سوسیالیستهای خلقی (پوپولیستها) در تحلیلشان از واقعیت روسیه روشی ذهنی و ایدهآلیستی را به کار میبستند که به کمکش فقط ممکن بود وجوهی را تشخیص داد که روسیه را از دیگر کشورها متمایز میکرد. آنان درنتیجه، قادر به شناخت عوامل تعیینکنندهی مشترک میان واقعیت روسیه با دیگر کشورهای سرمایهداری (یعنی، روابط تولید) نبودند. لنین با وارونهساختن این روش، ازنو، درستی روشی را اثبات کرد که با کاربردش میتوانست – حتی در روسیه – بهطور عینی تشخیص دهد کدام روابط و پدیدههای اجتماعیِ ذاتی روابط غالب تولید در کار بوده و خواهند بود. کاربرد این روش همچنین امکان دستیابی به درکی عینی، و نهفقط ذهنی، از همهی پدیدههای سیاسیای را فراهم میکند که برسازندهی سازوکار روساختی حرکتِ نهفته در پس همهی روابط اجتماعیاند. اما این تنها دستاورد روشی لنین نبود. او همچنین ازنو درستی روشی را اثبات کرد که با کاربردش میتواند بر اساس خصوصیتهای تیپیک یک واقعیت اجتماعی معین – و تنها به اتکای همین خصوصیتها – همهی وجوه منحصربهفرد آن، یا بهعبارت دیگر، خودویژگیهایش را بررسی کند.
و اینجاست که «خودویژگی»، «اَشکال خودویژه» و «تفاوتهای ملی»، و بهعبارت دیگر، همهی آن وجوهی که تنها اپورتونیستهای احمق با سطحینگری متافیزیکیشان میتوانند «تازه» قلمداد کنند، سرشت بوالهوسانه و ذهنیشان را از دست میدهند و به ایدههایی علمی بدل میشوند که تنها مارکسیسم قادر به تحقق، انکشاف و معنادادن انضمامی به آنها در چارچوب یک تحلیل کلی است.
و اینجاست که «خودویژگی»، «اَشکال خودویژه» و «تفاوتهای ملی»، و بهعبارت دیگر، همهی آن وجوهی که تنها اپورتونیستهای احمق با سطحینگری متافیزیکیشان میتوانند «تازه» قلمداد کنند، سرشت بوالهوسانه و ذهنیشان را از دست میدهند و به ایدههایی علمی بدل میشوند که تنها مارکسیسم قادر به تحقق، انکشاف و معنادادن انضمامی به آنها در چارچوب یک تحلیل کلی است.