🍃❤🍃
پارت دو:
آلوده و پژمرده ز جادو و حسادت
کمکم گرویدند جماعت به ملامت
یک قطعه ز شعر "نظری"، قصهی مان بود
من ساده دلی بودم و او بچهی خان بود
هی دور شد و دور شدیم ای دل غافل
هرکس طرفی رفت خودش، عاطل و باطل
یکباره شنیدم دل او دست کشیده
از عشق و گرفتم شده صد پشت غریبه!
جادو شده از مردم افسونگرَ ساحر
پرواز کنان رفت ز بَرَم قوی مهاجر
بگذشته و بگذشته و بگذشت زمانه
بر دختری از ایل خودش گشت نشانه
آنهم چه کسی؟ دخترعموی پدرش بود
از خون خودش، طایفهاش، مثل خودش بود
دیروز که او آمده بودش به مشاطه
با حال خوش و روی خوش و بوی چو نافه
آتش به دلم زد، چو صدایش بشنیدم
گیسوی حنایی و فِرَش را که بدیدم
زیباییاش آوازهی شهریست عروسش
حقّا که سزاوار سزاییست عروسش
میگفت که شب، عقد او و نامزدش است
بعد از سخنش، بال و پَرَم نه؛ نفسم بست!
لرزید تنم، یخ زدم و هیچ ندیدم
از شب به کنون، حضرت مرگ است امیدم...
#نجوا
#ثنا_عباس_زاد
Join ➣ ♥
@Ashaar_Nabb🍃