این سردرگمی، او را به مسافری بدل کرده که نمیداند باید به گذشته بازگردد یا به سوی آینده حرکت کند و همچون قایقی در دریای متلاطم میان جزیره امن سنت و اقیانوس پرچالش مدرنیته سرگردان است.
پرسش اساسی که در میان این تارهای تناقض خودنمایی میکند، این است که چرا زنان، با وجود آگاهی از حقوق انسانی خود، همچنان زنجیرهایی را که سالها بر دست و پایشان تنیده شده است، بر خود میپذیرند؟
شاید بتوان این وضعیت را به ریشههای عمیق تربیت فرهنگی نسبت داد؛ همان تربیتی که از آغازین روزهای زندگی، ارزش زن را نه در آزادی، بلکه در تابعیت تعریف میکند. آنان همچون درختانی پرورش مییابند که از کودکی یاد گرفتهاند شاخههای خود را به اره باغبان بسپارند، بیآنکه هرگز آرزوی برافراشتن به سمت آسمان را در دل بپرورانند.
از سوی دیگر، ترس از تغییر همچون سایهای سنگین بر ذهن زنان سایه انداخته است. گویی این قفس، بهرغم تمام محدودیتهایش، مکانی امن برای گریز از هجوم طوفانهای ناشناخته بیرون است. زنانی که در این ساختار رشد یافتهاند، از بیرون آمدن از این حصار هراس دارند؛ چراکه خروج از این محدوده، گاه به معنای از دست دادن حمایت خانواده و جامعه است. این ترس، همانند یک دیوار نامرئی با قدرتی بیبدیل در اسارت قلبها است.
در پس این دو عامل، حقیقتی تلخ نهفته است: زنجیرهای این قفس نه تنها با دستان مردسالاری بلکه گاه با رضایت ناخواسته خود زنان بسته شده است؛ قفسی که آشناست، امن به نظر میرسد، اما آزادی را در خود قربانی کرده است.
زن در جوامع اسلامی همچون پروانهای است که در پیلهای از آموزهها و هنجارهای سنتی گرفتار شده است. پیلهای که اگرچه او را از خطرات بیرونی محافظت میکند، اما مانع از پرواز او نیز میگردد. این پیله، از تارهای غیرت ناموسی، آموزههای دینی، و هراسهای فرهنگی تنیده شده است. زن، برای شکستن این پیله، باید نخست باور کند که بالهایی برای پرواز دارد.
رهایی زنان در جوامع اسلامی نه تنها از بازخوانی متون مقدس آغاز میشود، بلکه به مبارزهای عمیقتر با ذات ایدئولوژیهای مذهبی نیاز دارد؛ ایدئولوژیهایی که در تار و پود خود، نابرابری را جاودانه کردهاند. این مسیر، نه تنها بازنگری در آموزهها، بلکه انقلابی فرهنگی، فکری و عقیدتی را طلب میکند.
برای شکستن این زنجیر، باید به نقد صریح و عمیق متون مقدس پرداخت. این نقد نباید محدود به قرائتهای محافظهکارانه باشد، بلکه باید کلیهی بنیادهای متافیزیکی و الهیاتی را زیر سؤال برد. چگونه میتوان متنی را که آزادی را در چارچوب اطاعت تعریف میکند، کتاب جامع راهنمای برابری دانست؟
در جهانی که علم و آگاهی هر لحظه مرزهای تازهای را در مینوردند، زمان آن رسیده که زنان بیاموزند هیچ نیروی ماورایی بر زندگی آنان حاکم نیست و ارزش آنان توسط خدایی پدرسالار از پیش تعییننشده است. آموزش نه تنها باید بر حقوق فردی و اجتماعی متمرکز باشد، بلکه باید باورهای دروغین را با قدرت استدلال و شواهد علمی جایگزین کند. مدارس، دانشگاهها و رسانهها باید به بستری برای تفکر انتقادی بدل شوند، جایی که هر زنی بیاموزد که آزادی نه هدیهای الهی، بلکه حق مسلم اوست.
رهایی زنان نمیتواند در خلأ اتفاق بیفتد. جوامعی که بر اساس آموزههای مذهبی بنا شدهاند، به طور سیستماتیک زن را در حاشیه قرار دادهاند و هر گونه تلاش برای استقلال او را خیانت به نظم الهی قلمداد کردهاند. برای تغییر این وضعیت، باید فضایی ایجاد شود که در آن زنان بهجای ناموس و ابزار، بهعنوان انسانهایی با هویت مستقل شناخته شوند. این جهان جدید از طریق شبکههایی از همبستگی، قوانینی عادلانه و حذف کامل دین از عرصهی سیاست و اجتماع قابلتصور است.
رهایی از قفس تنها یک آغاز است. زنان باید دریابند که این قفس نه فقط ساختهی دست مردان، بلکه محصول پذیرش ناخواستهی خودشان نیز هست. آزادگی، سفری به درون ذهن و برون از باورهاست؛ سفری که در آن، حقیقت جای اسطوره، و منطق جای معجزه را میگیرد. زنانی که این مسیر را برمیگزینند، نه تنها قفس خود، بلکه پایههای کاخهای مذهبی را نیز به لرزه درخواهند آورد.
در این جهان تازه، هیچ خدایی بر زن حکومت نخواهد کرد، زیرا او خود خدای زندگی خویش خواهد بود.
زن، اگرچه در فرهنگ مردسالار اسلامی به عنوان موجودی تابع تعریف شده است، اما ذاتاً قدرت فراوانی برای تغییر و تحول در خود دارد. او همچون بذری است که اگر در خاکی آزاد کاشته شود، میتواند به درختی تنومند تبدیل شود.
این تغییر، اگرچه به زمان و تلاش نیاز دارد، اما از لحظهای که زن باور کند که انسان است، نه کالا؛ همسفر است، نه تابع؛ و نور است، نه سایه آغاز خواهد شد.
#قاسم_قره_داغی
https://youtu.be/m9XD38SBDiU