غرق میشوم اگر ننویسم.....
بسمالله...
جملهی بالا را، حتی اگر تا به حال فقط چندخط نوشته باشید با عمقِ جان درک میکنید. ضربِالمثل عربیای هست که:
الغریق یتشبث بکل حشیش
میگوید انسانی که در حال غرق شدن است به هر علفی چنگ میزند که نجات پیدا کند. به هر امیدی بسنده میکند. هر راهی نجاتش میدهد.
اما من نه. هر حشیشی برایِ من، حداقل اینگونه صدق نمیکند. ضربالمثل حتما اشکالی دارد...
این روزها که در ابتدایِ غرق شدنم، حشیشهای زیادی را برای نجات امتحان کردهام. خرید، آشپزی، قدم زدن، نقّاشی، فیلم، خواندن، فکرش، نه! فکرش نه.....
بعضیهایشان فقط تا میانههای موج نگهام داشت و بعضیهایشان بیشتر غرقم کرد.
من خیلی زود فهمیدم هر حشیشی جوابگویِ من نیست. من به راحتی غرق میشوم و به سختی میشود نجاتم داد. شاید فقط با یک چیز. شاید فقط با نوشتن...
حشیشِ سفت و سختِ من نوشتن است. اینکه نتِ موبایل را باز کنم، و ببینم که وای! حرفِ تازه برای گفتن دارم، یعنی من زندهام. اینکه بدانم وقتی کیبورد باز شد چه باید بنویسم. اینکه در انبوهِ واژهها گم نشوم، اینکه حرفهایم تمام نشده باشند، اینکه زمزمههای سرم واژهها را مثل ریل قطاری که افسارگسیخته بهسوی مقصد میتازد، بر سر انگشتانم میآورد. این یعنی من هستم. یعنی وجود دارم. یعنی در حالِ غرق شدن نیستم.
نوشتن، اعتیادآور است. شبیهِ حشیش؛ تو با سرنوشتت واردِ یک معادلهی ساده میشوی. یا هیچوقت درگیرِ واژهها نمیشوی و نمینویسی، و یا مینویسی و تا آخرِ عمر، دیگر نمیتوانی که ننویسی... دیگر نمیتوانی از یاد ببری که چهها نوشتی... برای کِهها نوشتی...
معادلهی بسیار سادهایست. دلیلِ نوشتنِ کسی که زیاد مینویسد آشکار است.
من، مینویسم تا غرق نشوم.....