋🦋



🔥🔥
❌❌❌
🔥🔥🔥🔥
❌❌❌❌❌
#پارت_160

صدای فریادش از درد توی مبل خفه شد و من بیشتر فشار دادم‌تا تمامشو داخلش حس کنه.

کامل که اینکارو کردم.دستمو از روی سرش برداشتم و کمرشو گرفتم.

گریه های بلندش برام ارزشی نداشت.
بدون اینکه منتظر بشم کمی جا باز کنه خودم و بهش کوبیدم و اون فریادش به و آسمون رفت..

_اقااااا توروخدا درد داره.غلط کردم...
اقا نکنننن درد داره...

_هیسسس...هیوا هر چقدر بیشتر حرف بزنی و تقلا کنی بیشتر طولش میدم، پس خفه شو تا عصبانیتم بخوابه..

خفه شد و فقط صدای گریه و اخ و ناله اش از درد خونه رو پر کرده بود.

نمیدونم برای تنبیه بود یا عصبانیت که انگار قرار نبود امشب ارض*ا بشم...

ازش بیرون کشیدم. روی مبل نشستم و بغلش کردمو روی خودم نشوندمش.

صورتش درست مقابل صورتم بودم و چشمای اشکیش بهم نگاه میکرد.

دستامو پایین بردم و درست روش تنظیم کردم و گفتم:بشین روش زودتر...

_درد میکنه نمیتونم.. نمیخوام...

_هیوا بیشتر از این عصبیم نکن.
بشین روش. تا سه میشمرم و اینو تا ته توی وجودت قبولش میکنی ...یک...دو...

سه نشده با ترس روش نشست و ازدرد به خودش پیچید...

_زودباش همش و میخوام...زووود باش...

با گریه کامل روش نشست . دستش دور گردنم حلقه شد و هق هق گریه اش توی گردنم خفه شد...

دستمو به لبه های پشتش رسوندم و بالا و پایین کردم.

_توروخداااا ...درد داره اقا نکن...

_هیییییش.. هیچی نگو فقط صدات در نیاد...

تندتر این کارو انجام دادم که دیگه گریه هاش به جیغ تبدیل شده بود.

بالاخره به اوج رسیدم و تمامش و داخلش خالی کردم.

بی حال بودم و اما هنوز اجازه اینکه از روم بلند بشه رو بهش نمیدادم.

_بتمرگ سرجات نمیخوام تکون بخوری از جات....

کم کم که کوچیک و کوچیکتر میشد، هیوا هم دردش کمتر میشد اما گریه و هق هقش هنوز پابرجا بود‌.این دختر امشب منو تا سکته برد بی شک این تنبیه عادلانه بود براش...

#جرش داد😳
https://t.me/joinchat/AAAAAFYXCet6mAJB443daQ
این رمان ترکونده تلگرامو حتما حمایت کنید کانالشو 😱
https://t.me/joinchat/AAAAAFYXCet6mAJB443daQ

دختره به حرف ارباب گوش نکرد ارباب هم از پوزیشن های مختلف تنبیهش کرد😭


#پارت‌واقعی
#طنز_ترین_رمان_تلگرام
#انتقام #کلکل #ازدواج‌اجباری

_این چیه؟
میدونستم اگه #حساسیتم و ببینه ممکنه یه بلایی سر #دوربینم میاره پس سعی کردم عادی باشم
_دوربین
ناخنش رو روی #لنز کشید و گفت : چرا هیچوقت از من #عکس نگرفتی
صدای کشیدن #ناخنش روی لنز موهای تنم و #سیخ کرد. خدای من چطور ازش بگیرمش!
روی تخت دراز کشیدم و گفتم : #خرابه
_عه پس من ببرمش
سیخ نشستم سر جام. دوربین و بین زمین و اسمون نگه داشت و گفت : چیشد؟
#احمقانه خندیدم و گفتم : هیچی عزیزم اونو بذار کنار بیا اینجا
ابرو بالا انداخت و گفت : نوچ میخوام با این #بازی کنم ، میخوام ببرمش و با #پیچ_گوشتی بازش کنم راستش خیلی کنجکاوم که ببینم #توش چی هست
از تصور گفته هاش قلبم مچاله شد. فهمیده بود دوربینم چقدر برام مهمه و دست گذاشته بود روش تا حسابی اذیتم کنه
یه لبخند بهم زد و راه افتاد سمت بیرون.
قبل از اینکه در و باز کنه بلند شدم و دستشو گرفتم
_مگه #خوابت نمیومد
زیر گوشش گفتم : مگه تو میذاری
_صبر کن صبر کن
به عقب هلم داد و گفت : برو عقب تر وایسا
یک قدم ازش فاصله گرفتم.
_الان من یه کار مهم دارم ببین
دوربین عزیزم و نشون داد و گفت : این #کوچولو منتظره که ببرم و عمل #جراحیش کنم میخوام #شکمش و پاره کنم
دوباره بهش #چسبیدم و دوباره کنار گوشش گفتم : بعدا الان باید منو #عمل کنی ببین
به خودم اشاره کردم و گفتم : نیاز به جراحی دارم
لبشو که گاز گرفت #بوسه ی خیسی بهش زدم. میدونستم رو #سیبک گلوش #حساسه ، #گردنمو کج کردم و #بوسه ی خیس و عمیقی بهش زدم.
از خود بی خود شدنش همانا و پرت کردن دوربینه نازنینم رو زمین همانا..

#سلوا_از_هرموقعیتی_برای_انتقام_گرفتن_از_آذرخشِ_بیچاره_استفاده_میکنه
#زن_و_شوهر_دیوانه
#تلافی #انتقام
https://t.me/joinchat/AAAAAEqzdqZfDi1dg5lDUQ


#پارت‌جدید🔞🔞🔞❌

_صندلیو بده جلو و پاهات بازکن
_عه برنا جا نمیشیم!

اخمی کرد وبا تسمه زد رو باسنم گفت:اعصابمو نریز بهم گوش کن!

سرمو تکون دادم وداگی شدمو وزنمو انداختم رو صندلی.

از پشت فرمون اومد این ور وشلوار خودمو وخودشو همزمان کشید پایین.

تف زد رو سر مردونش، شروع کرد به مالیدن مردونگیش رو سوراخم.

نفس تو سینم حبس بود سعی داشتم خودمو یه جوری تکون بدم که بره داخل اما اون میدونست چکار کنه باهام.

بافریاد وشهوت گفتم:بکن تووووووش دیگه
چیزی نگذشت که برنا با شتاب هل داد داخل.

موهای تنم سیخ شد از درد فریادی کشیدم که موهام کشید وشروع کرد به تلمبه زدن

باجیع گفتم:پارم کن برنااااااا جررررر بده

همزمان با حرفم تقه ای به در خورد که باوحشت برگشتم و بادیدن نیرو انتظامی شاشیدم توخودم
https://t.me/joinchat/AAAAAFHKPvPqk6NG8C9jhA

#دختره‌هرزه‌ای‌که‌هرشب‌زیر‌پای‌یکیه‌تااینکه‌یه‌روزتوسط‌پلیس‌درحال‌سک‌س‌توماشین‌دستیگر‌میشه‌وبعدپلیسه‌عاشقش‌میشه😱🔞🔞🔞❌👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFHKPvPqk6NG8C9jhA


#قسمت1 ♥️
#عروس‌14ساله👰

جلوی پاش نشستم که صورتمو نوازش کرد
_میخوای چیکار کنی؟
_میخوام امشب کاری کنم که حسابی لذت ببرید
ابرویی بالا انداخت : مگه بلدی اخه؟؟

با لبخند سرمو تکون دادم. امشب باید طبق اموزشای نامردیم با مردی که۴۰سال از خودم بزرگتره میخوابیدم
باید به شوهری که ۴۰سال ازم بزرگتره حال میدادم

اروم زیپ شلوارشو وا کردم... مردونه شو کشیدم بیرون برای من ۱۴ساله خیلی بزرگ بود اب دهنمو پرصدا قورت دادم

میدونستم الان نامادریم نگاهم میکنه مطمئنم یه سوراخی پیدا کرده و داره ما رو دید میزنه تا مطمئن بشه من دارم کارامو درست انجام میدم

مردونه شو تو دستم بالا و پایین کردم و گذاشتم تو دهنم
چندشم شد خواستم بالا بیارم اما با فکر به کتای ناماددیم تحمل کردم

حسابی براش خوردم و بلند شد با لبخند قری به سر و گردنم دادم ،اونم با لذت به تن سفید و بچگونه م نگاه میکرد

لخت رو پاش نشستم و شروع کردم به لب گیری ازش که موهامو پشت گوشم زد
و لای گوشمو بوسید
_اماده ایی
_واسه چی؟؟
_واسه اینکه زنم بشی ؟؟ درسته اختلاف سنیمون خیلی زیاده اما قول میدم خوشبختت کنم

چیزی نگفتم فقط نگاهش کردم که لباشو گذاشت رولبام

و خوابوندم رو تخت و خیمه زد روم... دستشو رو بهشتم کشید ... ترس تموم وجودمو گرفت
اون داشت منو اماده میکرد اما من میترسیدم
بدنمم یخ زده بود

دستشو بالای بهشتم کشید و کلفتشو رو بهشتم گذاشت
ناخداگاه اشکام رو گونه م ریخت خواست واردم کنه که در باز شد و نامادریم تو چارچوب در نمایان
چشمامون گرد شد که لبخند دندون نمایی زد :صبر کنید من میخوام زن شدن این بچه رو با چشمای خودم ببیینم!
با شنیدن حرفش ته دلم فرو ریخت و به اقا نگاه کردم که اون...
https://t.me/joinchat/AAAAAFLTddhrku9hWv78PA
#نامادریش‌شاهد‌شب‌زفافشونه🔞❌💦
‌#بچه‌نیاد‌فول‌هاته❌


پارت یک


میکاپ

🦋🦋🦋

20 last posts shown.

37 118

subscribers
Channel statistics