دلکش در گفت و گويى نقل كرده بود:
یک روز سوار تاکسی شدم راننده تاکسی که جوان ۲۴-۲۵ ساله ای بود نوارِی از چند تا از ترانه های من رو گذاشته بود و گوش میداد خون تو سرم جمع شده بود میخواستم بزنم زیر گریه راننده تاکسی فکر کرده بود تحت تاثیر ترانه قرار گرفته بودم و یاد گذشته افتادم و گفت
مادر میبینی چی میخونه و صداش چه حالی به ادم میده گفتم میدونی کیه؟
گفت میگن اسمش دلکشـه هر جا هست خدا عمرش بده ما که با صداش حال میکنیم دیگه معادل صداش فکر نکنم پیدا بشه و مادر بزاد
نتونستم زبانم را نگه دارم گفتم این صدای منه من دلکشم راننده ترمز شدیدی گرفت و گفت خانم دلکش شمایید؟!
و همین جور مات و مبهوت منو نگاه میکرد خلاصه تا آخر مسیر دیگه هیچکس رو سوار نکرد هر ۱۰ متر به ۱۰ متر برمیگشت به من خیره میشد و اشک تو چشاش جمع میشد
بالاخره تاب نیاورد و ضبط صوت ماشین رو خاموش کرد قبل از اینکه بخواهد و بگوید خودم بلافاصله برایش همان ترانه ای که نیمه کاره قطع کرده بود رو آرام آرام خوندم
وقتی به مقصد رسیدیم با چشمان گریان دست منو چند بار بوسید هرچه اصرار کردم کرایه هم نگرفت.
@ancientworld1 ™