عبدالله شهبازی


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


وبسایت:
www.shahbazi.org
فیسبوک:
https://www.facebook.com/abdollah.shahbazi
توئیتر:
https://twitter.com/ashahb

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


ماجرای کوزیچکین
قسمت ششم از شش قسمت

حجاریان در پاسخ به این پرسش که «اطلاعات کوزیچکین چقدر در بازداشت سران حزب توده تأثیر داشت؟» گفت:

«تصور نمی‌کنم نقش زیادی داشته باشد. اصلاً قبل از آن هم اطلاعات نخست‌وزیری اخبار مفصلی از فعالیت‌های جاسوسی حزب توده داشت. بخشی از این اخبار در بولتن‌های محرمانه برای سران کشور ارسال می‌شد. بچه‌های سپاه هم، که با حزب توده برخورد می‌کردند، احتمالاً از اخبار این بولتن‌ها استفاده می‌کردند.» گفتگو با سعید حجاریان،‌ اندیشه پویا، شماره ۳۸، مهر و آبان ۱۳۹۵، ص ۷۰.


مسئولین پرونده حزب توده در واحد اطلاعات سپاه، در مصاحبه‌هایی که پس از بازنشستگی با آنان انجام دادم، مدعی‌ بودند که از کوزیچکین «و از بالا» هیچ اطلاعاتی، حتی یک نام، در اختیارشان قرار نگرفت. به گفته آنان، انگلیسی‌ها فقط گفته بودند کوزیچکین در جلسات کیانوری و شبارشین بعنوان راننده اتومبیل در حین حرکت حضور داشت و فقط می‌داند که حزب در سطوح عالی جمهوری اسلامی دارای عوامل نفوذی است ولی اطلاع مشخصی در اختیار نداشت.

ملاقات مادرشاهی و بیطرف با مأموران ام. آی. سیکس در پاکستان در اواخر شهریور یا روزهای اول مهر ۱۳۶۱ بود. یکی از محققین، که تصاویر پرونده حزب توده را در آرشیو یکی از مراکز اسناد تاریخی ایران دیده است، می‌نویسد: در آبان ۱۳۶۱ امیر شهیدی، مسئول پرونده حزب توده در سپاه، در جلسه با آیت‌الله خامنه‌ای، رئیس‌جمهور، گفت:

«ما روی تشکیلات مخفی حزب هیچ تسلطی نداریم و کاملاً ضعیف هستیم. تشکیلات حزب توده قوی و پیچیده است و با زدن تعداد محدودی از افراد بالای تشکیلات تهران نمی‌توان آن را متلاشی کرد و کادرهای قوی بلافاصله جای آن‌ها را پرخواهند کرد.»


و در جلسه ۳۰ دی ۱۳۶۱ مسئولین ذیربط در سپاه با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس، گفته می‌شود:

«به احتمال قریب به یقین حزب دارای سازمان جدا از تشکیلات نیمه علنی و نیمه مخفی به صورت مخفی و اطلاعاتی است که به دنبال آن مسئله نفوذ را در تمام پهنه جمهوری اسلامی از مهم‌ترین نقاط تا کم‌اهمیت‌ترین آن از جوانب خود مطرح می‌کند و ما هیچگونه تسلطی بر این پدیده به لحاظ اطلاعاتی نداریم . سازمان افسران حزب توده به احتمال قوی وجود دارد. سازمانی که بیش از سی سال پیش از این حداقل ۶۰۰ عضو در ارتش داشت.» چه کسی اولین بار نظامیان بلندپایه عضو حزب توده را معرفی کرد؟ کانال تلگرامی حسین قاسمی، ۲۱ ژانویه ۲۰۲۰/ اول بهمن ۱۳۹۸.


با توجه به موارد فوق، بنظر می‌رسد کاری که ام. آی. سیکس از طریق کوزیچکین کرد تنها ارائه برخی اطلاعات کلی بود دال بر ارتباط حزب توده با ایستگاه کا. گ. ب. در تهران و شاید کلیات یا فرضیاتی درباره وجود سازمان‌ مخفی و نظامی و احتمالاً القاء طرح کودتا بنحوی که مقامات جمهوری اسلامی را به هراس اندازد و مواضع مدافعان سرکوب هرچه زودتر حزب توده را در درون حاکمیت جمهوری اسلامی تقویت کند.

عبدالله شهبازی
شنبه، ۳ شهریور ۱۴۰۳/ ۲۴ اوت ۲۰۲۴

@abdollahshahbazi


ماجرای کوزیچکین
قسمت پنجم از شش قسمت

هم کیانوری و شبارشین، هم سعید حجاریان و هم مسئولین پرونده در واحد اطلاعات سپاه انتقال اسناد و اطلاعات مهم از طریق کوزیچکین درباره حزب توده را تکذیب می‌کنند.

کیانوری پس از درج خبر انتشار کتاب خاطرات کوزیچکین در روزنامه اطلاعات (۲۸ اردیبهشت ۱۳۷۰) طی نامه‌ای به مؤسسه فوق چنین نوشت:

«کوزیچکین چند ماه پیش از پناهنده شدن به انگلستان از راه ترکیه در ایران مخفی شد و پس از دو سه ماه این خبر منتشر شد که اتومبیل او در مرز ترکیه پیدا شده است. یعنی مخفی شدن کوزیچکین که ما از آن مطلع شدیم در اوایل فروردین ۱۳۶۱ بود... واقعیت این است که کوزیچکین نه تنها افسر بلندپایه و عالی‌رتبه سازمان امنیت اتحاد شوروی نبود بلکه حتی افسر میان پایه هم نبود. او کم‌ترین رابطه‌ای با حزب توده ایران نداشت و تنها از حزب توده ایران دو نفر را می‌شناخت یکی آقای فروغیان که معلم زبان فارسی در مدرسه‌ای بود که کوزیچکین هم در آنجا فارسی یاد می‌گرفت و دیگری فردی که برای گرفتن ویزای مسافرت به شوروی بطور علنی به کنسول‌گری شوروی در تهران مراجعه می‌کرد. به همین علت هم پس از فرار کوزیچکین که نزدیک به یک‌ سال پیش از حمله به حزب توده ایران و بازداشت رهبران و کادرهای حزب انجام گرفت، رهبری حزب با اطمینان به اینکه از کار حزب کم‌ترین اطلاعی ندارد هیچگونه اقدام احتیاطی انجام نداد...» شهبازی، مطالعات سیاسی، کتاب اول، پائیز ۱۳۷۰، صص ۳۵۷- ۳۵۸.


کیانوری در یادداشت بالا اوایل فروردین ۱۳۶۱ را بعنوان زمان مخفی شدن کوزیچکین ذکر کرده در حالی که زمان فرار کوزیچکین از ایران را ۱۲ خرداد ۱۳۶۱ عنوان کرده‌اند. منظور کیانوری از فردی که برای گرفتن ویزا بطور علنی به کنسول‌گری شوروی می‌رفت گاگیک آوانسیان است.

شبارشین در گفتگو با روزنامه ایزوستیا، مورخ ۱۱ اکتبر ۱۹۹۱، در رابطه با اتهاماتی که فردی در هفته‌نامه «اخبار مسکو» به او وارد کرده، و او را به دلیل رفتار نادرست با کوزیچکین مسبب حوادث فوق دانسته بود، چنین پاسخ داد:

«این‌ها تماماً مزخرفاتی است که از کتاب کوزیچکین خائن گرفته شده. کوزیچکین خیلی پیش از فرار از ایران با دستگاه‌ اطلاعاتی بریتانیا ارتباط برقرار کرده‌ بود. حزب توده رفتنی بود. کوزیچکین نمی‌توانست تغییری چه مثبت چه منفی در سرنوشت این حزب بدهد. البته این نیز درست است که او برخی اطلاعات درباره‌ این حزب داشت.»


بعدها شبارشین، در پاسخ به این پرسش که آیا پناهندگی کوزیچکین به بریتانیا به روابط ایران و شوروی آسیب جدی زد، گفت:

«آسیبی که زد تنها از نوع روانی بود. او چیز زیادی نمی‌دانست. ولی همانطور که در چنین مواردی معمول است، انگلیسی‌ها او را به عنوان کسی معرفی کردند که تقریباً شبکه اطلاعاتی را در تمام ایران رهبری می‌کرد. اما، خدا را شکر، او در سال‌های آخر دائم‌الخمر شد. در یکی از رستوران‌های انگلیس ظرفشویی می‌کرد و امیدوارم تاکنون مرده باشد.» لئونید شبارشین، آخرین نبرد کا. گ. ب.، مسکو، ۲۰۱۳ (به روسی).


Леонид Шебаршин, Последний бой КГБ, Москва: Алгоритм, 2013.

@abdollahshahbazi


ماجرای کوزیچکین
قسمت چهارم از شش قسمت

طبق مندرجات مقاله راسبریجر، کوزیچکین از اوایل سال ۱۹۸۱/ زمستان ۱۳۵۹، یعنی تا زمان فرارش حدود ۱۸ ماه، برای سرویس اطلاعاتی بریتانیا کار کرد. ولی بنوشته دمیتری آسینوفسکی، لئونید شبارشین، مسئول ایستگاه کا. گ. ب. در ایران در سال‌های ۱۹۷۹- ۱۹۸۳، و سایر نیروهای قدیمی و کارکشته کا. گ. ب. تأکید می‌کنند که کوزیچکین از خیلی قبل‌ با سازمان اطلاعاتی بریتانیا کار می‌کرد.

Dmitry Asinovskiy, “A Priest does not consider the toppling of the Shah as an option,” The KGB and the revolution in Iran, Iranian Studies, Vol. 55 - Issue 4, October 2022, p. 945.

شبارشین اشاره می‌کند به ماجرای ولادیمیر گولووانف و خانواده‌اش که در اواسط ژوئن ۱۹۸۰، یعنی اواخر خرداد و اوایل تیر ۱۳۵۹، در اثر تعقیب و آزار مضاعف خود و خانواده‌اش و زیرورو کردن آپارتمان‌شان مجبور به خروج از ایران شدند. بنظر شبارشین این عملیات کار ام. آی. سیکس و ساواما بود. او می‌نویسد: انگلیسی‌ها با همکاری بقایای ساواک توطئه چیدند تا معاونش، «ولادیمیر گ.»‌، را از سر راه بردارند و مسیر را برای رسیدن کوزیچکین «خائن» به مقام بالاتر و نزدیک‌تر به شبارشین هموار کنند.

Leonid Shebarshin, The Hand of Moscow: Notes of a Chief of the Soviet Intelligence Service, 1992, 10 pages.

کوزیچکین در خاطراتش ماجرای آزار گولووانف و خانواده‌اش و خروج او از ایران را شرح داده است. گولووانف رئیس کوزیچکین بود و با رفتن او کوزیچکین به جایش در جایگاه رئیس شاخه N [مسئول فعالیت‌های غیرقانونی] قرار گرفت. ولادیمیر کوزیچکین، کا. گ. ب. در ایران، ترجمه اسماعیل زند و حسین ابوترابیان، تهران: اسماعیل زند، چاپ اول، ۱۳۷۰، صص ۴۷۶- ۴۸۰.

اسناد مربوط به کوزیچکین، هم در آرشیو اطلاعاتی شوروی سابق هم در آرشیو ام. آی. سیکس بریتانیا، تا به امروز طبقه‌بندی‌شده است و در دسترس محققین نیست.

Asinovskiy, ibid, p. 945.

معهذا، با توجه به قرائن فوق، بنظر می‌رسد این نظر درست است که کوزیچکین از مدت‌ها قبل، احتمالاً از سال ۱۳۵۸ یا اوایل ۱۳۵۹، با نیروهای اداره کل هشتم ساواک و از این طریق با ام. آی. سیکس بریتانیا همکاری می‌کرد.

@abdollahshahbazi


ماجرای کوزیچکین
قسمت سوم از شش قسمت

گفته می‌شود کوزیچکین در ۲ ژوئن ۱۹۸۲ سفارت شوروی در تهران را ترک کرد، با اتومبیلش به سمت مرز ترکیه رفت و با استفاده از گذرنامه بریتانیایی به نام مایکل راد Michael Rod وارد ترکیه شد. کوزیچکین در یادداشت‌های خود ادعا می‌کند که پناهندگی او تصمیمی ناگهانی بود و این انتخاب را پس از کشف گم شدن برخی اسناد محرمانه‌ اتخاذ کرد که مسئولیت آن‌ را بر عهده داشت و از ترس عواقب اجتناب‌ناپذیر تصمیم به فرار گرفت.

سعید حجاریان، نفر دوم سازمان اطلاعات نخست‌وزیری در آن زمان، می‌گوید:

«ابتدا از طریق مأمور دوجانبه مطلع شدیم که کوزیچکین به زودی ایران را ترک خواهد کرد. بعد تیم تعقیب مراقبت کوزیچکین اطلاع داد که اتومبیل کوزیچکین در حال خروج از تهران است. فکر کردیم اشتباهی می‌رود اما به سمت غرب کشور رفت. به ما اطلاع دادند که او با اتومبیلش از تهران دارد خارج می‌شود. ما گفتیم به تعقیب او ادامه دهید. اما متأسفانه در جریان تعقیب مراقبت او از چنگ ما گریخت.» گفتگو با سعید حجاریان،‌ اندیشه پویا، شماره ۳۸، مهر و آبان ۱۳۹۵، ص ۷۰.


حجاریان در این مصاحبه نامی از حبیب‌الله بیطرف، نماینده سازمان اطلاعاتی نخست‌وزیری در هیئت اعزامی به پاکستان، نمی‌آورد و می‌گوید که جواد مادرشاهی احتمالاً با محسن کنگرلو، مشاور امنیتی نخست‌وزیر، به پاکستان رفت.

جیمز راسبریجر، نویسنده معروف بریتانیایی که با سیا و ام. آی. سیکس روابطی داشت، روایت رسمی فرار کوزیچکین از ایران (با اتومبیل و از طریق مرز ترکیه) را، که مورد تأیید حجاریان است، رد می‌کند. او در مقاله‌ای که پس از انتشار کتاب کوزیچکین در نیویورک تایمز منتشر کرد، نوشت که تا به امروز وضعیت و دلایل جدایی کوزیچکین همچنان نامعلوم «و درواقع، آنطور که آشنایان من گفته‌اند، [پناهندگی کوزیچکین] بسیار پیچیده‌تر است.» راسبریجر افزود:‌

«سرویس ام. آی. سیکس بریتانیا با رژیم خمینی معامله کرد و در ازاء اطلاعاتی که کوزیچکین از عملیات اطلاعاتی شوروی در داخل ایران داد رژیم به کوزیچکین اجازه داد مخفیانه به پاریس و سپس به انگلستان پرواز کند.»


James Rusbridger, Tight Little Network, New York Times, May 5, 1991.

@abdollahshahbazi


ماجرای کوزیچکین
قسمت دوم از شش قسمت

حبیب‌الله بیطرف (متولد ۱۳۳۵ در یزد) دانشجوی ورودی سال ۱۳۵۳ به رشته راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران بود و یکی از اعضای شورای مرکزی دانشجویان اسلام‌گرایی که در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ سفارت آمریکا را اشغال کردند و به «دانشجویان خط امام» معروف شدند. بیطرف سپس به عضویت سپاه پاسداران تازه تأسیس درآمد و با تشکیل سازمان اطلاعاتی نخست‌وزیری، با نام «دفتر اطلاعات و تحقیقات» در مهر ۱۳۵۹، مسئول امور مربوط به شوروی و حزب توده و از گردانندگان اصلی این سازمان شد. بیطرف از سال ۱۳۶۵ استاندار یزد بود و در سال‌های ۱۳۶۹- ۱۳۷۲ معاون آموزشی وزارت نیرو و در سال‌های ۱۳۷۶- ۱۳۸۴، در دولت خاتمی، وزیر نیرو. او در سال ۱۳۷۷‌ از بنیان‌گذاران «جبهه مشارکت ایران اسلامی» بود که سرشناس‌ترین سازمان اصلاح‌طلب بشمار می‌رفت.

از مفاد جلسه یا جلسات دو فرستاده اطلاعاتی ایران با کوزیچکین و مقامات سازمان اطلاعاتی بریتانیا در پاکستان مطلع نیستم ولی تصور نمی‌کنم اسناد یا اسناد مهمی دال بر فعالیت‌های غیرقانونی و مخفی حزب توده ارائه شده باشد. بعداً توضیح می‌دهم که کوزیچکین در جایگاهی نبود که از اطلاعات پنهان فعالیت حزب توده مطلع باشد‌ و اصولاً ارتباط حزب توده با ایستگاه کا. گ. ب. در تهران بنحوی نبود که اطلاعات پنهان حزب به آنان انتقال یابد.

سعید حجاریان در گفتگو با مجله اندیشه پویا (شماره ۲،‌ تیر و مرداد ۱۳۹۱) گفته است: یادم نمی‌آید آن‌ها اسنادی را همراه آورده باشند اما «اسم نفوذی‌ها را کوزیچکین آورده بود.» این ادعا نیز نادرست است. اسامی «نفوذی‌ها» در اختیار ایستگاه کا. گ. ب. نبود که کوزیچکین از آن مطلع شود و به مقامات اطلاعاتی بریتانیا و سپس ایران منتقل کند. در سال ۱۳۷۰، همزمان با انتشار متن انگلیسی خاطرات کوزیچکین، نقد مفصلی در ۸۵ صفحه (قطع وزیری) بر این کتاب نگاشتم. آنجا به تفصیل توضیح دادم که اینگونه ادعاها درباره اطلاعات کوزیچکین به چه دلیل نادرست است.*

----
* Vladimir Kuzichkin, Inside the KGB: My Life in Soviet Intelligence, New York: Pantheon Books, 1990.
[عبدالله شهبازی،] «آمیزه‌ای پیدا از جعل و واقعیت: سیری در خاطرات ولادیمیر کوزیچکین»، مطالعات سیاسی، کتاب اول، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، پائیز ۱۳۷۰، صص ۲۷۵- ۳۶۰.


ماجرای کوزیچکین
قسمت اول از شش قسمت

روز جمعه، ۲۲ اکتبر ۱۹۸۲/ ۳۰ مهر ۱۳۶۱ وزارت کشور بریتانیا اعلام کرد که ولادیمیر کوزیچکین، نایب کنسول ۳۵ ساله سفارت شوروی در تهران، به بریتانیا وارد و به او پناهندگی داده شده. دولت بریتانیا به عضویت کوزیچکین در کا. گ. ب. اشاره نکرد ولی در روزهای بعد نشریات بریتانیا و آمریکا از او بعنوان مهم‌ترین مأمور کا. گ. ب. که در ده سال اخیر به غرب پناهنده شده یاد کردند. هفته‌نامه ابزرور در شماره یکشنبه، ۲۴ اکتبر ۱۹۸۲ این پرسش را مطرح کرد که طبق اخبار واصله اتومبیل کوزیچکین در ژوئن ۱۹۸۲/ خرداد ۱۳۶۱ در حوالی تهران پیدا شد و چرا اکنون ورود او به بریتانیا اعلام می‌شود. ابزرور این فرضیه را مطرح کرد که کوزیچکین در این فاصله در آمریکا بوده و سیا اطلاعات او را اخذ می‌کرده است.

پناهندگی کوزیچکین را نقطه عطف در ضربه ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ به حزب توده و اطلاعیه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۲ دادستانی کل انقلاب اسلامی می‌دانند دال بر غیرقانونی شدن این حزب و متعاقب آن دستگیری حدود شش هزار نفر از اعضای آن. ولی، همانطور که شرح دادم، روند تحولات سیاسی ایران از سال ۱۳۶۰ به سمت سرکوب تمامی نیروهای سیاسی دگراندیش، اعم از مارکسیست و مذهبی، می‌رفت. فشار بر حزب توده از اواخر سال ۱۳۶۰ و فروردین ۱۳۶۱ اوج گرفت و چشم‌انداز سرکوب قریب‌الوقوع آشکار بود. بعبارت دیگر، چه کوزیچکین بود چه نبود سرکوب حزب توده در آینده نه چندان دور قطعی بنظر می‌رسید ولی شدت عمل و تبلیغات سنگین بعدی برای کمتر کسی متصور بود. پناهندگی کوزیچکین این فرایند محتوم را تسریع کرد و فضای سیاسی تندی علیه اتحاد شوروی و حزب توده پدید آورد و محملی شد برای فشار سنگین بر دستگیرشدگان و وادار کردن آنان به اعترافات تلویزیونی.

کوزیچکین در ۱۲ خرداد ۱۳۶۱/ ۲ ژوئن ۱۹۸۲ از ایران خارج شد. حدود سه ماه بعد، در شهریور ۱۳۶۱، سرویس اطلاعاتی بریتانیا (ام. آی. سیکس) از طریق پاکستان به ایران اعلام کرد که مطالب مهمی درباره فعالیت کا. گ. ب. در ایران دارد و می‌خواهد در اختیار مقامات جمهوری اسلامی بگذارد. هیئتی از مقامات ارشد اطلاعاتی ایران، جواد مادرشاهی و حبیب‌الله بیطرف، عازم پاکستان شد. رفسنجانی در یادداشت‌های دوشنبه، ۵ مهر ۱۳۶۱ می‌نویسد:

«عصر مهندس جواد [مادرشاهی] و حبیب [بیطرف]، که برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاکستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی که از او گرفته‌اند- درباره عملکرد کا. گ. ب. و حزب توده و سیاست آینده شوروی در ایران- گزارش دادند.»


جواد مادرشاهی (متولد ۱۳۲۹ در مشهد) عضو برجسته انجمن حجتیه و دانش‌آموخته دانشگاه صنعتی آریامهر بود و سازمان اطلاعاتی انجمن حجتیه بنام «کمیته تحقیق و پژوهش» را اداره می‌کرد. این نهاد سازمانی کوچک و مخفی بود که تنها برخی اعضای نخبه و توانمند انجمن به عضویت آن درمی‌آمدند و به نفوذ و سایر اقدامات جاسوسی علیه بهائیان می‌پرداخت. زمانی که آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور شد مادرشاهی را بعنوان مشاور امنیتی خود منصوب کرد و او از این جایگاه بر دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی نظارت داشت. در سال ۱۳۶۲ جواد مادرشاهی از طرف ریاست جمهوری و سعید حجاریان از طرف نخست‌وزیری طراح و مؤسس سازمان اطلاعاتی جدید ایران بنام وزارت اطلاعات بودند. در جلسه ۲۶ تیر ۱۳۹۸ کانون زندانیان سیاسی مادرشاهی در پاسخ به پرسش ایرج جمشیدی، روزنامه‌نگار و فعال و زندانی سیاسی قبل از انقلاب، ماجرای سفر فوق را شرح داد. او گفت:

«من در تهران بودم. آقای خامنه‌ای، مقام معظم رهبری که آن دوره ریاست جمهوری بودند، در مشهد بودند. به من زنگ زدند. گفتند برو پهلوی آقای هاشمی رفسنجانی و مأموریتی است و انجام بده. رفتم خدمت آقای هاشمی رفسنجانی. ایشان گفت: انگلیسی‌ها‌ یک دیپلمات روسی را ربودند و بردند و مباحثی را افشا کرده در آنجا که ممکن است برای شناسایی حزب توده برای ما مفید واقع شود. انگلیسی‌ها قبول کردند که او را بیاورند در پاکستان و ما برویم و بتوانیم اطلاعاتی را از او بگیریم. شما و آقای حبیب‌الله بروید. همه می‌گویند حبیب‌الله عسکراولادی است. نه، آقای حبیب‌الله بیطرف بود.»*


---
* ویدئوی سخنان مادرشاهی در کانال تلگرامی عبدالله شهبازی موجود است: جواد مادرشاهی، کوزیچکین و انحلال حزب توده، ۹ ژوئیه ۲۰۱۲/ ۱۹ تیر ۱۳۹۹.
https://t.me/abdollahshahbazi/5182

@abdollahshahbazi


Forward from: نشر اطراف
▪️کتاب «حظ کردیم و افسوس خوردیم» منتشر شد

🔹️درباره‌ی کتاب
«حظ کردیم و افسوس خوردیم» گزارشی است از سفر دو جوان قاجاری که در سفر اول مظفرالدین شاه به فرنگ همراه او بوده‌اند. جوانانی که اگرچه نسبت نزدیکی با شاه داشتند اما با حفظ فاصله از او تلاش کردند تا به تنهایی این دنیای تازه را کشف کنند.
دوستعلی خان معیرالممالک و میرزاحسن خان مستوفی‌الممالک که بعدها چهره‌های مهمی در تاریخ فرهنگی و سیاسی ایران شدند، بخشی از خاطرات سفرشان را در قالب سفرنامه‌‌هایی در دو سوی یک دفترچه نوشتند. تعدادی از عکس‌های دیده‌نشده‌ی مسافران جوان فرنگ و همچنین مظفرالدین شاه قاجار نیز ضمیمه‌ی سفرنامه‌ها شده است. برای کامل‌‌تر شدن کتاب نامه‌هایی از این سفر و همچنین گزارشی از یک نشریه‌ی فرانسوی نیز از میان انبوه اسناد و عکس‌های به جا مانده از خاندان معیرالممالک انتخاب و برای نخستین بار منتشر شده‌اند.

🔹️درباره‌ی نویسندگان سفرنامه
میرزا حسن خان مستوفی‌الممالک، نویسنده‌ی سفرنامه‌ی اول کتاب، فرزند میرزا یوسف خان مستوفی‌الممالک بود. مستوفی در جوانی با عصمت‌الملوک، نوه‌ی ناصرالدین شاه و دختر امیر دوست‌محمد خان معیرالممالک ازدواج کرد. او پس از پایان سفرش و بازگشت به ایران به عنوان وزیر جنگ به مجلس معرفی شد و بعدها و در دوره‌ی سلطنت محمدعلی شاه و احمد شاه قاجار بارها به وزارت جنگ، وزارت مالیه و ریاست وزرا منصوب شد. مستوفی در آغاز جنگ جهانی اول ریاست دولت را بر عهده داشت و بی‌طرفی ایران را در این جنگ اعلام کرد. او دو بار به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و در دوره‌ی حکومت رضا شاه پهلوی نیز سه دوره ریاست دولت را بر عهده گرفت.

نویسنده‌ی دوم این سفرنامه دوستعلی خان معیرالممالک، فرزند دوست‌محمد خان و نوه‌ی ناصرالدین شاه قاجار بود. او با دختر علی‌اصغر خان امین‌السلطان، صدراعظم وقت ناصرالدین شاه و دوست نزدیک پدرش، ازدواج کرد. دوستعلی خان در دوره‌ی صدارت امین‌السلطان منصب وزارت مخزن نظام یا سررشته‌داری قوای نظامی را بر عهده گرفت و محاسبه‌ی اموال و خرید و فروش مایحتاج وزارت جنگ را به او سپردند. معیرالممالک به خاطر اتفاقاتی از مناصب دولتی کناره‌گیری کرد و مشغول نقاشی، شکار، پرورش ماکیان و تشکیل محافل تفریحی و فرهنگی شد. از دیگر کارهای او نوشتن خاطراتش از دوران ناصرالدین شاه بود. کتاب‌های «رجال عصر ناصری»، «یادداشت‌هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه» و «وقایع‌الزمان» از آثار اوست.

🔹️درباره‌ی سفرنامه‌های نشر اطراف
نشر اطراف با تمرکز بر روایت‌های واقعیت‌محور، از نخستین روزهای کارش به ژانر سفرنامه توجهی خاص داشته است. این فرم نوشتاری که قدمتی طولانی در ادبیات جهانی دارد، از نمونه‌های شاخص روایت‌های واقعی است. زبان روایی دوره‌ی قاجار نیز اهمیت سفرنامه‌های این دوران را بیشتر کرده است و تا کنون هشت سفرنامه‌ی قاجاری (مجموعه‌ی تماشای شهر و مجموعه‌ی سفرنامه‌های قدیمی زنان) منتشر و با استقبال خوب مخاطبان مواجه شده است. به علاوه، چهار سفرنامه‌ی مصور (در بخش ترجمه)، یک سفرنامه‌ی تألیفی معاصر و سفرنامه‌‌ای سه‌جلدی نیز در نشر ادامه (واحد کودک و نوجوان اطراف) برای علاقمندان این ژانر منتشر شده است.

📚اطلاعات کتاب
▫️حظ کردیم و افسوس خوردیم
▫️به کوشش فاطمه معزی و پدرام خسرونژاد
▫️تعداد صفحات: ۱۸۴
▫️خرید از کتابفروشی‌ها و سایت atraf.ir

@atrafpublication


صعود_دشوار_ضرغام‌الدوله_ایلخانی.docx
79.6Kb
صعود دشوار ضرغام‌الدوله ایلخانی
عبدالله شهبازی

اتمام مقاله: چهارشنبه، ۸ دی ۱۴۰۰/ ۲۹ دسامبر ۲۰۲۱
انتشار در وب: دوشنبه، ۲۷ فروردین ۱۴۰۳/ ۱۵ آوریل ۲۰۲۴

فایل ورد

@abdollahshahbazi


صعود دشوار ضرغام‌الدوله ایلخانی.pdf
389.6Kb
صعود دشوار ضرغام‌الدوله ایلخانی
عبدالله شهبازی

اتمام مقاله: چهارشنبه، ۸ دی ۱۴۰۰/ ۲۹ دسامبر ۲۰۲۱
انتشار در وب: دوشنبه، ۲۷ فروردین ۱۴۰۳/ ۱۵ آوریل ۲۰۲۴

فایل پی‌دی‌اف

@abdollahshahbazi


دوران_پرآشوب_سلطان_محمد_خان_ایلخانی.docx
58.4Kb
دوران پرآشوب سلطان محمد خان ایلخانی
عبدالله شهبازی

اتمام مقاله: پنج‌شنبه، ۲۰ آبان ۱۴۰۰/ ۱۱ نوامبر ۲۰۲۱
انتشار در کانال تلگرامی: شنبه، ۲۵ فروردین ۱۴۰۳/ ۱۳ آوریل ۲۰۲۴

فایل ورد

@abdollahshahbazi


دوران_پرآشوب_سلطان_محمد_خان_ایلخانی.pdf
273.1Kb
دوران پرآشوب سلطان محمد خان ایلخانی
عبدالله شهبازی

اتمام مقاله: پنج‌شنبه، ۲۰ آبان ۱۴۰۰/ ۱۱ نوامبر ۲۰۲۱
انتشار در کانال تلگرامی: شنبه، ۲۵ فروردین ۱۴۰۳/ ۱۳ آوریل ۲۰۲۴

فایل پی‌دی‌اف

@abdollahshahbazi


خاطراتی از محمد خان ضرغامی.docx
1.4Mb
خاطراتی از محمد خان ضرغامی
از کتاب خاطرات منتشرنشده عبدالله شهبازی
بازنویسی و انتشار در وب:
شنبه، ۱۸ فروردین ۱۴۰۳/ ۶ آوریل ۲۰۲۴

فایل ورد

@abdollahshahbazi


خاطراتی از محمد خان ضرغامی.pdf
2.0Mb
خاطراتی از محمد خان ضرغامی
از کتاب خاطرات منتشرنشده عبدالله شهبازی
بازنویسی و انتشار در وب:
شنبه، ۱۸ فروردین ۱۴۰۳/ ۶ آوریل ۲۰۲۴

فایل پی‌دی‌اف

@abdollahshahbazi




خاطراتی از بهمن‌بیگی
قسمت ششم

دو یادداشت روزانه آن دوران شاید مفید باشد برای تکمیل این بحث:

«دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۸/ ۱۵ فوریه ۲۰۱۰. دیشب به آقای بهمن‌بیگی تلفن کردم. از مقاله‌ام راضی بود... فرخ بی‌بی مادرم به مجلس ختم مرحوم حاج زکی حسامی که امروز بعد از ظهر بود رفته. سکینه بی‌بی، همسر آقای بهمن‌بیگی، او را خیلی بوسیده و به خاطر مقاله من تشکر کرده.»

«پنج‌شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸/ ۱۱ مارس ۲۰۱۰

دیدار با بهمن‌بیگی ساعت یازده صبح تا ۱۲:۳۰:

آقای بهمن‌بیگی و سکینه بی‌بی خیلی محبت و احترام کردند. بهمن‌بیگی کتاب "طلای شهامت" را به من هدیه داد. خاطرات کوتاهش است از دوره آوارگی بعد از انقلاب در تهران که در خانه عبدالعلی منتظمی و همسرش خانم رزا منتظمی پنهان بوده. گفت که صولت‌الدوله مدرسه سیاری در احشام خود داشت. شیخ حبیب‌الله، پدر دکتر حسین کاظم‌زاده، معلم فارسی بود و برادرش شیخ محمدحسن هم معلم احشام صولت‌الدوله بود. شیخ محمدحسن در دوره رضا شاه وکیل عدلیه معروف شیراز شد... عباس میلانی کتاب دو جلدی‌اش را فرستاده درباره چهره‌های نامداری که منادی مدرنیزاسیون بودند در ایران. بهمن‌بیگی و پرویز ناتل خانلری هم هستند در قسمت آموزش و پرورش. به انگلیسی است.

بهمن‌بیگی گله‌مند بود که زمانی که بزرگ علوی آمده بود شیراز و می‌خواست بهمن‌بیگی را ببیند من نگذاشته‌ام. سکینه گفت که حاتم قره‌غانی چادر زده بود و مهیای پذیرایی بود از بزرگ علوی. من انکار کردم. گفتم که اختیار دست دو تن از مدیران وزارت اطلاعات بنام محمد [...] و قاسم [...]بود و حتی زمانی که بزرگ علوی را برای ناهار بردم رستوران صوفی معترض بودند که جای گران رفته‌ایم برای غذا و ربطی به من نداشت... بهرحال، آن زمان نگاه خیلی مثبتی به بهمن‌بیگی نداشتم. الان نگاه یک‌بعدی گذشته را ندارم.»

در اینجا به مرحوم بهمن‌بیگی و سکینه بی‌بی دروغ گفتم و منکر شدم که مانع ملاقات آنان با بزرگ علوی شدم.

نمی‌دانم این یادداشت‌ها را روزی سکینه بی‌بی خواهد خواند، یا در زمان حیات من خواهد خواند، یا نه. برای اولین بار اعتراف کردم و از کردار خود شرمنده‌ام. تلافی آن سخنرانی مرحوم بهمن‌بیگی بود که در زمان خودش برای من نوجوان ۱۵ ساله بسیار سنگین بود. از سرکار خانم سکینه بی‌بی طلب بخشش دارم.

خدا رحمت کند مرحوم بهمن‌بیگی را. خدماتش بسیار ارزنده بود و سرنوشتش این بود که در اوج احترام در میان عشایر فارس فوت کند.

@abdollahshahbazi


خاطراتی از بهمن‌بیگی
قسمت پنجم

نسخه دوم این نامه را، که در میان اسناد پدرم بود، در فروردین ۱۳۸۸ برای آقای بهمن‌بیگی فرستادم. با بزرگواری یادداشت زیر را ارسال کرد:

جناب آقای عبدالله خان شهبازی

نامه‌ای به خط ابوی بزرگوارت به دستم رسید. از خط زیبا و مطالب محبت‌آمیزش لذت بردم. نامه را فوری، با آن‌که در بستر بیماری هستم، جواب دادم تا گمان نرود با کسی مشورتی کرده‌ام.

بنده نزدیک به نیم قرن است که شاهد احوال فارس و عشایر فارس می‌باشم. شهبازی‌ها را، پدر و پسر را، مردمان شجاعی می‌دانم و در همه جا ستوده‌ام.

وضع جغرافیایی سُرخی کوهمره به آسانی اجازه می‌داد با قوی‌ترین خوانین و طوایف تا این حدود شجاعانه رفتار کند.

پدرم نسبت به پدرتان احترام خاص داشت. در سال‌های شکست مرحوم دکتر مصدق وضع من طوری بود که نمی‌توانستم مطیع خان‌های مقتدر ایل باشم. وضعم اجازه مخالفت هم نمی‌داد. ناچار شدم که کسان خود و طایفه کوچک خود را به طایفه فارسیمدان برسانم. ضروری بود که حبیب خان شهبازی و طایفه‌اش کمکم کنند و از طریق کوهمره حمایت و اجازه عبور دهد. این حمایت به عمل آمد. ممنونم.

تماس بعدی من با حضرت ابوی کسب اجازه و جلب حمایت ایشان بود در ایجاد مدارس عشایری. شمار معلمان کوهمره به صدها رسید. عده‌ای از آنان مأمور باسواد کردن گروهی از بختیاری‌ها شدند. معلمان کوهمره غیرتمند، تیزهوش و موفق بودند.

بیش از این نمی‌نویسم. ارادت داشته‌ام و دارم.

محمد بهمن‌بیگی
شیراز، ١۶/ ١/ ٨٨

@abdollahshahbazi


خاطراتی از بهمن‌بیگی
قسمت چهارم

معهذا، تعلیمات عشایری به شکل نوین و سازمان‌یافته و مبتنی بر حمایت و بودجه دولت مرکزی از سال ۱۳۳۰، از زمان دولت دکتر محمد مصدق، آغاز شد و بهمن‌بیگی در سال ۱۳۳۱ اولین سیاه چادر خود را، به عنوان مدرسه سیار عشایری، به پا کرد. او مدیری توانا بود که تا بهمن ۱۳۵۷ زندگی خود را وقف آموزش عشایر نمود و از کیاست و سیاست خویش برای جلب توجه مقامات بلندپایه به این امر بهره برد. بدینسان، نام محمد بهمن‌بیگی به عنوان «بنیانگذار آموزش عشایری سازمان‌یافته» و به عبارت بهتر «پدر آموزش عشایری ایران» در تاریخ به ثبت رسید.

در میان اسناد بازمانده از پدرم دو نامه یافتم. یکی به دوران اقتدار او تعلق دارد زمانی که کلانتر کوهمره سُرخی است. در این نامه، به تاریخ اوّل خرداد ۱۳۳۸، پدرم از بهمن‌بیگی، که در آن زمان هنوز مدیرکل تعلیمات عشایری فارس بود نه ایران، درخواست اعزام تعداد بیشتری معلم به میان عشایر سُرخی کرده و از برخی نارسایی‌ها در این زمینه گله نموده است.

۳۸/ ۳/ ۱

ریاست محترم تعلیمات عشایری فارس

محترماً به عرض می‌رساند:

عشایر سُرخی که دارای پانزده هزار نفر جمعیت دارد فقط دارای دو نفر آموزگار و مدیر دبستان عشایری خواهد بود، یک نفر آنان موقتاً در دهات سیاخ مشغول انجام وظیفه است. علیهذا به مدیر دبستان سیاخ گفته شد که به مأموریت اصلی خود آمده و در ایلات و عشایر سُرخی مشغول انجام وظیفه گردد. متأسفانه به‌واسطه نداشتن چادر از حرکت به احشام عشایر خودداری و حضور خود را در طوایف سُرخی موکول به داشتن چادر می‌داند. بنابراین متمنی است مقرر فرمایند اولاً اقلاً دو نفر آموزگار دیگر به این عشایر اعزام، در ثانی برای هر دبستان اقلاً یک چادر مرحمت فرمایند.

رونوشت برای استحضار تیمسار فرماندهی معظم سپاه 5 تقدیم و استدعا دارد در مورد دو نفر آموزگار و دادن چادر به آموزگاران مربوطه اوامر مخصوص صادر فرمایند.

با تقدیم احترام [امضاء: حبیب‌الله شهبازی]

دوّمین نامه متعلق به زمانی است که پدرم در زندان است و در دادگاه ویژه زمان جنگ شیراز به مرگ محکوم شده. تیمسار اردوبادی، بازرس ویژه اعزامی شاه، در شیراز حضور دارد. پدرم خواستار کمک بهمن‌بیگی است به خانواده‌اش.


۴۲/ ۹/ ۱۸

جناب آقای محمد خان بهمن‌بیگی

دوست بزرگوارم تصدقت جانم

از خداوند توانا سلامت و سعادت وجود عزیزت را مسئلت می‌نماید و آرزومندم همیشه اوقات قرین حداعلای موفقیت و کامیابی و ترقیات روزافزون باشید. در این گرفتاری غیرمنتظره از دوستان وفادار و صمیمی و آن‌هایی که در مواقع عادی دم از غیرت و مردانگی می‌زدند همه چیز دیدیم و فهمیدیم. خلاصه اگر مفهوم مردانگی و دوستی و رفاقت این باشد باید به فکر تغییر واژه [بود] و کلمات دیگری را انتخاب کرد. مثلاً باید در جلوی تمام این اسم‌ها یک کلمه "نا" اضافه نمود مثل نادوست، نارفاقت، نامرد و الی آخر. بهرجهت، منظور از ذکر این عرایض معرفی دوستان امروزی می‌باشد.

از هر کس علاقه و محبت جنابعالی را می‌شنوم. البته از یک شخصیت ممتاز عشایری جز این نباید انتظار داشت با این‌که رشته دوستی و ارادت من با جنابعالی به‌طور متوسط بوده و با یکدیگر مانند سایر رفقا دوستان به‌قول امروزی‌ها جون جونی نبوده، اینک در عمل مشاهده می‌شود بیش از انتظارم عنایت و بزرگواری فرموده‌اید. امیدوار به خداوند هستم روزی برسد که فدوی موفق باشم متقابلاً جبران نمایم. اینک هم از حضور انورت استدعا می‌نمایم نظر عنایت و محبت تیمسار محبوب سرتیپ اردوبادی و جناب آقای سرهنگ جباری درباره خانواده و کسان فدوی جلب فرمائید که در مواقع مراجعات و کاری داشته باشند با نهایت لطف و بزرگواری ترتیب اثر بدهند. به‌طور کلی از آن وجود عزیز امید و انتظار همه نوع محبت و مساعدت درباره خانواده و کودکان خردسال و کسانم خواهم داشت. سروران عشایری خود را عموماً سلام تقدیم می‌دارم.

با تقدیم احترام
حبیب‌الله شهبازی

@abdollahshahbazi


بزرگ علوی و رئیس رضاقلی آذربهرام از طایفه بککی در کوهمره سرخی
@abdollahshahbazi


با بزرگ علوی در کوهمره سُرخی
@abdollahshahbazi


سکینه بی‌بی همسر گرامی مرحوم بهمن‌بیگی

@abdollahshahbazi

20 last posts shown.

10 128

subscribers
Channel statistics