ما باید در زمان قاجار دنیا می امدیم.
میان ابروقجرها...
در یکی از کوچه پس کوچه های شیراز،
نزدیک خانه زینت الملک یا منطقی نژاد.
دستت را می گرفتم میبردمت درست وسط شهر...
به همه نشانت میدادم...
یک شبه شهره شهر میشدیم.
ما بد زمانی به دنیا امدیم...
باید در زمان یکی از پادشاهان مستبد قجر چشم ب جهان میگشودیم و سنت شکنی میکردیم...
میان آن همه دختر سیبیل تا بناگوش در رفته،
یک دختر چشم و ابرو مشکی صاف و ساده باید به چشم بیاید...
میبردمت کاشی های هفت رنگ شیراز را نشانت میدادم
میان کوچه پس کوچه های شیراز گم میشدیم
من برایت از بهارنارنج هایش میگفتم
و تو می خندیدی و
از خنده هایت هزاران گل نرگس شیراز میچیدم
ما باید میان یک عصر دلزده و سخت پر از مشکلات به دنیا می امدیم...
تا به حکامان زورگوی زمانه یاد میدادیم
عشق و عاشقی را؛
اری؛
باید نشانشان میدادم ک از تلاقی نگاهم با چشمان تو
غزلواره های عاشقانه شروع به جوشیدن میکنند....
#سعید_سجادیان
@NiC0Tin3