«تجي نشرب شاي مُر
وصوتك يحلي استكاني
وخاف ما اقولك احبك
عيني تحكيها بمكاني.»
میای چای تلخ بنوشیم؟
و صدات استکانم رو شیرین کنه
و شاید بترسم بهت بگم دوستت دارم
ولی چشمم به جای من میگه.
وصوتك يحلي استكاني
وخاف ما اقولك احبك
عيني تحكيها بمكاني.»
میای چای تلخ بنوشیم؟
و صدات استکانم رو شیرین کنه
و شاید بترسم بهت بگم دوستت دارم
ولی چشمم به جای من میگه.