آسیاب


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


محمدٌ رسولُ الله و الذین معه اشداءُ علی الکفار رحماءُ بینَهم...
@asiab57

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


بسم الله

من به اندازه ی یک "شهر" دلم می گیرد...

#تهران

پ.ن. من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد (سهراب سپهری)

@asiaban57


بسم الله

یک) نوشته بود شهید خرازی ـ که یک دستش را زودتر از جانش در راه خدا داد ـ پشت فرمان بود مشغول انجام کاری مربوط به جنگ. رادیو ماشین هم روشن بود. الآن خاطرم نیست که رادیو کدام یک از این دو را اعلام می کند: یا فتوای امام ره مبنی بر حرمت تخلف از قوانین؛ یا منع قانونی رانندگی برای برخی معلولین که شامل حاج حسین هم می شده. او هم همان جا ماشین را می زند کنار... حتی حاضر نشد برای اتمام کاری که مشغولش بود، و با این استدلال که مأموریتم مهم تر از یک خلاف قانون است، رانندگی را ادامه بدهد.

روحیه ی امثال شهید خرازی این گونه بود و بارها از اتفاقاتی در جنگ شنیده ایم که با محاسبات عادی جور در نمی آید. آیا میان این دو ربطی بوده؟ گمانم.

دو) دست کم طبق فتوای برخی مراجع، کاری که خلاف قوانین جمهوری اسلامی باشد جایز نیست. ولی شاید برخی از ما که دوست داریم انقلابی و حزب اللهی باشیم، این روزها در این فکریم که تکلیف ما این است که در تلگرام و توییتر و اینستاگرام و... هم مدافع انقلاب باشیم؛ ولو به قیمت استفاده از فیلترشکنی که مرجع تقلیدمان استفاده از آن را جایز نمی داند.

روحیه ی برخی از ما این است و شاید بارها حس کرده ایم که کارمان برکت ندارد. آیا میان این دو ربطی است؟ گمانم.

پ.ن. ... وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا (2) وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا (3)
سوره ی طلاق.

@asiaban57


Forward from: زائر خاکستری
سالها پیش یک روز چند قوطی رنگ گرفته بودم تا در و پنجره های خانه را رنگ کنم. در راه برگشت، در خیابان یک دعوا رخ داده بود؛ دو پسر اوباش با یک راننده ی مرد نسبتاً جوان. مردم زیادی جمع شده بودند و تنها کاری که می کردند آن بود که راننده را ترغیب به ترک آن محل می کردند.راننده به دلیل غرورش حاضر به ترک صحنه نبود و زورش هم به آن اوباش ها نمی رسید؛ دو دو تا چهاتایی کردم و دیدم زورم به اوباش ها نمی رسد؛ از طرفی هم می ترسیدم که وسط دعوا، قوطی های رنگ هم از دستم برود. گفتم زورم نمی رسد و تکلیفی ندارم. وجدانم این توجیه ها را قبول نمی کرد اما بی وجدانی ام بر وجدانم چیره شد...

سالهاست وقتی رنگ در و پنجره خانه را می بینم، شرمنده می شوم، وقتی از آن محل می گذرم شرمنده می شوم، وقتی ماشین رنو می بینم شرمنده می شوم؛ این اتفاق از تلخ ترین خاطرات گذشته ام هست...

اما امروز ناگهان دیدم چندان هم تغییر نکرده ام؛ یک جا حقی را می بینم و می خواهم دفاع کنم، از آینده ام می ترسم؛ از اینکه زورم نرسد می ترسم؛ از اینکه داشته هایم را از دست بدهم می ترسم. هنوز قوطی های رنگ در دستم هست. قوطی های رنگ... ترس از برچسب خوردن و متحجر نامیده شدن، قوطی های رنگ ترس از ...
آیا روزی وجدانم از زیر این رنگ ها، بیرون خواهد آمد؟
اگر این آرزو دست نیافتنی باشد، دست کم باید به جایی برسم که زبان به نکوهش مردانی که تن برهنه ی خود را آماج طوفان حقایق قرار داده اند نگشایم
@tashir


بسم الله

یک نفر ـ که نمی شناسمش ـ یادداشتی نوشته بود که باید با مومیایی پیدا شده، که ممکن است متعلق به رضای پهلوی باشد چه کرد. پیشنهاد او هم این بود که جمهوری اسلامی با این مومیایی همان کند که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ با ابوسفیان کرد.

من نمی دانم باید با این مومیایی چه کرد؛ و همین قدر که می دانم که "نمی دانم"، کافی است که حرف مفت نزنم. ولی برایم خیلی راحت نیست که از کنار هر حرفی بگذرم. اگر حرف صرفاً در حد یک ایده ی اجتماعی و فرهنگی ـ و لو برخاسته از موضع سیاسی ـ بود، شاید کاری با آن نداشتم؛ مسأله این است که این فرد با تطبیقی که بین این ماجرا و جریان فتح مکه کرده، خواسته یا ناخواسته دارد پای ایده ی خودش مُهر شرعی بودن می زند. چه منبعی از سنت نبی اکرم بالاتر؟

نوشتن از "بی سواد فتوا دادن" باشد برای وقتی دیگر؛ ان شاء الله. اما باید از این جناب و امثالش پرسید مگر فقط همین یک کار از پیامبر به ما رسیده؟ بگذریم که قیاس گرفتن ابوسفیان زنده، با یک تکه مومیایی پوسیده چه قدر درست است؛ و بگذریم که برای درست قیاس گرفتن ـ اگر در فضای شرع اصلاً چنین چیزی ممکن باشد ـ باید ده ها چیز دیگر را هم جز نوع برخورد با دشمن در نظر گرفت؛ اما از این نمی گذرم که انصافاً این مومیایی به بت هایی که پیامبر و امیرالمؤمنین شکستند شبیه تر است یا به ابوسفیان؟!

پ.ن. همان طور که نوشتم من نظری درباره ی اینکه باید با این مومیایی چه کرد ندارم. این نوشته هم توصیه و توجیه نابود کردن مومیایی نیست. حرف این است که لطفاً بدون مایه ی سواد دینی، سعی بر مهر دین زدن پای پیشنهادتان را نداشته باشید. همین.

@asiaban57


بسم الله

"انتقادات به شیخ اعتدال تقریبا به امری متداول تبدیل شده است. از همان روزهایی که با وعده‌های رفع حصر و گسترش فضای آزادی و... پا به پاستور گذاشت، انتقادات به او شروع شد. عدم رفع حصر، نوسانات ارزی، فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی و... مهمترین مسائلی هستند که باعث می‌شود روحانی حتی از سوی حامیان اصلی خود هم مورد نقد قرار بگیرد، زیرا این ناکارآمدی‌ها نه تنها وجهه روحانی را تخریب می‌کند، بلکه باعث تضعیف جایگاه اصلاح طلبان نیز می‌شود."

در خبری که مطلب بالا از آن نقل شد، از قول یکی از سران اصلاحات خطاب به #روحانی هم آمده "شما وعده‌های انتخاباتی داده‌اید که تقریبا به بسیاری از آن‌ها عمل نکرده‌اید، مردم حساس شده‌اند و این ناامیدی کار اصلاح‌طلبان را برای انتخابات بعدی با مشکل روبرو می‌کند."

منبع: پایگاه خبری ـ تحلیلی اعتدال.

این قدر ساده نیستم که دو عنوان اصول گرایی یا اصلاح طلبی را شاخص قضاوت درباره ی افراد و افکار بدانم. حالا مثلا اعتدال گرایی هم به این اضافه بشود یا نشود. پس اگر نظری داده می شود، نه درباره ی همه ی افرادی است که به اصول گرایی مشهورند و نه همه ی افرادی که به اصلاح طلبی شناخته می شوند.

این حرف را از مخالفین اصول گرایان کم نشیده ایم که این طیف، به مردم بی اعتنا یا کم اعتنا هستند. اما نمی دانم اگر دو مطلب بالا را معیار بگیریم، باید بگوییم توجه برخی دیگر به مردم (البته اگر توجه زیادی هم باشد!) برای چه مهم است؟ برای خدمت و ادای تکلیف، یا برای تضمین رأی آوری دورهای بعد؟

پ.ن. هنوز برایم دوست داشتنی ترین فرد میان اهل سیاست (البته بعد از رهبری و برخی افرادی که شأن شان را بیشتر عالم بودن می دانم) سعید #جلیلی است... او که می گوید اگر امروز هم که دولت دست ما نیست کاری از دستمان بر بیاید و نکنیم، خیانت و رذالت است... چه قدر به این نگاه محتاجیم؛ چه در بین به اصطلاح اصول گراها و چه مثلاً اصلاح طلب ها...

@asiaban57


بسم الله

"سرِ آن ندارد امشب که برآید آفتابی"
تو خود، آفتابِ خود باش و طلسم کار بشکن

#شاه_بیت
دکتر شفیعی کدکنی

پ.ن. مصرع اول این بیت از #سعدی است (سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی / چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی). گاهی استفاده از مصرع یا بیت شاعری دیگر آن قدر خوب می شود که تردید می کنی شعر اصلی بهتر است یا شعر شاعری که آن مصرع یا بیت را در میان کار خود آورده...

@asiaban57


بسم الله

خروس جنگی های هرمز. قسمت دوم

نوجوان های محله با جنگ خروس های هرمز سرگرم می شوند؛ البته نه همه شان. بزرگترها هم یک دست نیستند. بعضی ـ که بی حق هم نیستند ـ هنوز هرمز را همان می دانند که بود؛ می گویند فقط کرک و پرش ریخته. اینها خوش ندارند بچه هاشان دور هرمز جمع شوند. بعضی ها هم سرشان گرم کار و زندگی خودشان است و انگار نمی خواهند هرمز را ـ چه خوب و چه بد ـ به حساب آورند. برای اینها خیلی فرقی ندارد بچه هاشان فوتبال بازی کنند یا دور هرمز جمع شوند.

من از بچگی از هرمز خوشم نمی آمد؛ درست هم نمی دانم چرا. شاید برای اینکه هر وقت با مادرم از کوچه ای رد می شدیم و مادر می دید هرمز و چند نوچه اش سر آن کوچه نشسته اند و زنجیر می چرخانند و تخمک می شکنند و بلند بلند می خندند، دستم را آرام فشار می داد و با اضطراب می گفت از کوچه بالایی برویم. آن موقعها هنوز ماجرای زخم خوردن بابا از هرمز را نمی دانستم. و البته بقیه ی ماجرا را. عقل رَس تر که شدم کم کم فهمیدم چیزهایی بوده که بی خبرم. دلم نمی آمد از مادر یا حتی پدر بپرسم. خدا رحمت کند بی بی را؛ او برایم تعریف کرد. گفت آن موقع که هرمز مست، راه مادرتان راگرفت و پدرتان رسید و زخم خورد، مادرت هفت ماهه باردار بود. هنوز هیچ کدام از شما را نداشت. مادرت قبل از رسیدن مردش چند جیغ زده بود و رنگش پریده بود؛ شده بود مثل این دیوار. پدرت که یقه ی هرمز را چسبید، مادرت فرار کرد و خودش را رساند در خانه. زن های همسایه دورش را گرفته بودند و تف و لعن هرمز می کردند. هرمز که پای پدرتان را زد، اهل محل ریختند و جدایشان کردند. خون از پایین شلوار بابایت شُر کرده بود کف کوچه. جیغ آخر را وقتی مادرت زد که دید مردش روی زمین افتاده و رد خون از زیر بدنش می رود سمت جوی وسط کوچه. جیغ را زد و از حال رفت. زن ها مادرت و مردها پدرت را رساندند به ماشین حاج مرتضی که بروند بیمارستان... پای پدرت را که می بینی؛ مادرت هم... حیف! باید یک خواهر بزرگتر از خودت هم داشتی.

بی بی این را برای من گفت. این هم مثل بغضی همیشگی توی گلویم ماند. بغضی که نشکست و کسی اشکش را ندید... وقتی بی بی این را برایم تعریف کرد، سپهر دوازده سال بیش تر نداشت؛ سینا هم شش ساله بود. سمیه هم که دل شنیدن اینها را نداشت. این شد که بی بی وقتی این را برایم تعریف کرد که برادرها و خواهرم نبودند... من هم هنوز نمی دانم باید اینها را برایشان بگویم یا نه.

ادامه دارد.
#داستان

@asiaban57


Forward from: جدال- علی عليزاده
مثل بولدوزر بساز بفروشها بود. قلدر. بی ظرافت. از روی حافظه و خوداگاهی تاریخی این مردم عبور کرد. گودبرداری کرد. چهارصد و ‌بیست سال ملت‌سازی بومی ایران مدرن که از زمان صفویه حول مذهب شیعه شکل گرفته بود را ویران کرد و برای توسل به اربابان فرنگیش و برای آنکه ایرانیان خود را بخشی از تاریخ فرنگ بدانند، تاریخ یک شبه جعل شده آریایی را به جایش نصب کرد.

استعمارگرتر از هر اجنبی بود. نهادهای چندصدساله، فرهنگ‌‌‌، پوشش و بافت اجتماعی بومی اینجا را تخریب و با فرنگیش جایگزین کرد. و‌هیج وقت ندانست مدرن شدن وارداتی نیست. مدرن شدن، تغییر و اصلاح روابط درونی این نهادها به دست خود مردم اینجاست. کاش جنازه خودش بود. در آنصورت گوربه‌گور شدنش میتوانست سرنوشت نمادین‌ تاریخ‌کُش‌ترین شاه ایران باشد.

پانوشت اول: تماشای تطهیر یا تقدیس رضای میرپنج در میان بخشی از پشیمانان از انقلاب، رقت‌آور است. این دیگر تجدیدنظرطلبی نیست. مسخ تاریخی است. محصول بمباران تبلیغاتی مهدکودک «من و تو» از یکسو و عدم بحث ازادانه‌ی تاریخ معاصر ایران در فضای رسمی سالهای بعد از انقلاب است. اگر صداوسیما و دستگاه‌های رسمی به جای چسبیدن به تنها و تنها یک روایت از دوره پهلوی، کمی از تنگ نظری فاصله میگرفتند و اجازه میدادند، تاریخ معاصر توسط صداهای متفاوت روایت شود، و قربانیان و مبارزان غیرخودی علیه پهلوی هم سخن بگویند، تعفن پهلوی امروز میبایست دماغمان را کلافه کند چه رسد به اینکه محبوبیت داشته باشد.

پانوشت دوم: اینکه طرفداران پهلوی او را نقطه عطف یا پدر ایران نوین میدانند محصول همین تاریخ‌کُشی رضا پهلوی است. محصول پاره کردن صفحات تاریخ قبل از پهلوی‌ها.

صفحه تلگرام علی علیزاده @jedaal
https://www.instagram.com/p/Bh_wzj0HJPb/


بسم الله

خروس جنگی های هرمز. قسمت اول

هرمز، یکی از پولدارهای گردن کلفت محله، چند خروس جنگی آورده بود آن سر کوچه و آن ها را دو به دو به جان هم می انداخت. خیلی از مردهای بزرگ محله از هرمز دل خوشی نداشتند. یکی می گفت «وقتی محتاج صد هزار تومان پول بودم همین هرمز حاضر نشد به من قرض دهد؛ می گفت یا سی درصد بالاتر می گیرم یا نمی دهم. آخرش هم به من قرض نداد و رفت و چند خروس و کفتر دیگر خرید و پسر من نتوانست عمل کند و چشمش پنجاه درصد بینایی اش را از دست داد». آن دیگری می گفت «شش ماه در کارگاه هرمز حمالی کردم؛ آخرش پول یک ماه را داد و هیچ جوره زیر بار بقیه نرفت». پدرم که هنوز یک پایش می لنگد می گوید «حدود سی سال قبل هرمز مست کرده بود و توی کوچه جلوی مادرتان را گرفته بود. با آنکه هیکلش دوتای من بود یقه اش را گرفتم و چسباندمش به دیوار و کنار دیوار زدمش روی زمین. مادرتان جیغ زد و فرار کرد. هرمز هم از زیر کتش قمه ای در آورد و فرو کرد بالای زانوی من...». حالا دیگر هرمز آن ابهت سی سال قبل را ندارد. البته بچه ها و نوچه هایش هنوز هم زور می گویند. کار هرمز حالا شده همین که خروس جنگی بخرد و بیندازد به جان هم. نوچه هایش ولی زور می گویند...

هرمز دیگر آن ابهت و زورگویی را ندارد. خیلی از بچه های نوچوان، خاصه آنها که تازگی به محل آمده اند، سابقه ی هرمز را نمی دانند. دورش جمع می شوند و دعوای خروس ها را می بینند. گاهی جنگ خروس ها آن قدر جالب می شود که مغازه دارها هم در مغازه را روی هم می گذارند و می آیند تماشا. حسن آقا که پارچه فروشی دارد می گفت یک روز که آمدم جنگ خروس ها را ببینم، دخل مغازه را خالی کرده بودند. دو سه تا از کاسب های دیگر محله هم همین حرف را می زدند. یکی از زن های همسایه هم می گفت «آن روز که کوچه پر بود از سر و صدای افرادی که دور خروس ها جمع شده بودند، صد متر آن طرف تر یک موتور با دو سرنشین که هر دو کلاه کاسکت داشتند جلویم را گرفتند و دستبند و گردنبندم را به زور بردند. هر چه جیغ کشیدم، صدا به گوش کسی نرسید ـ بس که سر و صدای دور خروس ها زیاد بود». بعضی ها می گفتند کار کارِ بچه ها و نوچه های هرمز است. دعوای خروس ها پوششی شده برای آنها...

اما به هر حال نوجوان های محله با دعوای خروس ها خیلی صفا می کنند و سرشان گرم است...

ادامه دارد.

#داستان

@asiaban57


Forward from: Roshangari.ir | روشنگری
🔻وقتی ضارب علی رو با چاقو زد، پیرمردی اومد گفت؛خوب شد؟همینو میخواستی؟به تو چه ربطی داشت؟

🌹علی با صدای ضعیفی گفت؛حاج آقا فکر کردم دخترشماست،من از ناموس شما دفاع کردم

🆘 Eitaa.ir/Roshangari_ir


بسم الله

در خبرها آمده بود که آقای نوبخت (سخنگوی دولت) درباره ی زمزمه های رفع حصر سران #فتنه از تعبیر برگشت "فرزندان انقلاب" به جامعه صحبت کرده بود.
کاش می دانستیم منظور نوبخت، کدام انقلاب است! اگر همان انقلاب اسلامی سال 57 خودمان است، کاش ایشان به سؤال ساده ی این #ناقص_العقل یک جواب قانع کننده بدهد: انقلابِ ما دشمنان تابلوداری داشته و دارد ـ که البته شاید میانه شان با دولت شما خیلی هم بد نباشد! این دشمنان صریح انقلاب، در دوران فتنه و بعد از آن، مواضعی درباره ی آن ماجراها و سرانش داشته اند که چندان هم پوشیده نیست. لابد درباره ی رفع حصر هم نظراتی دارند. چه طور می شود که دشمنان انقلاب، دوست گریبان چاک داده ی فرزندان انقلاب باشند؟ آیا نباید در خَلَف بودن برخی فرزندان انقلاب شک داشت؟!

آقای نوبخت! می خواهی طرفدار رفع حصر باشی باش. لطفاً با انقلاب کاری نداشته باش...

@asiaban57


Forward from: زائر خاکستری
ادرار در نظامیه و تکرار آن.
سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۲ ق.ظ

سعدی بیتی دارد که در آن می گوید « مرا در نظامیه ادرار بود؛ شب و روز تلقین و تکرار بود» گفته اند که ادرار در این بیت به معنای حقوق و مستمری است اما قاعدتا از رندی سعدی بعید نیست که متلکی هم به نظامیه پرانده باشد. باری فرض کنیم شیخ اجل { که آن زمان هنوز شیخ اجل نبوده} چون دل خوشی از درس و بحث و قیل و مقال نداشته، در چند جای نظامیه ... . قاعدتاً چون خودش هم آن مکان ها را می شناخته، رعایتشان را هم می کرده و مثلاً وسایلش را در آن مکان ها نمی گذاشته است؛ اما اشکال کار اینست که فقط سعدی دانشجوی نظامیه نبوده است؛ نظامیه دانشجویان دیگری هم داشته که شاید آن ها هم دل خوشی از نظامیه نداشته اند و آنها هم همین عمل را در جای جای نظامیه انجام می داده اند...

اصلاً چرا به دور و دیر برویم؟ ایامی که دل و دماغمان بهتر بود، گاه گاهی دل به استخر می زدیم؛ شاید جالب باشد بدانید بر اساس تحقیقات، یک پنجم افراد در استخر ادرار می کنند و اصولاً علت قرمز شدن چشم ها در استخر به همین وجود ادرار در آب برمی گردد. باری، کسانی که در آب ادرار می کنند شاید بلافاصله آن مکان را ترک کرده و به نقاط دیگر استخر بروند تا از لوث آن در امان باشند؛ غافل از اینکه درست در همان نقطه هم فرد دیگری ادرار کرده و به گوشه ی دیگری گریخته؛ همان ماجرای نظامیه. به هر حال فرقی نمی کرد که شما هم ادرار کرده بودید یا نه؟ چشمهای همه سرخ می شد...

کاش می پذیرفتیم که جامعه هم مثل یک نظامیه یا مثل استخر است؛ نمی شود یک گوشه را به لجن کشید و فرار کرد و پنداشت که در امان هستیم؛ نمی شود مرتکب هر عمل خلاف اخلاقی شویم و بپنداریم که دامان خود و آشنایانمان از بازتاب این کار ها در امان می ماند؛ کافیست هر کسی یک نقطه را آلوده کند و فرار کند؛ بعد از مدتی همه جا آلوده می شود؛ بیچاره کسانی که بی گناه در آتش سهل انگاری دیگران سوختند...؛ بیچاره کودکانی که قربانی جرایم خشن می شوند؛ بیچاره رهگذرانی که جان و مالشان را در کوچه ای خلوت می بازند؛ و وای بر ما...

@tashir


Forward from: علامه مجلسی(ره)
#عقاید #شیعه

💥فخرالشیعة علامه مجلسی(ره):

📝 گاهی بنده خالص را به مؤمن تعبیر مى كنند، و گاهى شيعه مى گويند، و گاهى ولىِّ خدا مى نامند.
و گاهى مؤمن و شيعه را بر كسى اطلاق مى كنند كه اعتقاداتش درست باشد!
★پس نمى توان به احاديثى كه در فضيلت مؤمن و شيعه و ثوابهاى ايشان واقع شده است،مغرور شد!
🔺و اگر كسى به احاديثى كه در باب صفات مؤمنان و شيعيان وارد شده است،رجوع نماید،درمی یابد كه مؤمن،چه بسيار كم است!
چنانچه از حضرت صادق(عليه السلام) منقول است كه:
«مؤمن،از گوگرد احمر،نایاب تر است»

📚عین الحیات(نشربوکتاب)ص۵۵۲

〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
علامه مجلسی(ره)
@majlesi1110


بسم الله

خبر سنگین بود: مرتضوی گم شده! فردی که از سال ها قبل اسمش بر سر زبان ها افتاده بود و برای پرونده ی کهریزک و تأمین اجتماعی متهم بود، بعد از نهایی شدن حکمش غیبش زده بود. اگر فردی معمولی بود، کار راحت تر بود؛ مسأله این است که او مدتی قاضی بوده و دادستان تهران هم شده بود و بی گمان در قوه ی قضاییه با بسیاری کسان سلام و علیک و رابطه ی فراتر از سلام و علیک داشته.

این طور بود که تحلیل ها شروع شد... چند شب قبل داخل صف نانوایی بودم و بالأخره به نتیجه رسیدم ارزشش را ندارد نیم ساعت خزعبلات جلویی ها را بشنوم برای گرفتن نان. حیف از اعصاب و این معده که شاید دلش نمی آید اعصاب به هم بریزد و او مثل آدم کارش را بکند! صف را رها کردم و رفتم. طرف با اطمینانی که گویا می خواست بگوید الآن شب است، می گفت که بعله؛ چنان است و چنین است و فراری اش داده اند و از خودشان بوده و معلوم است که کاری به او ندارند و الخ. و آن دیگری هم پا را فراتر می گذاشت و پیش می رفت. در چنین فضاهایی اگر شما بگویید از کجا می دانید، اگر آن قدر سؤال و خودتان را جدی بگیرند که بخواهند جوابی بدهند، معمولاً نگاه عاقل اندر سفیهی به تو می اندازند و ادله ی محکمه پسندشان را ارائه می دهند! در همین حد که "معلوم است" و "چشمت را باز کن جوان" و "واقعیت را ببین" و "اولی اش نیست" و... و اگر تو بگویی این ها که دلیل نشد که هیچ؛ لابد جیره خواری و از "خودشان"!

امروز خبر رسید مرتضوی دستگیر شده. نمی دانم فردی که آن شب در نانوایی با آن اطمینان حرف می زد ـ که قطعاً یکی از بسیاران بود ـ چه قدر از وجدان بهره دارد که لااقل پیش خودش کمی شرمنده بشود. اما تقریباً یقین دارم این اتفاق و امثالش، هیچ تغییری در قضاوت ها و موضع گیری ها و سطح تحلیل های او و امثالش ندارد... کاش کمی با تقوا تر بودیم.

@asiaban57


بسم الله

خیلی وقتها در خوابگاه تنها بوده ام؛ یعنی هم اتاقی ها نبوده اند. گاهی فکر می کردم که اگر مثلاً شب خوابیدم و دیگر بیدار نشدم چه می شود! در خوابگاه رفیق نزدیکی ندارم که اگر چند روزی نبیندم پیگیر شود... فکر می کردم شاید بعد از چند روز از بوی بدی که از اتاق بلند می شود، عده ای مشکوک بشوند و سری به اتاق بزنند و جنازه ای ببینند!

دیروز بعد از مدت نسبتاً زیادی آمدم خوابگاه. هم اتاقی جدیدی پیدا کرده بودم: موش! فعلاً راه رفت و آمد این مهمان ناخوانده را با پارچه و کاغذ و چسب و گچ بسته ام. البته ته دلم دعا کردم که راهی به بیرون از ساختمان داشته باشد و اینجا گیر نیفتد و نمیرد. به ذهنم رسید که اگر آن خواب بی بیداری رخ داده بود و این همسایه هم هنوز راهی برای رفت و آمد داشت، شاید خوراک چند روزش جور شده بود!

پ.ن. #مرگ می آید و تدبیری نیست...
@asiaban57


Forward from: نکات ناب و حکمت های آیت الله حائری شیرازی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

🔸گفتاری «مهم» در باب نقد رهبری🔸

چرا اگر کسی به کسی نسبت زنا داد و چهار شاهد بر آن اقامه نکرد، بایستی هشتاد شلاق بخورد و شهادت او بعد از آن قبول نشود و او عندالله فاسق شمرده شود؟ در حالیکه می دانیم طرف، فساد اخلاق [را واقعاً] مشاهده کرده و برای مبارزه با فساد، [این] نسبت را داده است! هر انسانی و هر مسلمانی بر اساس انسانیت و یا اسلامیت، تحت حکم عام «کلکم راع و کلکم مسئول» [می باشد و] نسبت به دیگری، حالت داور فوتبال دارد که کارت زرد و سرخش اعتبار دارد. [ اما: ]
«ان الله جعل لکل شیء حداً و جعل علی کل من تجاوز الحد حداً»
(همانا خداوند برای هر چیزی حدی قرار داد و برای هرکسی که از آن حد تجاوز کند [نیز] حد قرار داده است)

آنکه به دیگری نسبت زنا داد، بدلیل آنکه می خواسته با فساد مبارزه کند، کارت زرد یا سرخ خود را نشان داده است. این همان «حدّی» است که خداوند برای هر چیزی قرار داده است. زنا، محکوم بوده و «نسبت دهنده»، برای مبارزه با فساد قیام کرده. اما چون چهار شاهد ندارد، از «حدّ» تجاوز کرده است و برای متجاوز از حدّ، حدّ شلاق و مجازات های مدنی دیگر وضع شده؛ زیرا متهم، حقوق مدنی دارد. تا چهار شاهد بر علیه او شهادت ندهند، حرمت او محفوظ است و «نسبت دهنده»، حرمت شکنی کرده و «بند تسبیح» را خواسته پاره کند؛ [لذا] هشتاد شلاق و عدم قبول شهادت او، کوتاه کردن دست اوست. دیواری باید حائل میان «نقد» و «تخریب» باشد. اگر قرار است «نقد» آزاد شود، باید حد مجازات «تخریب» مشخص شود و اجراء گردد و الّا مصونیت «بند تسبیح نظام» در خطر پارگی قرار می گیرد.

در ماشین، ترمز در اختیار راننده است و در فوتبال، کارت سرخ و زرد در اختیار داور است؛ [اما] در قطار، ترمز در اختیار همگان است. در ادیان الهی نیز، کارت سرخ و زرد در اختیار همگان است و همه وظیفه ی امر به معروف دارند. در قطار، هرکس بی جهت ترمز قطار را بکشد جریمۀ نقدی دارد. پس باید برای کاربران کارت های زرد و سرخ، حد و حدودی تعریف شود و برای متجاوز از حدّ، جریمه ای مقرر گردد. در مسالۀ نقد رهبری باید توجه داشت که [همانطور که] نقد و تخریب در مورد فرد، دیوارِ بلندِ هشتاد شلاق را در پی داشت؛ پس در امر رهبری، تخریب، مجازات تخریبِ همه افراد را در پی دارد؛ چون «همه» به هم می ریزند و «همه» آسیب می بینند.

در فوتبال، نقد هریک از بازیکن ها امر رایجی است. اما نقد داور پیامدهای کمرشکن برای نظام فوتبال دارد. زیرا ابهت و کاریزمای شخصیت اوست که فوتبال را با ابهت و ممتاز می کند. داور باید نقش الماس را در شیشه بری داشته باشد. چندین نسل از شیشه برها از یک الماس استفاده می کنند؛ خط می اندازد و خط بر نمی دارد!
آیا در جامعه هم خط انداختن و خط بر نداشتن بدلیل صلابت مسئولان است یا به حریمی است که به کمک قوانین حمایتی برای آنها قائل می شویم و یا به هر دو دلیل؟ شکی نیست که اگر صلابت خود مسئولین نباشد، صیانت قوانین حمایتی به تنهایی کارساز نیست و اگر صیانت قوانین حمایتی نباشد، صلابت به تنهایی امنیت شغلی برای مسئول فراهم نمی آورد. هرکس به فراخور اهمیت کارش نیاز به «صلابت کسبی» و «حرمت قانونی» دارد.

داور را مجموعه ای از کارشناسان به صورت محرمانه نقد می کنند. اگر نقد آنها نباشد، اصلاح امر داوران و رفع کاستی های آنان، جامۀ عمل نمی پوشد و اگر رسم شود که همه داور را نقد کنند، داور شایسته، ایمنی نخواهد داشت و قبول مسئولیت نمی کند و بازیکن ها وقتی دیدند به جای نقد خودشان، نقد داور امکان پذیر است به جای اصلاح خود به تخریب داور می پردازند و اصلاح نمی شوند.
«استبداد»، اصرار بر راه کج و غلط است وگرنه «صلابت» در راه صحیح، به هیچ وجه استبداد نیست. نباید فراموش کنیم که دشمن کارهای زشت خود را در قالب برنامه های قشنگ به فروش می رساند. «سمّ قاتل آزادی و شرافت» را در بسته بندی شکیل به عنوان «راه برای مبارزه با استبداد و خودکامگی» عرضه می کند.

در قضیه نقد رهبری نباید جوانان فریب ظاهر قضیه را بخورند و به خاکی بروند. نگاه کنید مسأله غیبت و ظهور را. امام یازدهم مورد سؤال و نقد واقع می شود که اموالی که از طرف بزرگان شیعه خدمت ایشان ارسال شده کجا مصرف شده است؟ امام در جواب می گوید: «اگر امامت امر مستمری است و شما به آن پایبندید چرا این سؤال از اجداد من نشد؟» و از آن پس، دستور می دهد پرده سیاهی در اتاق ملاقات نصب شود و شیعیان از پشت پرده با آن حضرت گفتگو می کنند و از آن زمان غیبت آغاز شد.

اخیراً که مردم از خواب غفلت بیدار شدند و امام امت به عنوان وکیل امام زمان روی کار آمد، جنگ هشت ساله این همه شهید و مجروح داد و با قبول قطعنامه پایان یافت و امام تمام مسئولیت آن را به عهده گرفت. همه خانواده شهداء و دیگران به نفع امام راهپیمایی و تجدید بیعت کردند. باید مواظب «کلمه حق یراد بها الباطل» بود.

@haerishirazi


بسم الله

عزیزی مطلبی در نقد فیلتر شدن تلگرام نوشته بود. در گروهی مشترک، نقدی بر آن نوشتم و خودش آن را در کانالش منتشر کرد. شاید بد نباشد که اینجا هم گذاشته شود.👇👇👇👇

"جریان آزاد اطلاعات" عنوانی است که امروزه حتما زیاد طرفدار دارد و به کار قانع کردن می آید. ولی شاید بشود در موردش تردید داشت. این اطلاعاتی که با تلگرام و... به راحتی و وسعت منتشر می شود، هم راست را شامل می شود و هم دروغ را؛ هم بازی کردن با آبروی این و آن را. هم به شفافیت کمک می کند و هم از طرف دیگری باعث زیاد شدن دروغ و شایعه و پنهان شدن حقیقت است و در نتیجه کم شدن شفافیت. به قول سعدی "نبینی که هر جا بلند است گرد/ نبیند نظر، گرچه بیناست مرد". نمی خواهم بگویم این آشفته شدن فضا و سخت شدن دیدن واقعیت، تنها اثری است که تلگرام دارد و تلگرام اثری در دیده شدن واقعیتهای پنهان ندارد؛ ولی فکر می کنم باید سر جمع حساب کرد (که حتما شما هم حساب کرده ای و در نتیجه با هم اختلاف داریم). رسانه اگر به صورت منحصر در اختیار مسئولان غیر عادل باشد حتما بد است؛ ولی چه قدر درست است ما رسانه مان را در اختیار افرادی بگذاریم که در اعلام دشمنی شان با ما پرده پوشی کامل هم نمی کنند؟
می شد به تلگرام برای رفع عیوب دل بست؛ ولی عملا چه اتفاقی افتاد؟ چه قدر عیبها کم شدند و چه قدر اعصاب مردم ـ در بسیاری موارد با دروغ و کم و زیاد کردن ـ و اقتصاد مملکت به هم ریخت؟

این روزها خیلی سر و صدا شد که پلیس زنی در گشت ارشاد، دختری را زده. من نمی دانم ماجرا چه بوده و هیچ دفاعی هم از این پلیس نمی کنم. این خبر باعث حجم جدیدی از حمله ها به پلیس و گشت ارشاد و حجاب شد. ولی شاید یک درصد این خبر به این پرداخته نشد که گمانم در همان استان خراسان، فردی همسر و سه نفر از اقوامش را کشته و وقتی پلیس برای دستگیری اش می رود، یکی از نیروهای پلیس را هم شهید می کند. اگر در تلگرام و... به این دو، متناسب با بزرگی شان پرداخته می شد خوب بود؛ ولی عملا چه می شود؟

یک کتک زدن پلیس ایران چه قدر سر و صدا می کند و ذهن چند میلیون آدم را مشغول می کند! اما چند نفر آنها خبر دارند ح. (به احتمال بسیار زیاد) بر اثر کتکی که به جرم پوشیدن لباس روحانیت در تهران خورد، دیسک کمرش پاره شده و عصبهایش هم تا حدی از بین رفته و خرج عملش حدود 15 میلیون تومان است...

یقین ندارم؛ ولی فکر می کنم پیام رسان های داخلی هم تا حد زیادی بتوانند در نشان دادن ایرادها ـ برای رفع شان ـ کمک کنند. تقریبا اطمینان دارم که کنترل شدید بر این پیام رسان ها نه ممکن است و نه عاقلانه.

حرف آخر هم اینکه به نظرم امروز بیشتر از اینکه مشکل، در خبر نداشتن مردم از ایرادها باشد در جای دیگری است. فضای تلگرام (در عین حال که خوبی هم دارد) به ابزاری برای پمپاژ ناامیدی و دروغ و شایعه تبدیل شده و اگر این اتفاق را در تناسب با جنگ تمام عیاری که علیه ایران وجود دارد ببینیم شاید فیلتر شدنش را در مجموع درست بدانیم. بعید می دانم افرادی که هیچ کداممان در دشمنی شان تردید نداریم، از آزاد بودن تلگرام در ایران ناراحت باشند؛ گرچه حتما می کوشند از فیلتر شدنش هم بهره ی خودشان را ببرند.

@asiaban57


بسم الله

گمانم حدود دو سال از عمر این کانال می گذرد و کم کم دارد نفسهای آخرش را می کشد. مثلِ هر چیز دنیایی دیگری گذشت...

گاهی خوشحال می شدم که فلان مطلب زیاد خوانده شد؛ گاهی خوشحال می شدم که چند نفر به اعضای کانال زیاد شدند؛ و گاهی از خلاف این امور گرفته می شدم. حالا همه اش تمام می شود؛ مثل هر چه بر روی این خاک است. یک روز از زیاد طرفدار داشتن، زیاد پول داشتن، زیاد احترام دیدن، و دیگر زیادها خوشجال می شویم و فردایش از کم شدن ها ناراحت. حال آنکه اینها چیزی نبود؛ یا کمی بود و نابود شد و می شود... به قول حکیم هم شهری ما، جناب سعدی، آنچه نپاید دلبستگی را نشاید. اما امثال من بسته ی دلبستگی ها به همین امور "نپاییدنی" هستیم و از آنچه می ماند غافل. کاش بیدار شویم.

اینجا و نوشته هایش گذشت؛ اما حساب و کتابش باقی است و با کرام الکاتبین و خدای آنها. نمی دانم در قیامت چه قدر باید جواب حرفهایی که اینجا زدم را بدهم. اینجا نوشتن به سود بود یا زیان؟ خدا می داند.

فرمود "کُلُّ مَن عَلیها فان" و فرمود "فمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَةً خَیراً یَرَهُ. وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَةً شَرّاً یَرَهُ."

@asiaban57


بسم الله

آدرس آسیاب در پیام رسان ایتا:

https://eitaa.com/asiab57

@asiaban57


بسم الله

نمی دانم گفتن دارد یا نه! یعنی اینجا ـ به جز موارد نقل شده از سایر کانالها ـ حرف خریدار داری وجود دارد که تغییر آدرس و این چیزها مهم باشد یا نه؟ البته می دانم حضور برخی در این کانال، ناشی از رفاقت و معرفتشان است که احتمالاً در جاهای دیگر هم نصیب بنده خواهد بود.

آدرسی را به عنوان آدرس آسیاب در سروش معرفی کرده بودم. متأسفانه چند روزی است در استفاده از سروش به مشکل برخورده ام که شاید ناشی از این باشد که باید از نسخه ی ویندوز آن استفاده کنم. اگر مشکل حل شد که فبها؛ اگر نه، ان شاء الله تلاش می کنم در یکی دیگر از پیام رسانهای داخلی دیگر آسیاب را امتداد دهم. اگر تا آن موقع تلگرام در دسترسم بود که ان شاء الله اطلاع رسانی می کنم. اگر نه، در وبلاگی که سابقه اش از این کانال بیشتر است هم کار ادامه خواهد یافت و هم اطلاع رسانی درباره ی کانال.

از حوصله ی بزرگواران در دنبال کردن مطالب هم ممنونم.
آدرس وبلاگ: asiab.blog.ir

@asiaban57

20 last posts shown.

12

subscribers
Channel statistics