.
نزدیک سپیده دم
وسط قصه ی پر سوز کلاغی
چشم شده بود همه ی تنِ وجودم
تا گرمی نفس های نگاهت
همچون شَره ای
بنشیند،
بر قد و قامتِ حیاتم.
پشت پنجره
امّا..
سوز غلیظ برف
نفس زنان رد می شد
و می خندید،
بر لایه های متراکم آدم برفی.
به ناگاه
دمِ درگاهِ آفتاب
جوانه می زند
بذر های محبتِ نگاهت
و به وسعت گنبد یقین
پر می شود
حنجره ی احساسم
از صدای حماسه ی عشق.
#افسانه_کامکار
«نسیم-خیال»
شَره:باد گرم جنوبی
@Navaye000del
🍀❄️🍀❄️🍀❄️🍀
لحظه هاتون آروم و دل انگیز
نزدیک سپیده دم
وسط قصه ی پر سوز کلاغی
چشم شده بود همه ی تنِ وجودم
تا گرمی نفس های نگاهت
همچون شَره ای
بنشیند،
بر قد و قامتِ حیاتم.
پشت پنجره
امّا..
سوز غلیظ برف
نفس زنان رد می شد
و می خندید،
بر لایه های متراکم آدم برفی.
به ناگاه
دمِ درگاهِ آفتاب
جوانه می زند
بذر های محبتِ نگاهت
و به وسعت گنبد یقین
پر می شود
حنجره ی احساسم
از صدای حماسه ی عشق.
#افسانه_کامکار
«نسیم-خیال»
شَره:باد گرم جنوبی
@Navaye000del
🍀❄️🍀❄️🍀❄️🍀
لحظه هاتون آروم و دل انگیز