♦️بیتابیی بتپرست: نقد متن قبل از شنیدن آن! /۲
✍️حسن محدثی
۳۰ آذر ۱۴۰۳
بدکنشی و بداخلاقیی سوم او این است که بهرغم تذکرات قبلی من به وی برای پرهیز از بهرهگیری از مغالطهی پهلوان پنبه بار دیگر آن را تکرار کرده است و سخن آشکار و صریح من در بارهی وجود محدود و معدود بودن فرهیختهگان و مولدان سخن در دهههای سی و چهل و فقدان آثار کافی و فقر فرهنگی در آن عصر در مقایسه با شرایط کنونی و مواهبی که ما در عصر انقلاب ارتباطی از آن برخوردار هستیم و معروف شدن دکتر شریعتی در آن شرایط خاص، سخن روشن مرا تحریف کرده است و تلاش کرده است نام برخی از دکاترهی آن دوران را ردیف کند. او چون سخنرانیی مرا گوش نکرده و نمیداند که من در سخنرانی ام شریعتی را فردی نابغه خوانده ام و او را شخصیتی جهانی یا دستکم بینالمللی دانسته ام و نیز او را مؤثرترین کارگزار فرهنگیی ایران در ایران معاصر تلقی کرده ام و گفته ام که در میان کارگزاران فرهنگیی ایرانی در عصر حاضر کسی همچون علیی شریعتی از نظر دامنهی جغرافیایی، برد جمعیتی، و حوزههای تأثیرگذاری (حوزههای اندیشه، هنر، ایدهئولوژی و عمل اجتماعی) شریعتی هنوز نظیری نیافته است، لذا گمان کرده است من او را تحقیر کرده ام.
علاوه بر همهی اینها ایراد حکیم شفایی به تلفظ کلمهی hogiology از سوی من بوده است. او نوشته است:
«محدثی رشتهی مورد نظر را به اشتباه، هاجیولوژی تلفظ میکند که برخی در فضای مجازی آن را دستمایهی تمسخر کرده اند! این رشته نامش هاگیولوژی است (Hagiology) به معنای قدیسشناسی که از حیطههای رشته ادبیات قرون وسطا محسوب می شود» (همانجا، ۱۴۰۳).
اولا من دو بار این کلمه را هوژیولوژی تلفظ کرده ام نه هاجیولوژی (مراجعه شود به فایل صوتیی سخنرانی). به نظر میرسد این مدافعهگر شریعتی بهخاطر تمسخرهای فضای مجازی دلی پرخون داشته و سخن مرا با درگیریهای خود مرتبط ساخته است. اما مهمتر از تلفظ، توجیهاتی است که ناقد در دفاع از شریعتی میآورد. مشکل در رفتار شریعتی چیست؟ اینجا دقیقتر توضیح میدهم:
شریعتی قدیسشناسی خوانده ولی خود را جامعهشناس معرفی کرده است. آیا رسالهی دکترای او پژوهشی در جامعهشناسی است؟ خیر ترجمهای از کتاب فضایل بلخ به زبان فرانسه است که لابد با تصحیح هم همراه بوده اما چون ترجمه نشده ما نمیدانیم شریعتی چه کاری و با چه کیفیتی انجام داده است. همینقدر میدانیم رسالهی دکترای شریعتی اثری جامعهشناختی نیست. لااقل رسالهی دکترای دکتر غلامحسین صدیقی اثری تاریخی-جامعهشناختی است. آیا شریعتی بعد از رسالهی دکترا اثری جامعهشناختی منتشر کرده؟ خیر، از علیی شریعتی پژوهشی جامعهشناسی (خواه در حوزهی نظری و خواه در حوزهی تجربی) منتشر نشده و به دست ما نرسیده است. آیا اینکه شریعتی خود را بارها در آثار خود جامعهشناس خوانده، با معیارهای اخلاقی و معیارهای حرفهای قابل دفاع است؟ از نظر من خیر این رفتار نه اخلاقی است و نه حرفهای.
اما اکنون ببینید حکیمشفایی چهگونه از مراد خود دفاع میکند و این رفتار نامطلوب و غیراخلاقیی شریعتی را موجّهسازی میکند:
«شریعتی به علت اینکه رشتهی دوره لیسانش ادبیات بود نمیتوانست در رشتهی دیگری در دوره دکتری تحصیل کند لذا مجبور بود علارغم فقدان علاقه به این حیطه، در این رشته مدرک بگیرد(نقل قول از خانم پوران شریعت رضوی). شریعتی با این وجود، تمام تمرکز خود را بر مطالعات تاریخی، اجتماعی و دینی معطوف داشته بود. اما طبیعی است که وقتی فردی رشته رسمی خود را دوست ندارد یا از آن اکراه دارد نخواهد با آن رشته خود را به همگان معرفی کند و لذا به نظر میرسد شریعتی تلاش میکند خود را با آن رشتهای به مخاطبان خویش بنمایاند که مطالعهی آن را حیاتی دانسته یا دوست میداشته است. عبدالحسین زرینکوب نیز مدرک تاریخ ندارد اما بخش بزرگی از علاقهمندیها و نوشته هایش در حیطه تاریخ است و خود را ادیب و تاریخ دان معرفی میکند. محدثی از مسالهای به این سادگی همچون کاه، معضلی اخلاقی میسازد همچون کوه و مخاطب خویش از از مسائل عمیق و مهم به سطح و حاشیهپردازی میراند» (هما ن، ۱۴۰۳).
مورد بعدی که باز هم نشان میدهد ناقد عجول سخنرانیی مرا گوش نکرده است، این است که او میگوید: محدثی «مراد خود از ایدئولوژی را مشخص نمیکند گویی ایدئولوژی فقط یک معنا دارد» (همان، ۱۴۰۳). این در حالی است که من در سخنرانی ام با دقت مفهوم ایدهئولوژی را تعریف کرده ام.
اما مورد نهاییی نقد وی به من باز هم حاکی از آن است که او تمام سخنان مرا نشنیده و شتابان به دست و پا کردن پاسخ مشغول شده، زیرا من در آن نسبت انقلاب ۱۳۵۷ و نظامی که پس از انقلاب شکل گرفته را توضیح داده ام و در بارهی تأثیرات شریعتی در آنچه برای ما رقم خورده نیز سخن گفته ام.
#بهزاد_باغیدوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثی
۳۰ آذر ۱۴۰۳
بدکنشی و بداخلاقیی سوم او این است که بهرغم تذکرات قبلی من به وی برای پرهیز از بهرهگیری از مغالطهی پهلوان پنبه بار دیگر آن را تکرار کرده است و سخن آشکار و صریح من در بارهی وجود محدود و معدود بودن فرهیختهگان و مولدان سخن در دهههای سی و چهل و فقدان آثار کافی و فقر فرهنگی در آن عصر در مقایسه با شرایط کنونی و مواهبی که ما در عصر انقلاب ارتباطی از آن برخوردار هستیم و معروف شدن دکتر شریعتی در آن شرایط خاص، سخن روشن مرا تحریف کرده است و تلاش کرده است نام برخی از دکاترهی آن دوران را ردیف کند. او چون سخنرانیی مرا گوش نکرده و نمیداند که من در سخنرانی ام شریعتی را فردی نابغه خوانده ام و او را شخصیتی جهانی یا دستکم بینالمللی دانسته ام و نیز او را مؤثرترین کارگزار فرهنگیی ایران در ایران معاصر تلقی کرده ام و گفته ام که در میان کارگزاران فرهنگیی ایرانی در عصر حاضر کسی همچون علیی شریعتی از نظر دامنهی جغرافیایی، برد جمعیتی، و حوزههای تأثیرگذاری (حوزههای اندیشه، هنر، ایدهئولوژی و عمل اجتماعی) شریعتی هنوز نظیری نیافته است، لذا گمان کرده است من او را تحقیر کرده ام.
علاوه بر همهی اینها ایراد حکیم شفایی به تلفظ کلمهی hogiology از سوی من بوده است. او نوشته است:
«محدثی رشتهی مورد نظر را به اشتباه، هاجیولوژی تلفظ میکند که برخی در فضای مجازی آن را دستمایهی تمسخر کرده اند! این رشته نامش هاگیولوژی است (Hagiology) به معنای قدیسشناسی که از حیطههای رشته ادبیات قرون وسطا محسوب می شود» (همانجا، ۱۴۰۳).
اولا من دو بار این کلمه را هوژیولوژی تلفظ کرده ام نه هاجیولوژی (مراجعه شود به فایل صوتیی سخنرانی). به نظر میرسد این مدافعهگر شریعتی بهخاطر تمسخرهای فضای مجازی دلی پرخون داشته و سخن مرا با درگیریهای خود مرتبط ساخته است. اما مهمتر از تلفظ، توجیهاتی است که ناقد در دفاع از شریعتی میآورد. مشکل در رفتار شریعتی چیست؟ اینجا دقیقتر توضیح میدهم:
شریعتی قدیسشناسی خوانده ولی خود را جامعهشناس معرفی کرده است. آیا رسالهی دکترای او پژوهشی در جامعهشناسی است؟ خیر ترجمهای از کتاب فضایل بلخ به زبان فرانسه است که لابد با تصحیح هم همراه بوده اما چون ترجمه نشده ما نمیدانیم شریعتی چه کاری و با چه کیفیتی انجام داده است. همینقدر میدانیم رسالهی دکترای شریعتی اثری جامعهشناختی نیست. لااقل رسالهی دکترای دکتر غلامحسین صدیقی اثری تاریخی-جامعهشناختی است. آیا شریعتی بعد از رسالهی دکترا اثری جامعهشناختی منتشر کرده؟ خیر، از علیی شریعتی پژوهشی جامعهشناسی (خواه در حوزهی نظری و خواه در حوزهی تجربی) منتشر نشده و به دست ما نرسیده است. آیا اینکه شریعتی خود را بارها در آثار خود جامعهشناس خوانده، با معیارهای اخلاقی و معیارهای حرفهای قابل دفاع است؟ از نظر من خیر این رفتار نه اخلاقی است و نه حرفهای.
اما اکنون ببینید حکیمشفایی چهگونه از مراد خود دفاع میکند و این رفتار نامطلوب و غیراخلاقیی شریعتی را موجّهسازی میکند:
«شریعتی به علت اینکه رشتهی دوره لیسانش ادبیات بود نمیتوانست در رشتهی دیگری در دوره دکتری تحصیل کند لذا مجبور بود علارغم فقدان علاقه به این حیطه، در این رشته مدرک بگیرد(نقل قول از خانم پوران شریعت رضوی). شریعتی با این وجود، تمام تمرکز خود را بر مطالعات تاریخی، اجتماعی و دینی معطوف داشته بود. اما طبیعی است که وقتی فردی رشته رسمی خود را دوست ندارد یا از آن اکراه دارد نخواهد با آن رشته خود را به همگان معرفی کند و لذا به نظر میرسد شریعتی تلاش میکند خود را با آن رشتهای به مخاطبان خویش بنمایاند که مطالعهی آن را حیاتی دانسته یا دوست میداشته است. عبدالحسین زرینکوب نیز مدرک تاریخ ندارد اما بخش بزرگی از علاقهمندیها و نوشته هایش در حیطه تاریخ است و خود را ادیب و تاریخ دان معرفی میکند. محدثی از مسالهای به این سادگی همچون کاه، معضلی اخلاقی میسازد همچون کوه و مخاطب خویش از از مسائل عمیق و مهم به سطح و حاشیهپردازی میراند» (هما ن، ۱۴۰۳).
مورد بعدی که باز هم نشان میدهد ناقد عجول سخنرانیی مرا گوش نکرده است، این است که او میگوید: محدثی «مراد خود از ایدئولوژی را مشخص نمیکند گویی ایدئولوژی فقط یک معنا دارد» (همان، ۱۴۰۳). این در حالی است که من در سخنرانی ام با دقت مفهوم ایدهئولوژی را تعریف کرده ام.
اما مورد نهاییی نقد وی به من باز هم حاکی از آن است که او تمام سخنان مرا نشنیده و شتابان به دست و پا کردن پاسخ مشغول شده، زیرا من در آن نسبت انقلاب ۱۳۵۷ و نظامی که پس از انقلاب شکل گرفته را توضیح داده ام و در بارهی تأثیرات شریعتی در آنچه برای ما رقم خورده نیز سخن گفته ام.
#بهزاد_باغیدوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi