کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم
خاطرات کودکی شیرین ترند
از کمان آسمان رنگین ترند
درس اول آب ،بابا نان بود
خواندنش شیرین وهم آسان بود
توی نیمکتها به زور جا می شدیم
با اشاره زود برپا می شدیم
درس پند آموز روباه وکلاغ
حفظ می کردیم همه با اشتیاق
خانه کوکب چقدر پاکیزه بود
ماست ونیمرویش عجب خوشمزه بود
ریزعلی چون پیرهن از تن درید
جان صدها مرد وزن را او خرید
زیر باران ما چه خندان می شدیم
توی جنگلهای گیلان می شدیم
چوپان با آن دروغهای بزرگ
گله را کرد طعمه ی آقای گرگ
توی مشقهامان چه جرها می زدیم
یک خطش را در میان جا می زدیم
او ندیده خط بطلان می کشید
روی قلب ما چه سوهان می کشید
ای معلم تا ابد یادت به خیر
یاد درس ومهرو فریادت به خیر
کاش می شد باز کوچک می شدیم
ساده وپاک همچو کودک می شدیشم-
@Nostalzhi