ه ثانیه بخاطر تعجب نیلی از حرکت وایساد اما با ضربه دومم که محکم خورد وسط کسش تند تر خودش و عقب جلو کرد .
بعد چند دقیقه خیارو دراوردم و به سوراخ نیلی که حالا خیلی گشاد تر شده بود نگاه کردم.
نمیدونم چرا ولی دزدکی از سوراخ کونش و خیار عکس گرفتم.
شلوارکشو داد بالا و برگشت سمتم.
_بیا این کرمو بگیر برو تو اتاق با یچیز نازک مثل ماژیک شروع کن مشکلی بود خبرم کن .
سرم و تکون دادم و سمت اتاق رفتم.
درو بستم و با استرس شلوارم و دراوردم.
یه تیشرت نازک تنم بود
نمیدونم چرا استرس گرفته بودم.
همینجوری با ماژیک تو دستم باری میکردم که با زنگ دره خونه ماژیک از دستم پرت شد پایین و لیز خورد افتاد بین دوتا کمد.
بین دوتا کمد یه فاصله کوچیک بود.
هرکاری کردم دستم بهش نرسید .خم شدم که برش دارم در تلاش بودم که یهو یه چیزی وارد کونم شد.
سوراخم درد گرفت خواستم پاشم اما بین دوتا کمد گیر افتاده بودم.
+اییی .
صدای نیلی از تو حال اومد:
_مامان تاحالا نداده اروم بازش کن.
با استرس بیشتر تقلا کردم .
صدای مامان نیلی اومد:
_دختر مگه نمیخوای راحت کون بدی خوب وایسا بازت کنم دیگه.
بعد شروع به عقب جلو کردن تو کونم کرد.
دردش مثل یبوست بود تقریبا .
+ای خاله… خاله لطفا …اهههه
انگشتش و دراورد و ایندفعه یه چیز کلفت تر سعی داشت وارد کونم بشه.
_نیلیییی بیا .
خودمو سفت کرده بودم که چنتا سیلی محکم خورد رو سوراخم و ناخوداگاه شل کردم.
_نیلی بیا کونشو باز نگه دار میخوام دیلدورو بزارم تو کونش نمیزاره.
نیلی با خنده اومدو کون منی که تقلا میکردم و باز کرد. صدای تف زدم اومد و بعد یچیز گنده سعی داشت وارد کونم شه.
+اخخخخخخخ…لطفا نمیتوام کون بدم…گه خوردم…غلط کردم…اییی ای اییییی…خاله خاله بسه…
نیلی و مامانش فقط میخندیدنو به کونم سیلی میزدن.
بالاخره بعد تلاش های زیاد دیلدو سر خورد تو کونم.
همون موقع صدای زنگ دراومد.
سریع و با عجله نیلی و مامانش کمدارو یکم فاصله دادن و منو اوردن بیرون.
_بدو لباستو تنت کن شوهرم اومده بدو .
دستم رفت سمت دیلدو تا نصفه تو کونم که مامان نیلی سریع تا اخر فشارش داد تو و همونجور که شلوارکمو میپوشید گفت:
_تا اخر امروز که اینجایی این میمونه تو کونت.
بعد نیلی چنتا عکس از کونم با دیلدو گرفت.
با بابای نیلی سلام و احوال پرسی کردم و با همون دیلدو تو کونم بزور نشستم رو مبل.
اخر روز که داشتم میرفتم خونه رفتم تو اتاق نیلی.
باباش حموم بود .
جلوی نیلی خم شدم و گفتم:
+نیلی لطفا درارش سوراخم داره میترکه.
نیلی تهه دیلدورو گرفت دستشو گفت:
_یکم عقب جلو شو .
با درد دولوم کونمو باز کردم و عقب جلو کردم خودمو.
+اخ …اووف… اووووه …
نیلی شروع کرد به حرف زدن:
_فرض کن رو کیر عرفان داری بالا پایین میشی.بدو دختر بدو.
فکرم رفت سمت عرفان.
فکر کردم که رو کیرشم و دارم خودمو بالا پایین میکنم و اون با دستای پهنش داره به کونم سیلی میزنه.
یه ان لرزیدم و ابم اومد
وقتی لرزیدم بیشتر روی دیلدو نشستم و تا ته فرستادمش تو کونم.
درد و لذت قاطی شده بود برام.
نیلی خندیدو چنتا ضربه زد رو سوراخم و دیلدورو دراوردو گفت:
_کونی شدنت مبارک .
چنتا عکس از سوراخم گرفت و نشونم داد.
سوراخم اندازه یه کیر بزرگ شده بود.
خلاصه که اونروز گذشت و من کونی شدم.
اگه دوستدارین خاطره کون دادنم به عرفان و فرستادن عکسهای اونروزو به عرفان براتون تعریف کنم حتما بهم بگید.
نوشته: دختر کونی
@DastanKadeTV