پریشب به پسر ۱۵ سالم گفتم :«مامان جان کجا من باعث آزارت شدم ؟بهم بگو ؟»نتیجه اش شد سه ساعت حرف زدن ودرد دل
بابت کوتاهیا ازش عذر خواهی کردم .
امروز مرخصی گرفتم رفتم مدرسه دنبالش (خودش میاد همیشه) سورپرایزش کردم رفتیم باهم نهار مورد علاقه اشو خوردیم بعدشم چای باقلوا و بعدشم بازار گردی . رفتیم خونه خسته بود موهاشو نوازش کردم تا خوابید اینقدر اروم و معصوم که اشک تو چشمام جمع شد ولی آرامش رو تو چهره اش دیدم .نیم ساعت بهش خیره شدم مگه من چی دارم جز این بچه، توی این همه خبر بد حداقل گاهی خوب باشیم عزیزترینهامون بهمون نیاز دارن .
💌 از: اون که میخواست دریا بشه
🫧
@YouBgo