یادداشت‌های یک روانپزشک


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Psychology


من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن منشی برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
https://t.me/Hafezbajoghli/9569

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Psychology
Statistics
Posts filter



اختراع انزوا، نوشته‌ی پل استر، ترجمه‌ی بابک تبرایی
بیایید این کتاب را با هم بخوانیم و درباره‌اش صحبت کنیم.


سه‌گانه‌ی نیویورک به پایان رسید. جوهره‌ی داستان، بحران هویت بود  که به اختلال تجزیه‌ای منجر می‌شد و تلاشی مذبوحانه برای رسیدن به معنا در گم شدن. اما در گم شدن هم معنایی نبود.....من دارم به این نتیجه می‌رسم که بهترین نویسنده‌ی دنیا کسیه که هیچ کتابی ننویسه. چون هرچی بنویسه آشغاله. نوشتن یعنی شرح تلاش مذبوحانه برای یافتن معنا. نوشتن یعنی گشتن دنبال نخود سیاه. آدم عاقل چنین کاری نمی‌کنه. کشف من اینه که آدم حسابی‌ها نویسنده نمی‌شن.
کتاب بعدی به زودی اعلام خواهد شد.
@hafezbajoghli


دیگر خود را حس نمی‌کردم. وجودم کم کم از زندگی تهی شده بود و نشئه‌ای جادویی جایش را گرفته بود. شرنگ شیرینی در رگ‌هایم جریان داشت، رایحه‌ی انکار ناپذیر نیستی. با خود گفتم این لحظه‌ی مرگ است. این همان وقتی است که آدم می‌میرد.
(سه‌گانه نیویورک، استر، لولاچی، کیهان)
پ.ن: موقع به خواب رفتن، معمولن آدم نمی‌فهمه چی شد که یه‌هویی خوابش برد. ولی بعضی وقت‌ها این طور نیست. در کسری از ثانیه حس می‌کنی که داری وارد دنیای خواب می‌شی و خودت رو به دست جریان سکرآور خواب می‌سپاری. خیلی لحظه‌ی شیرینیه. من خیلی دوست دارم موقع خوابیدن طعم این لحظه رو بچشم و بخوابم. وقتی این لحظه برای خواب این‌قدر لذت‌بخشه، حتمن برای مرگ لذتش بیشتره. ما خیلی اشتباه می‌کنیم که از مرگ می‌ترسیم. وقتی مردیم که دیگه نیستیم که چیزی حس کنیم که دردناک یا بد باشه. خود لحظه‌ی مرگ هم که خیلی باید شیرین باشه. پس دقیقن چه چیز مرگه که ما رو می‌ترسونه؟!
@hafezbajoghli


گفت و گوی من و راننده اسنپ در اصفهان
- سلام
- سلام
- خُبین؟
-ممنون
- سلامِتین؟
- بله، ممنونم.
- خونواده خُبن؟
- بله، ممنون
- پارکی مشتاق می‌رین؟
- بله، لطفن
@hafezbajoghli


یک شب خودم را در باری نزدیک پیگال پیدا کردم، می‌خواهم از فعل پیدا کردن استفاده کنم چون اصلن نمی‌دانم چه طور شد که از آن‌جا سر در آوردم، هیچ یادم نیست که به آن‌جا وارد شده باشم. این‌جا یکی از پاتوق‌های محله است.
(سه‌گانه نیویورک، استر، لولاچی، کیهان)
پ.ن: دغدغه‌ی اصلی نویسنده مساله‌ی گم شدنه. جالبه که نگاهش به گم‌شدن طیفیه. فقط آخر طیف منظورش نیست. مثلن وقتی آدم بی‌برنامه بره تو یه کافه کنار خیابون، یا بی‌هدف تو خیابون‌ها بچرخه و با پیچ خیابان‌ها بپیچه و دنبال جمعیت بره و نفهمه به چه سمتی داره حرکت می‌کنه یا بی‌برنامه بره مسافرت، همه‌ی این‌ها مصادیق طیفی و جزیی تره گم شدنه‌. حالا اگه امکانش نیست که کلن گم بشیم بریم پی کارمون، می‌تونیم به این گم‌شدن‌های کوچولو دل خوش کنیم.
@hafezbajoghli


ادامه‌ی پست قبلی:
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده. اما اگر این خانم مراجع من بود، من هم به نظر متخصص قلب اول برای رد علل ارگانیک (جسمی) اکتفا می‌کردم و افزایش فشار شریان ریوی مراجعم را میس می‌کردم و در میس شدن تشخیص پزشکی به سهم خودم نقش داشتم و شرمنده‌ی او می‌شدم.
@hafezbajoghli



یک خانم ۳۳ ساله به مدت ۲ سال است برای درمان حملات پنیک تحت نظر روانپزشک است.
-حالتون چطوره؟
- خوب نیستم. داروهاتون اولش خیلی موثر بود و کاملن حملات پنیکم برطرف شده بود ولی دوباره چند ماهه ریز ریز برگشته. فکر کنم به داروهای شما مقاوم شده‌م.
- خانم نسبت به داروهای ضد اضطراب مقاومت ایجاد نمی‌شه. می‌شه دقیق‌تر بگید چه علایمی پیدا می‌کنید؟
- تند تند نفس کم میارم.
- توی چه شرایطی بیشتر نفس کم میارید؟
- توی راه رفتن. من عاشق پیاده‌رویم. قبلن از اول تا آخر پارک پردیسان را یه‌نفس می‌رفتم. الان چند بار باید استراحت کنم و نفس تازه کنم.
- این نفس تنگی‌تون همراه با اضطرابه؟
- بله دکتر، اضطراب که این روزها همیشه دارم‌. مگه میشه اضطراب نداشت؟ شما که زندگی منو می‌دونید‌.
- بله می‌فهمم. البته چیزی که خیال منو راحت می‌کنه اینه که شما هیچ بیماری زمینه‌ای مثل فشار خون، دیابت، چربی خون ندارید. سیگار هم که نمی‌کشید. سابقه‌ی فامیلی بیماری قلبی هم ندارید. سن‌تون هم به بیماری عروق کرونر نمی‌خوره.
- بله دکتر، بین این همه بدشانسی حداقل خوشحالم که جسمم بیمار نیست......[با خنده] سیگار چیه دکتر؟!!! شما که می‌دونید من حتی نوشیدنی هم فقط آب با دمای اتاق می‌خورم. می‌دونید که خیلی سالم‌زیستی دارم.
- بله، همین چیزها خیال منو راحت می‌کنه. هیچ علامت دیگه‌ای در جای دیگه‌ی بدنتون ندارید؟
نه دکتر، فقط مشکلم همینه که نفس کم میارم. اونم امیدوارم به لطف شما حل بشه.
- من خیالم از شما راحته ولی با این حال بد نیست یک نوار قلب بدید و با یک پزشک قلب مشورت کنید.
-هرچی شما بگید دکتر.
روانپزشک برای او یک نامه‌ی ارجاع به متخصص قلب می‌نویسد:
خانم ۳۳ ساله هستند که به دلیل اختلال پنیک دو سال است تحت درمان من هستند. چند ماه است علایم پنیک بیشتر شده و همراه با تنگی نفس مخصوصن به دنبال فعالیت هستند. لطفن از نظر بررسی مسائل جسمی بیمار را ویزیت بفرمایید.
بیمار از دکتر قلب وقت می‌گیرد. دکتر از او نوار قلب می‌گیرد که کاملن نرمال است. صدای قلب و ریه او را گوش می‌دهد و نکته غیر طبیعی نمی‌بیند.
-خانم شما باید درمان رو پیش روانپزشک‌تون ادامه بدید. مشکل قلبی ندارید.
-روانپزشکم هم نظرش همین بود. گفت برای محکم‌کاری بررسی بشم.
صحبت‌های دکتر قلب را به روانپزشک می‌گوید. روانپزشک خیالش راحت می‌شود و دوز آسنترا را بیشتر می‌کند و می‌گوید ۲ ماه آینده دوباره ویزیت شود.
از مطب روانپزشک که بیرون می‌آید، پیش خودش می‌گوید این‌ها همه‌اش تلقین است و باید به خودم مسلط باشم. به کتی‌جون که پایه‌ی پیاده‌روی‌اش است زنگ می‌زند و با هم پارک پردیسان قرار می‌گذارند. وسط راه دوباره نفسش کم می‌آید.
-کتی‌جون: چی شده؟ تو که هیچ وقت نفس کم نمیوردی؟
- مال اعصابمه.
- تو که ۲ ساله داری داروی اعصاب می‌خوری. الان که اتفاق جدیدی نیفتاده.
- نمی‌دونم. پیش دکتر قلب هم رفتم. نوار قلب گرفت همه چیز نرمال بود.
من یه دکتر قلب خوب می‌شناسم. حتمن پیشش برو.
- ای بابا. داری دستی دستی منو مریض می‌کنی کتی جون!
- نه باید خیال‌مون راحت بشه. خودم از منشیش برات وقت می‌گیرم. با منشیش دوستم.
از دکتر قلب کتی جون وقت می‌گیرد:
دکتر شرح حال دقیق می‌گیرد و مشکلی پیدا نمی‌کند.
-اجازه می‌دید صدای قلبتون رو گوش بدم؟
- بله حتمن.
دکتر با دقت سمع قلب می‌کند و متوجه می‌شود خیلی مختصر صدای دوم از صدای اول بلندتر است.
- خانم نفس عمیق بکشید و نفس‌تون رو حبس کنید. هر وقت من گفتم نفس بکشید....در حبس نفس دکتر متوجه می‌شود صدای دوم بلند‌تر می‌شود.
-ممنونم از همکاری‌تون خانم‌. حتمن باید اکو بشید.
- چرا؟ مشکلی هست؟
- صدای دوم قلبتون از صدای اول یکمی بلندتره. ممکنه فشار شریان ریوی‌تون بالا باشه.
- من که همیشه فشار خونم نرمال بوده!
- فشار شریان ریوی با فشار سیستمی متفاوته. نگران نباشید. منتظر باشید، تا دو ساعت دیگه شما رو اکو می‌کنم.
- آخه نوار قلبم که نرمال بود.
-نوار قلب، فشار شریان ریوی را نشون نمی‌ده خانم‌. فقط اکو نشون میده.
در اکوکاردیوگرافی دکتر متوجه افزایش فشار شریان ریوی می‌شود.
- خانم تشخیصم درست بود. شانس اوردید زود متوجه شدید. قبل از این که عوارض بده.
- دکتر قلب که قبل از شما پیشش رفتم قلب منو گوش داد ولی متوجه شدم مثل شما دقیق گوش نداد و نگفت نفسم رو حبس کنم.
- تشخیص افزایش فشار شریان ریوی سخته. من هم خیلی وقت‌ها میس می‌کنم.
- ولی ناراحتم چرا روانپزشکم این قدر زود حرف همکارش رو باور کرد. اصلن شک نکرد شاید همکارش اشتباه می‌کنه.
- مشکل روانپزشک‌تون این بوده که شرح حال دقیق از شما نگرفته. این تنگی نفس‌هایی که موقع راه رفتن پیدا می‌کنید با حملات پنیک که قبلن داشتید کاملن متفاوته. روانپزشک‌تون دقت کافی در گرفتن شرح حال نداشته. ادامه در پست بعدی
@hafezbajoghli


-بچه‌ها به سلامتی!
- عه، پریا خوبی؟ .....بچه‌ها پریا حالش خوب نیست.
- اتفاقن حالش خوبه، حال خوب یعنی همین.
- بچه‌ها شوخی نکنید. پریا خوب نیست. پریا چته؟!
پریا دستش را روی سینه‌اش گذاشته و صورتش عرق کرده‌است.
- درد داری؟ آره وسط سینه‌ام تیر می‌کشه.
-کوک زدی؟
- آره ولی بازم زده بودم. هیچ وقت این طور نشده‌بودم.
- بچه‌ها دکتر رو خبر کنید. دکی کجاس؟
- توی تراس داره سیگار می‌کشه.
- دکتر کیه؟
- فرید دکتره دیگه. روانپزشکه.
- دکی سوبری؟
- آره سوبرم.
- زود باش بیا مریض داریم. پریا حالش خوب نیست.
-فرید:  پریا چی شده؟
- سینه‌م داره آتیش می‌گیره.
فرید نبض پریا را می‌گیرد. ۱۱۰ در دقیقه است.
-فرید: این‌جا دستگاه فشارسنج دارید؟
مجید (صاحب‌خونه): بله گوشی و فشارسنج داریم.
فرید اول فشار دست چپ پریا را می‌گیرد. ۲۰۴ روی ۱۰۲
بعد فشار دست راست را می‌گیرد.
- دکی چرا از دو دست فشار می‌گیری؟
- چون کوک زده، ممکنه دایسکشن آئورت باشه. باید فشار هر دو دست رو بگیرم که مطمئن بشم تفاوت زیادی نداشته باشه. فشار دست راست ۲۰۰ روی ۱۰۰ بود.
فرید قلب و ریه‌ی پریا را گوش می‌دهد. صداهای قلب و ریه طبیعی هستند.
-فرید: خب خیالم راحت شد که به احتمال زیاد دایسکشن آئورت نیست. به خاطر کوکایین فشارت رفته بالا. حتمن باید بری بیمارستان.
- نه بچه‌ها شلوغش نکنید. بیمارستان بریم به دردسر میفتیم.
فرید با عصبانیت: وضعیت پریا اورژانسه. حتمن باید بره بیمارستان. خودش با اورژانس تهران تماس می‌گیرد و خودش را معرفی می‌کند و به مسوول اورژانس تاکید می‌کند که موقعیت اورژانسیه.
-فرید: بچه‌ها کسی این‌جا داروی آرام‌بخش داره؟
- من یه لورازپام دارم.
- عالیه. پریا این قرص رو بخور بهتر می‌شی‌.
- منم یه متورال دارم. بدم بهش فشارش بیفته؟
- فرید: آره خوبه. پریا نگران نباش. این قرص رو بخوری بهتر میشی.
کمتر از ۱۰ دقیقه بعد اورژانس می‌رسد، به او آسپرین می‌دهند، یک نیتروگلیسرین زیر زبانش می‌گذارند و او را به بیمارستان می‌برند.
فرید و چند تا از بچه‌ها با ماشین مجید به دنبال آمبولانس به سمت بیمارستان می‌روند.
متخصص طب اورژانس پریا را معاینه می‌کند. فشارش در بدو ورود ۱۳۰ روی ۹۰ است. درد سینه کمتر شده. در حین معاینه دکتر متوجه می‌شود که دست راست پریا ضعیف شده و بعد پای راستش هم قدرتش کم می‌شود. اما صحبت کردنش خوب است.
- توی خونه دست و پاش خوب بود؟
- فرید: بله دکتر، خودش راه می‌رفت و اصلن نمی‌لنگید. عجیبه الان دچار همی‌پارزی (ضعف نصف بدن) شده. متخصص اورژانس درخواست سریع نوار قلب و سی تی اسکن اورژانسی می‌کند. نوار قلب نرمال است. کارشناس آزمایشگاه نتیجه‌ی آزمایش‌ها را تلفنی به دکتر می‌گوید. همگی نرمال هستند. دکتر اورژانس خودش وارد اتاق سی تی اسکن می‌شود و همان موقع در مانیتور می‌بیند که هیچ علایمی از خونریزی مغزی ندارد. با این حال دست و پای راست او  همی پارزی (کاهش قدرت) دارد. متخصص اورژانس همچنان به احتمال دایسکشن آئورت فکر می‌کند. به صورت اورژانسی درخواست سی تی آنژیوی سینه می‌دهد و تشخیص مسجل می‌شود:  پریا به دنبال مصرف کوکایین دچار پارگی شریان اصلی قلب (آئورت) شده است.
-متخصص اورژانس: یکمی هم خواب آلوده است. البته احتمالن به خاطر مورفینه که بهش تزریق کردیم.
فرید: البته مشروب هم خورده بود. یه قرص لورازپام هم من بهش دادم.
- متخصص اورژانس: کار خوبی کردی. فعالیت سمپاتیک که کم بشه به نفعشه.
- فرید: بله، قبل از این‌که اورژانس بیاد یه لورازپام و یه متورال بهش دادم.
- متخصص اورژانس [با تعجب]: متورال؟؟؟!!!! نباید می‌دادی. ریسک دایسکشن رو می‌بره بالا.
- فرید: متورال که چیز بدی نیست. خب فشارش ۲۰ روی ۱۰ بود.
- مگه نمی‌گی کوکایین زده بود؟
- فرید: بله، خب چه ربطی داره؟!
- کسی که کوکایین زده نباید متورال یا پروپرانولول بگیره.
- فرید: چرا؟! چه اشکالی داره؟!
- متخصص اورژانس: کار کوکایین اینه که گیرنده‌های آلفا یک دیواره‌ی عروق رو فعال می‌کنه و باعث تنگی همه‌ی شریان های بدن میشه. تنها چیزی که به صورت طبیعی می‌تونه جلوی تنگی بیش از اندازه‌ی عروق رو بگیره، گیرنده‌های بتا ۲ جدار عروق هستن. حالا اگه تو بیایی با داروی بلوک کننده‌ی گیرنده‌های بتا همون اثر گشادکنندگی دیواره‌ی عروق رو حذف کنی، گیرنده‌های آلفا یک به صورت unopposed دچار تحریک شدید میشن و ریسک بالا رفتن فشار خون و دایسکشن آئورت بیشتر میشه. کار خیلی بدی کردی.
مجید شاهد گفت و گوی فرید و متخصص طب اورژانس بود. فرید سرش را زیر انداخت و چیزی نگفت.
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده. اما اگر من هم به جای فرید بودم به پریا متورال می‌دادم و از ممنوعیت آن در زمان مصرف کوکایین اطلاعی نداشتم.
پ.ن۲: اسم‌ها واقعی نیستند.
@hafezbajoghli


درنگی روی دو پست اخیر:


من یک پست مردستیزانه (اتهام کم بودن هوش و شعور اجتماعی به مردان) از زبان خودم و به دنبالش یک پست زن‌ستیزانه از زبان یک خانم دکتر متخصص زنان منتشر کردم.
در واکنش‌هایی که در صفحه‌ی اینستاگرام زیر این دو پست اتفاق اقتاد، آقایان در مورد پست مردستیزانه، به اصطلاح روانکاوی احساسات‌شون رو contain کردن، یعنی نسبت به اون تامل کردن و واکنش منفی نشون ندادن. خانم‌ها به جز چند مورد که احساسات‌شون رو contain کردن، بقیه واکنش منفی نشون دادن، البته که بعضی از واکنش‌ها به درجاتی منطقی بود و بعضی به درجات بیشتری قضاوتگرانه. البته contain کردن احساسی مردها به معنای پختگی بیشتر هیجانی نیست. من همچنان معتقدم زن‌ها هوش هیجانی و اجتماعی بالاتری دارند. آن‌چه جلوی مردها را نسبت به واکنش نسبت به ادعاهای مردستیزانه در این پست اخیر گرفت، به نظر من شرمندگی آن‌ها از خوردن حق‌زنان توسط هم‌جنسان‌شان در سراسر تاریخ بود. مردها شرمنده‌ی چنین بی‌عدالتی تاریخی نسبت به زنان هستند و دیگر حاضر نیستند آب به آسیاب افکار مردسالارانه بریزند، ولو جاهایی غیر منصفانه حق‌شان خورده شود و به ورطه‌ی مردستیزی بیفتند. این خرده حق‌کشی‌ها در برابر حق‌کشی عظیم تاریخی نسبت به زنان از دیدگاه مردان امروزی قابل اغماض است.
اما فراتر از این مقایسه‌ی جنسیتی، اگر بخواهیم فراجنسیتی به ماجرا نگاه کنیم، راه و رسم دفاع از هر باور یا نظریه‌ای، واکنش تند قضاوت‌گرانه و تخریب‌گرانه و زدن انگ‌های شخصیتی و روانی به صاحب آن نظر نیست. راه و رسم درست و سازنده اتفاقن توانایی شنیدن نظرات متفاوت و تمرین برای جست و جوی رگه‌هایی از حقیقت، یا دست کم به رسمیت‌شناختن تفاوت دیدگاه در نظریه‌های مخالف است. بزرگ‌ترین ضربه‌ها به هر مکتب فکری توسط طرفداران سینه‌چاک همان مکاتب زده می‌شود. من فکر می‌کنم اگر تک تک ما اسلحه داشتیم و استفاده از آن مجاز بود و حرمت قتل مطرح نبود، ممکن بود تمام مخالفان‌مان را یکی یکی بکشیم.
بهتر است تاب‌آوری در برابر نظرات مخالف را تمرین کنیم.
آن‌چه در پایان می‌خواهم بگویم این است که من معتقدم تمام ادعاهای جنسیت‌زده حاوی خطا یا bias هستند، هم صحبت مردستیزانه‌ی من پر از خطا بود، هم نظر زن‌ستیزانه‌ی خانم دکتر متخصص زنان. اما این خطا‌ها به معنای ویران‌کردن آن نگاه نیست. حتا در ادعاهای جنسیت زده‌ی پر از خطا هم می‌توان رگه‌هایی از حقیقت را دید. اگر عمیقن دنبال تغییر باشیم باید بدانیم تغییر بدون دیدن همه جانبه غیر ممکن است.
@hafezbajoghli




من یه کشفی کردم!
اگه دوست کرمانشاهی دارید، کاری نکنید که دستشو جلو بیاره و به شما بگه M
@hafezbajoghli


نظر یک خانم‌ دکتر متخصص زنان در مورد پست مربوط به هوش اجتماعی زنان
(انتشار این نظر بدون نام با اجازه از ایشان بوده‌است.)
يك پست گذاشته ايد راجع به هوش اجتماعي خانمها
بنده بعد از سالها كار كردن با اين جماعت خاصه ي خانمها به اين نتيجه رسيدم كه اتفاقا اونچه شما هوش اجتماعي ميخونيدش ام البلا و مادر تمااااام مشكلات خانوادگي ملت ما ايران است.
اين موذي گري، پنهانكاري،در خفا كاري كردن و حرفي گفتن….مادر تمام شر هاي خانوادگي و جامعه است
به نظرم مردها موجودات يكروتر و ساده تري هستند
سياسي و پيچيدگي و نقشه ريزي و برنامه ريزي و خانمان براندازي هاي موذي گرانه ي خانمها رو ندارن
واسه همينه بدبختا با صداي بلند و داد و بيداد حرف ميزنن
احتمال اينكه مردي رو بازي كنه،هزاران براير بيشتر از زنهاست
زنها بر اساس منافع در كسري از ثانيه ميچرخن و الهام چرخنده ميشن
منكه ميترسم از اين جماعت دروغگوي سياس….
البته استثنائات در هر دو جنس هستن
من اوايل فكر ميكردم اگر زني تحصيل كنه احتمال اين خطراتش كمتر ميشه
اما…….
هيچ تضميني نيست پشت اينهمه زيبايي و آرامش و البته تزوير…..
البته من مرد هم نيستم ممكنه جامعه ي مردونه هم اينطور باشه
اما توي اطرافيانم ،پدر و برادر و همسرم و حتي  بيشتر همكاران آقا اينو ديدم….
نميدونم همه ي ايران اينجور شده يا اينجاااا؟!!!!
هزار جووووور دروغ ميگن
توي مطب من اول مستر پوارو هستم
بعد استاجر شرح حال بگير
و بعد هم تازه پزشك
بعضي ها  سومين باره كه ميان و ميگن بار  اولشونه!!!! كه ب من مراجعه ميكنن!!!
خدا رو شكر حافظه تصويريم خوبه و بهشون تذكر ميدم!
ميخوان نكاتي كه توي ويزيت قبليا گفتن رو ايگنور كنن!!!!
به خصوص در زمينه ازدواج قبلي!!!!!
دكتر من مريضي داشتم كه گفت بچه نداره! ٤٤ ساله
حين معاينه ژنيكو ديدم زير شكمش برش فن اشتيل داره!!! تازه گفت آره !!!! يه بار سزارين شدم!
@hafezbajoghli


من یه کشفی کردم!
هوش اجتماعی خانم‌ها به مراتب بیشتر از مردهاست.
من تا حالا بارها و بارها برام پیش اومده که در یک کافه، یک آقا با صدای بلند و به صورت طولانی پشت تلفن با همکارش صحبت‌های کاری داشته. ولی حتا یک مورد ندیدم که یک خانم چنین حرکتی بزنه. تعارف نداریم. شعور اجتماعی درست درمونی نداریم. 
@hafezbajoghli


آقای چهل ساله‌ای به دلیل اختلال اضطرابی از چند سال پیش تحت نظر روانپزشک است. بیماری مادرزادی کلیوی دارد که مرتب توسط پزشک کلیه ویزیت می‌شود. با مادرش مراجعه کرده است:
-روانپزشک: حالتون چطوره؟
-خوب نیستم. این دفعه که آزمایش دادم کراتینین بالا رفته بود. دکتر کلیه گفت کم کم دارم به سمت نارسایی کلیه پیش می‌رم.
-روانپزشک: خیلی متاسفم. خلق‌تون چطوره؟
-خیلی به هم ریخته‌ام. زود به زود عصبی می‌شم.
-روانپزشک: طبیعیه. هرکسی که در شرایط شما باشه و شرایط جسمیش خوب نباشه طبیعیه که خلقش به هم بریزه. من خوش‌بینم شرایط جسمی‌تون که بهتر بشه، روحیه‌تون هم خوب بشه.
-مادر: دکتر بهش بگید مرتب شکلات بخوره.
-روانپزشک: شکلات؟! چرا؟!
- به نظر من قندش میفته. وقتی آدم قندش بیفته عصبی میشه دیگه.
- روانپزشک: خانم عصبی شدن دلایل خیلی زیادی داره. یکیش افتادن قند خونه. چه دلیلی داره قند خون پسرتون بیفته؟!
- مادر: خب به خاطر بیماری کلیه‌اش.
-روانپزشک: مادر جان بیماری کلیوی باعث افتادن قند خون نمیشه.
-مادر: تو که دکتر کلیه نیستی!
-روانپزشک: دکتر کلیه نیستم ولی پزشک که هستم. بیماری پسرتون ربطی به کاهش قند خون نداره. باید داروی اضطرابش رو بیشتر کنم.
مادر صورتش را یه‌وری می‌کند و با چشمانش به گوشه‌ی سقف نگاه می‌کند.
روز بعد مادر به تنهایی به مطب روانپزشک مراجعه می‌کند و به منشی می‌گوید باید دکتر را ببینم.
- منشی: شما وقت ندارید خانم.
-مادر: وقت نیاز ندارم. بین مریض‌ها می‌رم تو.
مادر وارد اتاق روانپزشک می‌شود:-دیروز بعد از این‌که از این‌جا بیرون اومدیم رفتیم پیش دکتر کلیه. به دکتر گفتم پسرم تازگی‌ها زود به زود عصبانی می‌شه. من بهش گفتم شکلات بخور که قندت نیفته.حرف اشتباهی زدم؟
دکتر کلیه: نه، حرفتون کاملن درسته. کسی که بیماری مزمن کلیوی داشته باشه قندش میفته.
-مادر: روانپزشک گفت بیماری کلیه ربطی به قند خون نداره.
-دکتر کلیه: به روانپزشک پسرتون سلام مخصوص من رو برسونید و بگید خیلی هم ربط داره. اول این‌که کلیه فقط کارش دفع ادرار نیست، قند هم می‌سازه. ۲۰ درصد قند درون‌‌زاد توسط کلیه ساخته می‌شه. کسی که نارسایی کلیه داره کلیه‌ش قند کمتری می‌سازه. دوم این‌که در نارسایی کلیه دفع انسولین کمتر می‌شه و همین باعث کاهش بیشتر قند خون می‌شه. من هم فکر می‌کنم عصبانیت‌های  پسرتون بیشتر به خاطر افت قند باشه. الان شکلات براش موثرتر از بیشتر کردن دوز داروهای اعصابه.
روانپزشک فراموش کرده بود کسی در اتاق است. پیش خودش تکرار می‌کرد "کلیه قند می‌سازه؟" کلیه؟ قند؟!  و دستانش را بی‌هدف در هوا تکان می‌داد.
پ.ن: این شخص مراجع من نبوده، اما چنان‌چه به من مراجعه می‌کرد، من هم در مورد ارتباط بیماری مزمن کلیوی و کاهش قند خون چیزی نمی‌دانستم.
@hafezbajoghli



استراق سمع دو خانم در میز کناری کافه:
به قول مریم چیزایی که می‌خوریم دو کیلو نیست، ولی بعدش دو کیلو به وزن‌مون اضافه می‌شه.
@hafezbajoghli


من و رابرت فقط عنوان پدر و مادر را داشتیم و در واقع کاره‌ای نبودیم. تا آن‌جا که به بچه‌ها مربوط می‌شود موجودیت ما خیلی هم حس نمی‌شد.
(سه‌گانه نیویورک، استر، لولاچی، کیهان)
پ.ن: هرچه‌قدر جامعه مدرن‌تر میشه و سرعت رشد جامعه بیشتر می‌شه، فاصله‌ی بچه‌ها از پدر و مادر بیشتر می‌شه. بچه‌ها الان به درجات زیادی از پدر و مادر دیسکانکت هستن. پدر و مادرها نه محرم اسرار مگوی بچه‌ها هستن، نه شخص مورد اعتماد اون‌ها در مورد مشکلاتی که پیدا می‌کنن. رابطه‌ی بچه‌ها با پدر و مادر خیلی داستان داره. پر از احساس‌های متناقضه. اون رابطه‌ی خالص و مهربانانه که پدر و مادرها انتظار دارن فقط یک توهمه.
@hafezbajoghli


گاهی تو و مادرت را در آن طرف حیاط نگاه می‌کردم - آن طوری که به سمت او می‌دویدی و بغلش می‌کردی و می‌گذاشتی که تو را ببوسد و آن طور که با سروصدا یکدیگر را می‌بوسیدید، همه‌ی آن چیزهایی را که من با پسر خودم نداشتم به روی من می‌آوردید. می‌دانی که او نمی‌گذاشت نزدیکش شوم. بعد از چهار پنج سالگی هر بار که خواستم به او نزدیک شوم فرار می‌کرد.
(سه‌گانه نیویورک، استر، لولاچی، کیهان)
پ.ن: یکی از واقعیت‌های تلخ که مادرها باید بپذیرن اینه که خیلی از بچه‌ها از بغل و بوس و تف مامان‌ها خوششون نمیاد. "می‌خوام بخورمت" برای بچه‌ها قربون صدقه نیست، چندشه. لطفن قبول کنید که تف شما برای فرزندتون جذاب نیست.
@hafezbajoghli


کلن انگار که زندگی بی‌مقدمه تغییر جهت می‌دهد. مسیر و حرکت عجیب و پیش بینی ناپذیری دارد. فکر آدم به یک چیز متوجه است. خیلی سریع در میانه‌ی ماجرا جهت عوض می‌کند، می‌ایستد، می‌گذرد و دوباره می‌ایستد. همه چیز ناشناخته است و به طرز گریز ناپذیری از جایی سر در می‌آوریم که کاملن با جایی که قصد رفتن به آن را داشتیم متفاوت است.
(سه‌گانه نیویورک، استر، لولاچی، کیهان)
@hafezbajoghli


همان‌وقت که چیزی پا می‌گیرد، در هم فرو می‌پاشد.
(سه‌گانه نیویورک، استر، لولاچی، کیهان)
پ.ن: درست در اوج احساس عاشقانه، درست در لحظه‌ی فشردن دست‌ها و نگاه‌های عاشقانه، جرقه‌های دوری و سردی و ملال عاطفی جلوی چشم آدم میان. قرار نیست مدتی بگذره که علایم فروپاشی کم کم پیداشون بشه. درست در همان لحظه‌ی اوج، کلید فروپاشی زده می‌شه. مرگ و فقدان اتفاقات نادر و عجیب و غریب نیستن. مرگ و فقدان در لحظه‌لحظه‌ی زندگی ما با یک حضور پررنگ جاری هستن‌. عجیبه که ما "حضور قاطع  بی‌تخفیف" همیشگی مرگ و فقدان را نمی‌بینیم. خب کوریم دیگه.
@hafezbajoghli


اصلاحیه‌

متن زیر را خانم روشنک معلمی، وکیل نوشته‌اند. در ارتباط با چند پست قبلی مربوط به قانون حکم مرگ فرضی است. با اجازه از ایشان منتشر می‌کنم.

پینوشت شما در خصوص مدت زمان صدور حکم موت فرضی غلط هست. مدت لازم به عنوان شرط درخواست صدور حکم موت فرضی از دادگاه طبق ماده ۱۰۲۰ قانون مدنی اقلا سه و حداکثر ده سال از زمانی هست که از شخص خبری نباشد که بر اساس شرایط مختلف این مدت زمان متغیر هست. در خصوص یکسال بیان شده توسط حضرتعالی :
پس از درخواست از دادگاه مبنی بر صدور حکم موت فرضی دادگاه در روزنامه اعلام میکنه و اگر یکسال از تاریخ انتشار، اون شخص پیدا نشه، در اون صورت حکم صادر میشه. بنابر این یک سال جزء تشریفات صدور حکم در دادگاه هست و شرط لازم جهت درخواست حکم موت فرضی از سه تا ده سال طبق ماده ۱۰۲۰ قانون مدنی است.
@hafezbajoghli

20 last posts shown.