کتاب چای و آنچه به من داد
یک هفته ی اخیر را مشغول مطالعه کتابی بودم که پس از هاگاکوره و خانه ی خوبرویان خفته سومین اثری است که میان ده ها کتابی که از ژاپن, سرزمین آفتاب تابان خوانده ام تحسین, اشک, هیجان و تأثیر پذیری مرا برای خود کرد.
کتاب چای مجموعه ای است از فلسفه, تاریخ و چای که در یک مجموعه چنان آدمی را اسیر زیبایی اش می کند که گاه یادت می رود که در عصر سرعت و جهل زندگی می کنی.
#کاکوزو_اکاکورا با قلمی کم نظیر, دایره ی معلوماتی تحسین انگیز و درک هنری ای چنان بالا که بارها آن را در طول کتاب ستایش کردم ما را با هنری آشنا می کند که شاید کمتر کسی حاضر باشد آن را از دید یک هنر ببیند. یعنی مراسم چای.
این کتاب که غرب را بخاطر تجمل گرایی و عدم درک صحیح از هنر نکوهش می کند چنان شرق اسرار آمیز را به اشراق میبرد که ما شرقی ها دوباره به روح آسیایی خود باز می گردیم.
در تمام شبهایی که با دقتی وصف ناپذیر این کتاب را زیر چشمانم می رقصاندنم قوری چای و عود به احترامش مرا همراهی کردند.
چه چیزی زیباتر از آنکه چای, تو را با تاریخ و فلسفه و داستان های گذشتگان همراهی کند؟!
بی شک کتاب چای در نوع خود بسیار کم نظیر است و خواندنش برای هر کسی لطفی دارد.
سه صفحه ی پایانی کتاب که سرنوشت تراژدی وار #ریکیو (استاد بزرگ چای) است باعث شد احترامم به شوگانی #هیده_یوشی کاملا از بین رود و در نهایت به یاد ریکیو و اُکاکورا فقید این عکس را که با متن همراه است در خانه ی خود گرفتم.
در انتها, مطلب را با آخرین گفته های ریکیو پیش از #سپوکه (هاراکیری/خود کشی آیینی #سامورایی ها) به پایان میبرم.
خوش آمد به تو!
ای شمشیر ابدیت!
چنان گذشتن از مسیر بودا و داروما
تو راه گشودی
(م.آزاد)
#مهدی_آزاد #کتاب_چای
@azadkafka