.


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Erotic



Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Erotic
Statistics
Posts filter


Forward from: ❤️💦معرفی کیس
🚼سـ.ـکـ.ـس حضوری و صـ.ـیغه در ایران🚼
🔴ساعتی / شب خواب / صـ.ـیغه🔴
🔰دختر از بیشتر شهر ها ، جهت هماهنگی بیا پیوی👇
@Xzizijoon @Xzizijoon
@Xzizijoon @Xzizijoon
مورد تایید همه دوستیابی ها و 💯معتبر ✅
با مکان شخصی دارای کارت سلامت💉🩺
#معتبرترین_خاله_تلگرامه😍💦👇




مو میخورد و لیس میزد و میمکید.بعدم کلی فشارشون داد. احساس کردم آب کصم داره فرشو خیس میکنه. انقدر داغ شده بودم بدنمو حس نمیکردم. عرق سردم کرده بودم. کم کم سرشو اورد پایین پاهامو کلی باز کرد و گرفت تو دستاش بالا. گوشت کصم رو گاز گرفت بعد خیلی یهویی زبونشو برد و قلقک داد . تند تند با زبونش قلقلک میداد. لعنتی از هر ویبراتوری بهتر بود خیلییی بهتر. من تاحالا اینجوری نشده بودم شوکم شده بودم خیلی یهو. احساس شاش داشتن کردم. خیلی یهو انگار الان با آبم شاشم میخواد بیاد. از فشار و داغی رد داده بودم. جیغ زدم ولی اون فکرکرد بخاطر خوردنشه که واقعا بود . با پام سعی کردم سرشو یکم بدم کنار. فهمید یه چیزیم هست. چشاشو اورد بالا در حینی که لبش رو کصم بود. بین ناله هام‌گفتم عاااححح ههه انگار میخوام بشاا اوییی نمیدونم بشااشم ححح.چون دلم نمیخواست بره تو دهنش شاشم.
بعد دوثانیه فهمید و با دستم سرشو از رو کصم برداشتم .و سرمو اوردم بالا نشستم. دستمو سریع گرفتم جلو کصم و گفتم وای الان میریزه.پاهامم بستم و محکم بهم فشار دادم .فرشمم طوسی سفید خیلیی روشن بود و بابام شب قرار بود بیاد به خونه سر بزنه.
ولی
گفتش بزار برات بگیرمش این خوشگلرو… تو بشاش جووون. پاهامو باز کرد و با دستش لب های کصم رو از هم باز کرد. همون کافی بود بیشتر از قبل چیز بشم و شاشم با فشار زیادی از لای دستاش زد بیرون. همزمان آبم و شاشم بود. دوتامون جیغ کشیدیم. خیلیی برام لدت بخش بود. دستشو مالید رو کصم و بعد مالید به سینه هاش. بعد دیوونه تر شدیم و پاهامونو چسبوندیم بهم و کلی مالیدیم چیزامونو بهم. همه آب و شاشمو مالید به کصش.دوتامون خیس خیس بودیم. بعدش بازم‌ادامه دادیم و من ترسیدم دیگه لباس پوشیدیمو رفتیم حموم…
اونموقع بود که فهمیدیم لز با انواع مختلف کارا و شاشیدن خیلی حال میده…
اگه خوشتون‌اومد خواهش میکنم بگین. چون دفعه های بعد بازهم انجام دادیم و دیگه حرفه ای ترم شده بودیم. براتون تعریف کنم
نوشته: مهسا


@DastanKadeTV


شتشو که داره کصشو میماله و یکمی هم فرو میکنه. چشام‌گرد شده بود خیلی حشری شده بودم باورم نمیشد من… دلم میخواست انگشتامو هم فرو کنم تو کص خودم هم کص خوشگل اون.
برگشت و منو دید که دارم شرتمو میکشم پایین تو با کصم ور میرم. گفت مهی دستتو بده به من. دست چپم که سمت اون بود رو به سمتش دراز کردم. دست راستم تو کص خودم بود. دستمو گذاشت رو شکمش که تیشرت تنش بود. بعد کم کم برد پایین و زیر نافش. بعد اروم دستمو رو رونای پاش مالید و چون خیلی بی طاقت شده بود یهو خیلی سریع و وحشیانه محکم دستامو مالید به کصش. هی بالا پایین میکرد با کمک دوتا دستای خودش. حسابی خیس شده بود. من تو عمرم انقدر تحریک نشده بودم. همزمان دوتامون به فیلم هم نگاه میکردیم و اوضاع بدتر یا شایدم بهتر میشد. منکه دیگه نتونستم تحمل کنم دستمو برداشتم و محکم در لبتابو بستم و رفتم‌سمتش. نشستم رو به روش . شرت و شلوارمو کامل از پام بیرون اوردم. اونم دراورد. دوتامون روی زانوهامون نشسته بودیم. دستمو بردم زیر کتفش اونم دستشو برد بالا و لباسشو دروردم. بدون اینکه برم از پشت سگک های سوتینشو باز کنم، از زیرِ دوتا طالبیای خوشگلش که کش سوتین بود دستمو بردم و محکم کشیدمش بالا. ممه هاش تالاپ افتاد بیرون فکر نمیکردم انقدررر ممه های نازی داشته باشه. یکی از دستامو بردم رو کصش و با یکیش ممشو گرفتم و شروع کردم خوردن. با ولع ممه هاشو لیس زدم و مک زدم. یکمم گاز گرفتم. لدتش از خوردن خوشمزه ترین‌چیز دنیا هم بیشتر بود. هی انقدر خوردم که کل ممش خیس آب دهنم شده بود. یکم دهنمو اوردم عقب با نوک زبونم نوک ممشو لیس زدم با انگشتم چوچوله کصشو کشیدم. با جیغ بانمکی گفت اویی. بعد از خوردن ممه های سیری ناپذیرش یکم هولش دادم عقب که دراز بکشه به پشت. پاهاشو از هم باز کردم و به شکل زایمان طبیعی خوابید. خودم رو بالشی که پشتم بود نشستم . اول دستمو بردم و کصش رو کامل نوازش کردم . بعد چوچولش رو کشیدم. بعد انگشتمو بردم تو کصش تا جایی که ترسیدم پرده اش پاره بشه. صدای آهش خیلی بلند شده بود. دستمو هی رو اونجاش تکون میدادم و اونم دیگه داد میزد میگفت بکن توو. . بعد سرمو خم کردم تو کصش و حمله کردم . اولش شروع کردم زبونمو زدم قسمت بالای کصش. بعد کم کم اومدم پایین. رسیدم به جای خوبش. سرتاسرشو لیس زدم. یکم‌گازش گرفتم و هی زبونمو بردم تو . بالشی که زیرم بود حالت کوسن بود گوشه داشت. خودمو روش میکشیدم بلکه یکم آروم شم. رو گوشه تیزیش کصمو باهاش قلقک میدادم و میمالیدم بهش.اه و ناله م درومد. دوباره چوچولشو گاز گرفتم . زبونمو بردم تو سوراخش تا جایی که زبونم‌میرسید. بعد با دستم شیار کصشو از هم باز کردم و لبمو کردم لاش و مالیدم. چلپ چولوپ کل کصش خیس یود از تف من و آب اون. بعد مدتی که دیگه داشتیم میمردیم بلند شد هولم داد من افتادم دراز کش رو زمین . پاهامو یکم باز کرد و دراز . اومد روم . پاهاشو گداشت رو پاهام و کصشو اول اروم و بعد محکم مالید در حد سابیدن. هی خودشو تکون تکون میداد بالا پایین میرفت که کصش هرچی بیشتر دیوونم میکرد. بعدش یکم کج شد یکی از پاهاشو اورد پایینتر که راحتتر اینکارو کنه. برخورد نرمی و چوچوله کصش با کصم خیلیی دیوونم میکرد. خودمم کمکش میکردم بیشتر کصامون بره تو هم. الان دارم مینویسم و تصورش میکنم خیس میشم. بعد یمدت بلند شد نشست. من همچنان دراز بودم . تیشرتمو درورد من سوتین نبسته بودم چون خونه بودم . روم خم شد و نوک سینه هامو محکم‌گاز گرفت بعد لیسید بعد مک زد به طوری که صدای چلپ چلوبش خیلی بلند بود. صدای آاااه منم خیلی بلند بود. دونه دونه سینه ها


لز و خودارضایی با رفیقم
1400/11/20

#لز #خودارضایی

سلام دوستان. خیلی دلم میخواست اینو یه جا تعریف کنم چون خودم خیلی دوستش دارم ولی خب نمیتونم به کسی بگمش…اگه طولانی شد بخونید خیلی باحاله پشیمون نمیشید.
من مهسام. ۲۳ سالمه و یه خونه مجردی دارم تو گیشا تهران که بابام بخاطر اینکه مزاحم خودش و زنش نشم برام‌گرفته… با اینکه خونه تنهام خیلی مواقع ولی زیاد اهل برنامه کردن و اینا نیستم. بعضی موقع ها فقط با دوستای دخترم پارتی دوستانه میگیریم…کلا حوصله رابطه اینا ندارم…
یه دوست صمیمی دارم که تو دبیرستان باهم دوست شدیم به نام آرزو. بخوام توصیفش کنم یه دختر ریزه میزست.پوستش یکم سبزست چشاش قهوه ای روشن و اندام لاغر و خوب و فیس خوب و نرمالیم داره…
خودم دیقا برعکسشم.نمیدونم خوشگلترم یا نه … یکم هیکلیم ولی بدنسازی میرم چاق نیستم. پوستم سفیدتره و چشام و موهام مشکی پرکلاغی.
این داستان مال دوماه پیشه…
آرزو رل داشت ولی من گفتم که بهتون.سینگل بودم و معمولا گوش شنوای دوستام بودم. یه روز آرزو با حال بد بهم زنگ زد و برام تعریف کرد هم با دوست پسرش دعواش شده هم پدر و مادرش مچشو گرفتن و بدجوری دعواشون شده در حد کتک و اعصابش خورده. بهش گفتم بیا من خونه ام یکم صحبت کن آروم شی. بعد نیمساعت رسید و منم که باهاش راحت بودم همون شلوارک پام بود با یه تیشرت گشاد. فقط موهامو بستم رفتم درو باز کردم. اوضاعش آشفته بود و پرید تو بغلم. بعدش یکم باهم صحبت کردیم و هی سعی کردم حالشو بهتر کنم‌.هی بهش میگفتم میخوای برات اینو بیارم یا میخوای بخوابی یکم حالت خوب شه یا بری حموم برا خودت. یا برقصیم و… گفتش نه حوصله ندارم نمیخوام و فلان.
یه کوچولو مشروب تو خونم داشتم‌که بچه ها برام اورده بودن .خودم خیلی اهلش نیستم… باهم خوردیم و اونم که حالش بد بود با ولع میزد بالا…
هی حرف زدیم و به این نتیجه رسیدیم برای اینکه حواسش پرت شه خودش گفت پورن ببینیم منم‌گفتم اتفاقا دیروز نت رایگان گیرم اومده بود کلی انواع مختلف ریختم تو لبتاب برا خودم ببینم… دیگه رفتم لبتابو بالش اوردم واونم ته بطری مشروبو که مونده بود اورد رو زمین دیگه لش کردیم خستگیمون در بره رو شکم دراز کشیدیم رو بالش با یکم فاصله از هم. بعدش تصمیم گرفتیم یه پورنی رو ببینیم که خیلیی هات بود حالا اگه خواستید اسمشو میگم. دو تا دختر باهم خیلیی هات لز میکردن و بعدش حالا یه پسرم میومد و… در کل خیلیی خفن بود. من اولش ترسیدم گفتم یهو حسم میگیره باید خودارضایی کنم و اینا. بعد پیچوندم گفتم اینو نبینیم. ولی اصرار کرد و پلی ش کردم. هردیقه که از پورنه میگذشت منم داغ تر میشدم هعی… همش دلم‌ میخواست دستمو ببرم تو شرتم . بعد چند دقیقه دیدم آرزو آروم آروم دستشو برد تو شلوارش. از گوشه چشم به اون که سمت چپم دراز کشیده بود نگاه میکردم. از روی شرت انگار داشت کصش رو میمالید. منم دیگه نمیتونستم تحمل کنم و دستمو بردم تو شلوارکم. دوتامون به هم‌نگاه عجیبی انداختیم. بعدش کم کم دستمو بردم زیر شرتم و نرمیِ اونجامو مالیدم و کشیدم. خیس شده بودم . اونم دستشو برده بود تو شرتش. اون با شدت بیشتری با خودش ور میرفت. صداشم بیشتر بود. هیچکدوممون کص همو نمیدیدیم اونموقع. فیلم پورنه یهو اوج‌گرفت و هی هات تر و تحریک کننده تر شد. آرزو یهو از حالت درازکش بلند شو نشست. دستش همچنان اون تو بود. رو دوتا زانوهاش وایستاد. شلوارشو تا جایی کشید پایین. ولی شرتش رو نه. من سعی میکردم نگاه نکنم. من جهت خوابیدنم رو تغبیر دادم دستم راحت تر بره تو. میخواستم انگشتم رو فرو کنم تو کصم.
ولی نتونستم و بلندشدم نشستم . آرزو شرتشو دراورد و پاهاشو باز کرد و یهو دیدم انگ




دستشو از رو دهنم برداشت و هی تلمبه میزد. من ناله میکردم و اون هی نفس نفس میزد. تلمبه میزد و سینه هامو چنگ میزد. نمیدونم چقدر شد ولی طولانی نبود که یهو تلمبه هاش خیلی تند کرد و داخل کسم ارضا شد. یه کم همون حالت موندیم بعد کیرش در آورد و بی حال دراز کشید کنارم. دستشو گذاشت رو ممه م و گفت حالا دیگه کامل شدی مال خودم. زن خودم. بعد سرشو نزدیک گوشم کرد و ادامه داد جنده کوچولوی خودم. من عاشق اینم که باهام اینطوری حرف بزنه. ولی اون خیلی اینکارو نمیکنه چون میگه دوست نداره بهم بی احترامی کنه و من براش خیلی ارزش دارم. بعد پاشدیم با خنده و شوخی خودمونو تمیز کردیم. تا آخر شب حدودا ساعت ۱۰ ۱۱ که برگردم خونه ی فامیلمون ۳/۴ بار دیگه حتی سر میز شام که داشت دستپختمو میخورد منو کرد و هر بار خشن تر و با ملاحظه ی کمتر. منم با هر تملبه ی که میزد بیشتر حس میکردم مال اونم و با تمام وجود لذت میبردم.
اینم از تجربه ی اولین سکس من که ۲ روز پیش بود. پشیمون نیستم و خیلی خوشحالم که بالاخره تجربه ش کردم. منو دوست پسرم شاید با هم ازدواج نکنیم چون من برای دکتری میخوام از ایران برم و اون نمیتونه بیاد. ولی تا مدتی که با هم هستیم از وجود هم لذت میبریم.
نوشته: 🤤💦💋


@DastanKadeTV


ن قبلا بهش گفته بودم که عاشق اینم شرتشو خودم در بیارم و کیر بزرگش رو در از داخلش بیارم بیرون اومد کنار تخت وایساد گفت نوبت توعه. منم همینطور رو تخت به شکمم خوابیدم و خودمو کشیدم سمت کمرش. اول یه کم کیرش که داشت شرتشو پاره میکرد مالیدم. بعد شرتش در آوردم و سریع سر کیرشو یه بوس خیس و طولانی کردم. از قبل بهم گفته بود که این کارم دیوونه ش میکنه. یه آه حشری کشید و گفت نفس این دفعه کارت ساخته ست. یه کم دیگه من سر کیرشو بوس کردم و لیس زدم. تا خواستم کامل بکنمش دهنمو ساک بزنم، خودشو کشید عقب و رفت از داخل کیفش یه چیزی در آورد. اومد جلو گفت نفس میخوام این دفعه بگامت. من اول ریز خندیدم فک کردم شوخی میکنه بعد دستشو نگا کردم دیدم داره کاندوم باز میکنه. گفتم نه دیوونه نشو بابا بزار برات بخورم تو که خیلی دوست داری برات ساک بزنم. میدونی که من میترسم یهو حامله بشم چی ؟ گفت به جهنم فوقش یه بچه تو شکمت میکارم میام خواستگاریت. دیدم نه میخنده نه اصلا ذره ای نرمش نشون میده. خواستم از رو تخت پاشم فهمید دستمو گرفت و محکم منو کوبید به تخت و خم شد روم. گفت نفس میدونی چقدر دوست دارم و چقدر منتظرت موندم. واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم. اینو گفتو و منتظر جواب من نموند. تاپ و سوتینم که هنوز تنم بودن رو سریع در آورد. من مقاومت نکردم چون از طرفی داشتم از حشر میمردم و از طرفی هنوز جدی نگرفته بودم که واقعا اینکار رو بکنه. چون قبلا هم حتی تا پای کاندوم گذاشتن پیش رفته بودیم ولی اشکای منو که از ترس جاری شده بودن دیده بود دلش نیومده بود تا تهش کیرشو بکنه تو. و عوضش لاپایی زده بود. یه کم ممه هامو مالید و بوس کرد و نوکشو خورد و همزمان با یک دستش هم کسمو میمالید. منم هی ناله میکردم و به خودم میپیچیدم. بعد پاشد بالش رو تخت رو برداشت گذاشت زیر کمرم. پاهامو از هم باز کرد و دوباره خم شد روم. چشمامون رو هم قفل بودن و داشتیم هر دومون نفس نفس میزدیم. گفت نفس راضی ای ؟ من دارم میمیرم برات ولی بازم تو اگر نخوای نمیکنمت. چون لحن این حرفش برخلاف رفتارش خیلی ملتمسانه بود و از طرفی هم من خودمم داشتم از حشر میمردم گفتم آره عشقم من امروز کامل مال خودتم. اینو که گفتم یه نیشخند بامزه ای زد. منم پاهامو کامل از هم باز کردم و سعی کردم کمرمو رو بالش ست بکنم که راحت تر باشم.و بهش گفتم فقط اگر خیلی دردم گرفت تورو خدا تلمبه نزن و ادامه نده. این دفعه رو فقط پردمو بزن. گفت باشه و دست کشید رو کس خیسم و گفت آماده ای. بعد سر کیرشو گذاشت دم کسم و آروم آروم لغزوند داخل. من منتظر بودم که از شدت درد هق هق بکنم. همزمان که کیرش کم کم فشار میداد داخل منم خیلی فشار زیادی رو حس کردم اما دردش غیر قابل تحمل نبود. یه کم طول کشید تا کسم عادت بکنه به کیرش و اونم کامل نکرد تو. کیرش حدودا ۲۴ ۲۵ سانته و خودش میدونست که اگر کامل بخواد بکنه نمیتونم تحمل بکنم. یه کم همون حالت وایساد تا من اوکی بدم. بهش گفتم خوبم میتونی ادامه بدی. اونم کیرشو کشید بیرون و دوباره کرد تو این دفعه کمی محکمتر و من جیغم بلند شد. سرمون روبروی هم بود و داشتیم همو نگاه میکردیم. اون سریع دستش آورد جلو دهنم گفت ساکت شو نفس بزار حال کنیم. قول میدم خوشت میاد. بعد همونطور که دستش رو دهن من بود شروع کرد به تلمبه زدن. من به زور ناله میکردم و اونم داشت کم کم تلمبه هاش محکم تر میکرد. یه کم که ادامه داد دیگه کامل کسم باز شد و منم شروع کردم به لذت بردن. اینکه برای اولین بار کیرش رو داخل کسم حس میکردم خیلی حس خوبی داشت. یه حس لذت و امنیت. نمیدونم چطوری توصیفش کنم. اونم بعد


اولین رابطه با دوست پسر
1400/11/20

#اولین_سکس #دوست_پسر #دانشجویی

من نفسم و ۲۳ سالمه. قدم ۱۶۰ و وزنم ۵۰. هیکلم نسبتا لاغره. بدنم سفید. ممه هام خیلی بزرگ نیستن ولی دوست پسرم عاشقشونه چون میگه خیلی سفیدن و نوکشون صورتیه و اینکه سفت بالا وایمیسن دیوونه ش میکنه :) من و دوست پسرم ۵ ساله با همیم. مدتی که تهران دانشجو بودم آخر هفته ها همیشه شب میرفتم خونه ش و با هم رابطه داشتیم. ( سکس نداشتیم ولی هر کاری دیگه ای که بشه رو کردیم ). از وقتی دانشگام یهو به خاطر کرونا تعطیل شد و من برگشتم شهر خودم به مدت ۱ سالو نیم نتونستیم همو ببینیم. این مدت هر روز و هر لحظه ش با هم حرف میزدیم و هر بار که سکس چت میکردیم بهم میگفت خیلی پشیمونه که مدتی که من تهران بودم منو از کس نکرده و بار بعدی که ببینه حتما میخواد که شب تا صبح و صبح تا شب روم تلمبه بزنه. تا اینکه سه روز پیش من به خاطر وقت دکتر باید تنها پامیشدم میومدم تهران. خیلی دلم براش تنگ شده بود و میدونستم که اگر برم خونه ش قرار نیست یک ثانیه هم بدنمون از هم جدا شده. قشنگ ترین لباس زیرم پوشیدم. قشنگ ترین آرایش رو کردم. بهترین عطرمو زدم. کل بدنمم لوسیون زدم که نرم بشه و بوی خوبی بدی. و چون یک سال هست که لیزر میرم یک دونه مو هم رو بدنم نبود. قرار بود من که کلید دارم خودم برم خونه ش و اون عصر ساعت ۵ که از سر کار بر میگرده من خونه باشم. خلاصه من رفتم خونه ش. یه تاپ لیمویی تنگ و یه شرتک مشکی خیلی کوتاه پوشیدم. براش شام درست کردم و نشستم پای سریال Sex education تا دوست پسرم بیاد خونه. ساعت ۵ و نیم اینا بود که کلید انداخت به در و اومد تو. پاشدم رفتم به استقبالش خواستم مثل همیشه اول بهش ست بدم بعد بغلش کنم که یهو یه دستش آورد سمت گلوم و با یه دست دیگه ش از کمرم هلم داد به دیوار. با اینکه کمی هول شدم ولی باهاش همراهی کردم چون خودمم خیلی حشری بودم و دلم میخواستش. اون با یه دستش محکم گلوم گرفته بود و لبامو داشت با ولع میبوسید از طرفی هم با اون یکی دستش کمرمو نوازش میکرد. وسط بوسه سرمو یه کم جابه جا کردم که بتونم حرف بزنم. خندیدم گفتم دیوونه سلام نکرده شروع کردی خیلی دلت میخوادا. دستش گذاشت رو لبم گفت خفه شو. و دوباره با ولع بیشتر شروع کرد به بوسیدن گلوم. چشماش از شدت حشر قرمز شده بود و مثل همیشه با لطافت باهام رفتار نمیکرد. با اینکه این رفتارش برام تازگی داشت اما حس کردم خشن بودنش رو هم دوست دارم. بعد دستش از زیر تاپم رد کرد برد داخل و سینه هام رو محکم چنگ زد. هی لب و گردنم رو میخورد و هی سینه هام رو چنگ میزد و انقدر اینکارو با ولع و شدت انجام میداد که من ناله م بلند شد. از ناله های ریز من انگار عطشش بیشتر شد. یه کم رفت عقب خیلی سریع و هول هولکی کتش و پیرهنش رو درآورد. منم با دیدن تن رو فرم و ورزیده ش هی بیشتر و بیشتر داغ میشدم. بعد اومدم جلو زانو زد شروع کرد با بوسیدن و مالیدن کسم از رو شرتکم. گرمای زبون و نفساش که به کسم خورد واقعا دیوونه شدم. چنگ زدم به موهاش و سرشو محکم تر فشار دادم به خودم. اونم استقبال منو دید اروم شروع کرد شرتک و شرتمو با هم از پام در آوردن. بعد با فشار دست یه کم پاهامو از هم باز کرد که بتونه راحت تر کارشو بکنه. شروع کرد با شدت خیلی زیاد کسم رو خوردن. هی زبونش خیس میکرد و میکشید رو کوسم. از پایین به بالا هی لیس میزد و میخورد. منم ناله هام هی بلند تر میشدن و حس میکردم دیگه توان ایستادم رو پاهام رو ندارم. لرزش پاهام رو که دید بلند شد منو بغل کرد و همزمان که شروع کرد به بوسیدن لبام راه افتاد به سمت اتاق خواب. بعد منو پرت کرد رو تخت و شروع کرد به در آوردن شلوار خودش. چون م




افظی کرد.
منم کارم انجام دادم. اگرچه میتونستم همون روز برگردم. اما به خاطر پسره سه روز موندم اونجا. پسره همش میومد منو می کرد و می رفت.
بعدش بهش گفتم میخوام برم کرج.
منو تا ایستگاه قطار رسوند و به زور پول بلیطم حساب کرد.
بعدش رفتیم رستوران، غذا خوردیم و پول غذا رو حساب کرد.
و بعدش خدا حافظی کردیم و اومدم خونه.
هنوز یاد اون مسافرت میفتم حشری میشم.
اون زمان موبایل نبود که شمارش بگیرم.
سالها گذشت. اما هنوز انگار دیروز بود . خاطراتش هنوز برام رنده و جذابه.
نظراتتون رو بدید ببینم نسبت به این مسافرت شهوانی من نظرتون چیه؟.
نوشته: سالار


@DastanKadeTV


خ کرد و رفت.
بعدش به پسره گفتم: این مهماندار فامیل از آب در آمده. گفت چیت میشه؟. الکی گفتم داماد داییم. گفتم میرم پیشش یه نیم ساعت. پسره گفت برو، اما زود سعی کن بیای. گفتم چشم .
اومدم تو کوپه این مهماندار. به مهماندار اون زمان مامور سالن هم می گفتن. داد میزدن مامور سالن بیا در باز کن پیاده شیم.
دیدم مهماندار در کوپه رو از پشت با زنجیر و قفل بست. درها کشویی بودن.
بعدش چراغ خاموش کرد. گفت بیا زود بکنم و برو. گفتم اگه اون پسره دوستم یا یکی بیاد چی؟. گفت پرده کشیدم رو پنجره. دید نداره نترس. گفتم پس بذار برم دستشویی بیام.
رفتم و خودم آماده کردم و اومدم .
دوباره پنجره رو پرده کشید و در رو قفل زد. سریع شلوارش کشید پایین . گفت دراز بکش. شلوارم کشیدم پایین. دمر خوابیدم . کیرش تف زد. کیرش کوچولو بود. راحت کرد تو کونم. چند تلمبه زد و آبش ریخت داخل کونم.
ارضا شد. اما من ارضا نشدم. گفت برو دستشویی جق بزن.
رفتم و هرکاری کردم آبم نیومد.
اومدم کوپه خودم . دیدم پسره منتظره. بهم گفت شام چی شد؟. گفتم آهان تخم مرغ دارم . گفت تخم مرغ که نشد غذا. بیا بریم رستوران.
رستوران قطار یه سالن سرخ رنگ بود. فقط رستوران بود. میز غذا خوری و تشکیلات داشت.
رفتیم رستوران و بدون پرسیدن قیمت، شام خواستیم. شاید باور نکنید، حتی نگفتیم چی بیار. فقط گفتیم دو پورس شام بیار. روی صندلی نشستیم و دوتا قورمه سبزی آورد. با چند تیکه نون.
خوردیم. چند فنجان چایی هم بعدش آورد و خوردیم.
حساب کردیم و اومدیم بیرون .
اومدیم کوپه خودمون . داخل کوپه ما ، یه مرد و سه پسرش بودن . هر کوپه شش نفر ظرفیت داره.
خلاصه یه نیم ساعت بعد؛ اون مرده گفت، چراغ خاموش کنین بخوابیم.
من صندلی خودمو و پسره رو جلو کشیدم و رختخواب مصنوعی کردم. اونا هم همین طور.
چراغ خاموش کردم. دراز کشیدیم.
دیدم یکی از پسرای اون آقا، فهمیده مفعولم. از حرکاتم فهمیده بود. بغل من دراز کشیده بود. دیدم از پشت چسبوند به من . حشری بودم. خوشم اومد. چیزی نگفتم. هی کیرش فشار میداد به کونم از رو شلوار.
خلاصه. شب ما با چسبوندن و مالوندن گذشت.
ساعت تقریبا ۵ صبح، قطار نگه داشت برای نماز.
این مرد رفت نماز با دو پسرش. این یکی پسره نرفت.
من موندم و دوتا پسر حشری. اما چون روشنایی ایستگاه داخل کوپه رو کاملا روشن کرده بود. پرده هم نداشت پنجره سمت ایستگاه داخل کوپه. هی جمعیت رد میشد از کنار پنجره. نشد کاری بکنیم . اما به بهانه خواب به هم چسبیدیم. پسره کیرش نبضش هی میزد و حس میکردم .
خلاصه وقت نماز تموم شد. بلندگو اعلان کرد که مسافرین تا یه ربع سوار شن که قطار آماده حرکته.
این مرده و پسراش اومدن.
مرده یه جوری نگامون می کرد.
باز چراغ خاموش کردیم و خواب.
من و این دو پسر شهوت کلافه مون کرده بود.
چند ایستگاه بعد، مرد و سه پسرش پیاده شدن. من و پسر اولی موندیم.
بهش گفتم کجا پیاده میشی؟. گفت فلان جا. باهم هم مقصد بودیم.
چراغ خاموش و پرده کشیدم و پریدم بغلش.
چون در ما قفل نداشت، بر خلاف کوپه مهماندار، سکس نکردیم. یه هو. کسی میومد مچمون می گرفت. اما همدیگه رو بغل کردیم و لب گرفتن و چسبیدن و مالوندن. پسره آبش اومد. ریخت تو شورتش.
من ارضا نشدم.
صبح رسیدیم به مقصد و باهم پیاده شدیم.
به پسره گفتم بیام خونت؟. گفت نمیشه تنها نیستم. گفتم پس مسافرخونه یه اتاق دو نفر اتاق کرایه کنیم.
باهاش رفتم و یه اتاق کرایه کردیم. تا کلید اتاق گرفتیم و اومدیم داخل. سریع در قفل کردیم. پنجره هم که نداشت. زود لخت شدیم و دو راند منو کرد. آبش هم ریخت تو صورتم. بعدش صورتم پاکیدم و پسره لبم خورد و خدا ح


قطار و هتل
1400/11/20

#گی #سکس_در_قطار #سفر

چند سال پیش، که موبایل تو ایران نبود. حتی باجه تلفن کارتی تو کوچه و خیابون نبود. یه کاری شخصی و ضروری پیش اومد که باید میرفتم یکی از شهرها.
با قطار قرار شد برم. هم کم هزینه بود ، هم راحت، هم مسیرش نزدیک بود به مقصد .
آماده شدم . چند تخم مرغ خریدم و پختم که شام بخورم. مرسوم بود که هرکسی میخواست بره مسافرت با قطار، تخم مرغ می خرید برای شام . چه خاطراتی دارند این ملت؛ با تخم مرغ خوردنهای شبانه در کوپه های قطار .
آماده شدم و حرکت کردم به تهران. ظهر رسیدم کنار ایستگاه قطار.
قطار شب فکر کنم ساعت ۹ شی میخواست حرکت کنه.
بلیط گرفتن هم مصیبت بود. ظهر رفتم که بلیط گیر بیارم.
رفتم اولش تو یه رستوران حوالی ایستگاه قطار، یه غذا و چند فنجان چایی خوردم .
تقریبا ساعت ۴ بعد از ظهر، صف خرید بلیط تشکیل شد. زود پریدم تو صف .
یه پسر تقریبا ۲۰ و چند ساله جوان پشتم بود. به بهانه ازدحام جمعیت، خودش به کونم از رو شلوار از پشت چسبوند. راست بودن کیرش احساس کردم.
به رو خودم نیاوردم.
یه چند دقیقه بعد نوبت من شد و بلیط گرفتم. و اومدم بیرون ایستگاه.
ول می چرخیدم تو حوالی ایستگاه تا ساعت ۹ بشه و قطار سوار شم.
حدود ساعت ۶ بود که دیدم اون پسره اومد. ازش خجالت کشیدم. بهم گفت: بچه کجایی و کجا میری؟ .
چیزی مثل اصل رد و بدل کردن امروز.
اصل به هم رد و بدل کردیم.
دیدم هوس کرده منو بکنه. اما اونجا امکانش نبود. بهش گفتم بلیطت با مسافرها عوض کن بیا تو کوپه پیش من. بهش با کنایه گفتم که پایم. گفت اتفاقا تو کوپه باهمیم، نفر پشت سریت بودما تو صف.
خوشحال شدم.
خلاصه رفتیم و تخمه گرفتیم و خوردیم و وقت موعود رسید.
از بلندگوی ایستگاه اعلان کردن که قطار به مقصد فلان، آماده حرکت است، مسافرین عزیز، تا ۲۰ دقیقه سوار شین.
من و این پسره سوار شدیم. تو یه کوپه بود شماره بلیط هر دومون. روبروی هم افتاده بودیم.
آنزمان قطار ، مثل الان تخت خواب چند طبقه نداشت. شب موقع خواب، تختهای مثل مبل، و پاره پوره را که کشویی بودند، می کشیدن جلو؛ و ازش رختخواب مصنوعی درست می کردن و دراز می کشیدن روشون. پای یکی، در کنار دهن رو به رویی بود. بوی خفه کننده جورابها، خاطرات تلخ همیشگی قطار بود.
خلاصه ما رفتیم و نشستیم تو کوپه . این پسره گفت بیا بریم تماشای بیرون. هوس تماشای بیرون از پنجره قطار ، آرزوی عمومی بود. پنجره کشویی سالن قطار را با فشار می کشیدیم پایین تا نصفه. یا علی می گفتیم و تماشا آغاز می شد.
من و این پسره رفتیم تماشای بیرون، از پنجره سالن. روبروی کوپه خودمون. داشتیم تماشا می کردیم. راهرو سالن قطار هم تنگه. یکی رد میشه، می مالونه از پشت .
یه مهماندار که پسری تقریبا ۳۰ و چند ساله بود، هی میومد و به من می مالوند خودشو از پشتم، رد میشد. فهمیده بود مفعولم. هی یه چیزی بهانه می کرد و میومد رد میشد و خودش به کونم می مالوند از رو شلوار. منم که مفعولم خوشم میاد ‌ اعتراض نمی کردم . فهمیده بود سکوت من نشانه رضایت منه.
پسره یه یه ساعتی تماشا کرد و خسته شد و رفت داخل کوپه. نشست. اما حواسش به من بود.
دیدم اون مهماندار صدام زد. رفتم گفتم بله. گفت بیا نوشابه . اون زمان نوشابه ظرف شیشه داشت. نوشابه ظرف پلاستیکی نبود. دو نوشابه باز کرد. یکی خودش و یکی من. خوردیم . بهم گفت بذار رئیس قطار بیاد برای چک بلیط ، بعدش بیا بکنمت. جا خوردم. گفتم بله. گفت خودتو نزن به اون راه. مال من خار نداره. گفتم درسته مفعولم اما اینجا می بیننا. گفت نترس.
خلاصه من رفتم تا این پسره شک نکنه. نشستم داخل کوپه.
رئیس قطار نیم ساعت میشد بعدش که اومد و بلیطها را سورا




رده بودم. می ترسیدم ازش. خخخ.
اونروز آواکس بوسیدم و گذاشتم کنار .
گاها یه دور چند دقیقه ای توش چرخ میزدم و بعدش آواکس لغو نصب میزدم .
با اون پسر که تلگرام و ایمو یادم داد، تقریبا نزدیک ۴۰ بار سکس داشتم. بچه کرج بود.
چند سالیست ازش خبر ندارم . اما خاطرات سکسیمون باهم آرامشم میده.
الان هم چند ساله که رنگ آواکس ندیدم .
نکته جالبتر اینکه داستان های با فرمتهای : html , pdf, مخصوصا Txt : همش داخل چت رومهای سکس و غیر سکس آواکس فایل منتشر میکردن که بعدها فهمیدم داستان های سایت شهوانی هستند .
چه لذت میبردیم من و بقیه کاربران از این داستانهای سکسی. هر کی از راه میرسید می گفت داستان جدید چی داری؟. یادش به خیر.
دوستان نظر بدید اما خاطره جعلی نبود که گفتم، بلکه عین واقعیت بود .
نوشته: سالار


@DastanKadeTV


م و این پسر را اد کردم . البته با یک ایدی دخترونه دیگر. منو نشناخت.
داخل چت روم که ساختم یه پسر اهوازی اومد و کلید کرد که عشقش بشم .‌ مجبور شدم قبول کردم . داخل چت روم، میشد یکی رو مالک و مدیر ( ادمین و مودراتور) روم قرار بدیم. پسر اهوازی شد مالک چت روم من. این دوستم هم که در اکانت دیگر عشقش بودم اونم مدیر چت روم بود، اما مالک ( اونر) نبود.
من دو عشق همزمان در دو اکانت جداگانه داشتم.
چند ماه گذشت تا اینکه این پسر آبادانی ( دوست اولم) گفت که چرا تا این اکانتت خاموش میشه ، بلافاصله یه اکانت دیگه روشن میشه ؟. شک کرده بود که دوتا اکانت هم خودم باشم که یکی افلاین میشم و اون دیگری انلاین میشم. ‌
گیر کردم . نتونستم قانعش کنم . مجبور شدم اون اکانت دومیم، با وجود علاقه ام به چت روم عمومی، مدتی افلاین موندم.
یک شب تازه رفته بودم داخل چت روم عمومی اکانت دومیم، هردوی اینها اومدند پی ویم: یعنی هم پسر اهوازی و هم پسر آبادانی. رگبار پی وی .
خلاصه مجبور شدم بهشون حقیقت رو گفتم. اینها هم استانی ، و هردو دوست قدیمی بودند و من خبر نداشتم.
بهم یه شرط گذاشتند که به هر دوشون کون بدم. قبول کردم .
یه چند ماهی گذشت و یه هو گوشیم زنگ خورد. دوتاشون با اتوبوس داشتند میومدند تهران .
گفتم شما برید تهران پیاده شدید میام پیشتون.
صبح زود آماده شدم و رفتم تهران . توی افسریه قرار گذاشته بودیم . افسریه تهران. اونجا دوستم مغازه داشت جا داشت. چندبار منو تو مغازش کرده بود.
رفتم و دیدم دو پسر سفید پوست. هردو عرب زبان. کمی لاغر. ‌اما حشری. شهوت ازشون می بارید.
باهاشون رفتم مغازه دوستم تو افسریه . دوستم گفت مغازه تا ۸ شب کار داره، نمیشه تعطیل کنه.
ما موندیم و خیابانهای تهران. رفتیم یه پارک پیدا کردیم و نشستیم.
یه هو یکی از این پسرا گفت که عمش میدان خراسان تهرانه.
باهاشون رفتم .
در زدیم . پسرعمش اومد و رفتیم داخل. ترس برم داشت. خونه غریبه. از شانس ما خونه مکان بود، و پدر و مادرش رفته بودند فکر کنم مشهد زیارت .
اون قدر این پسرا حشری بودن، تا رسیدم شروع کردن به لب گرفتن و بغل کردن .‌ پسر عمشونم همین طور.
بهشون گفتم: یکی یکی بکنید .
خلاصه یکی یکی رفتم و تو اتاق خواب منو کردن. کیرهای عربی خفن. چه حالی داد خدا میدونه.
ناهار هم اگر چه دیر شده بود اونجا خوردم. گفتم میخوام برم. التماس کردن که نرو. ما به خاطر تو اومدیم.
به خونواده شون الکی گفته بودند که تهران کار پیدا کردن. به اسم کار اومده بودن تهران.
گفتم کار چی میشه؟. گفتن یه چیزی میگیم و خونواده با ما‌ .
یه خرده صحبت کردیم و تخمه خوردیم.
شب‌ که شد بدون خوردن شام چراغ ها رو خاموش کردن و افتادن به جونم. اگر چه یکی یکی، اما پیش هم و نوبتی. تا صبح پدرم در اومد. تلمبه بود و تلمبه بود و تلمبه.
صبح رفتم حموم خونه شون و خودم شستم، و خدا حافظی کردیم . و اومدم خونه.
رسیدم خونه تا عصر خوابیدم .
ساعت تقریبا ۶ عصر بود که خواستم برم آواکس دیدم بلاک شده ام. وای خدا چی شده.
بعدها فهمیدم که این دو پسر، از سوپر مدیران آواکس بودن و منو کردن و بعدش بلاکم کردن تو آواکس .
خیلی ناراحت بودم. وابسته آواکس بودم. هوس آواکس ولم نکرد.
چند روز بعد، رفتم و یه گوشی خریدم و دوباره اینبار با ایدی پسر رفتم آواکس. اما دیگه نه چت روم عمومی ساختم. و نه پی وی کسی جواب دادم ، و نه عشق کسی شدم. فقط سرگرمی. ول بودم داخل چت رومهای سکس و غیر سکس.
تا اینکه یه روزی یه نفر داخل آواکس، منو دعوت کرد به چت روم خصوصیش، و ایمو و تلگرام یادم داد.
شاید باور نکنید شنیده بودم تلگرام هست، اما نصب نک


مجازی های حضوری
1400/11/20

#گی #سکس_چت

چند سال قبل، چند اپ مد بود: ​چت یاهو و ​مسنجر: ​نیمباز . هر دو را نصب کرده بودم. همش تو یاهو و نیمباز بودم.
روزی توی چت یاهو، یه پسره به من پیام داد. من با ایدی دخترونه رفته بودم . فکر کرد دخترم . به قول امروزی خواست با من رل بزنه. آنزمان زید می گفتن به جای رل.
چند روزی باهاش تو یاهو بودم . رلش بودم. دلم میخواست بهش کون بدم. بچه کرج بود. تقریبا ۲۵ سالش بود .
یه روز ، بی اختیار شمارم بهش دادم . حشری بودم.
شب ساعت ۳ زنگ زد. من بیدار بودم . زود یواش بهش گفتم بذار بیام حیاط حرف بزنیم. خونه نمیشد صحبت کنم باهاش. رفتم داخل دستشویی که تو حیاط بود زنگ زدم .
تا شنید صدام پسر هست جا خورد. فکر می کرد دخترم. بهش گفتم پسرم. بهش گفتم میخوام بهت کون بدم . اونم قبول کرد . فردا صبح به یه بهانه از خونه زدم بیرون.
زنگ زدم اومد. دیدمش یه پسر سیاه پوست اما جذاب و لاغر. گفتم میخوام حال کنیم. باورش نمیشد. فکر کنم تا حالا سکس حضوری نداشته. ‌گفت کجا بریم؟. بهش گفتم بریم فلان حمام . می ترسید. گفتم نترس صاحب حموم دوستمه.
رفتیم. داخل حموم نمره، تا لخت شد دیدم چه بدن و کیر جذابی داره .‌خلاصه راحت بهش دادم و منو کرد. زود آبش اومد . ریخت داخل کونم .
بعدش داشتیم دوش می گرفتیم که در حمام زده شد. صاحب حموم گفت در باز کن. ترسیدم. در باز کردم اومد تو.
ما لخت بودیم. صاحب حموم گفت که منم حشری شدم وقتی دیدم پسر اوردی بکنه تو رو. گفتم خب خودت میدونی مفعولم و بارها منو کردی. گفت الان میخوام بکنمت. گفتم خب حموم به کی سپردی. گفت به پسرم . خلاصه اومد و یه سکس خوب باهام کرد. اینم آبش ریخت داخل کونم. زود لباس پوشید و رفت از نمره.
​پسره دوباره حشری شد. دوباره گفت ساک بزن. زدم و بعدش کرد منو . اینبار پدرم در اومد تا آبش بیاد. بعدش ریخت داخل کونم.
بعدش یه دوش گرفتیم و اومدیم بیرون . صاحب حموم پول ازمون نگرفت.
بعد اون روز ، دیگه شاید تعجب کنید چت یاهو و نیمباز را باهم و برای همیشه گذاشتم کنار .
تقریبا یه سال با این پسر سکس داشتم .
یه روز زنگ زد و گفت که رفتن فلان شهر . از کرج رفته بودن.
ناراحت بودم. خدا چه کنم؟. شهوت اذیتم می کرد.
رفتم یه یوسی بروزر نصب کردم . آنزمان ها مد بود.
داخل یوسی بروزر داشتم تبلیغ اپ ها رو نگاه می کردم : یه چت دیدم اسمش avacs live chat بود. نصب کردم . بلد هم نبودم.
داخل چت روم های اواکس ول می چرخیدم. بلاک میشدم مکرر . انتی فلود نمی ذاشت چت کنم . پی وی دادن بلد نبودم. بدبختی بود که نگو‌ .
ظهر یه پسر پی وی داد. گفت بچه آبادانه. گفت ۲۰ سالشه. منو دعوت کرد به چت روم خصوصیش. چند روزه کل آواکس را یادم داد.
شاید تعجب کنید: تو آواکس لایو چت هم با ایدی دخترونه رفته بودم. بدبخت فکر میکرد دختر کرجی دوستش شده.
خلاصه یه روز بهش گفتم: عزیزم اگه یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟. گفت نه عشقم بگو. گفتم من پسرم. تعجب کرد . بعدش گفت اشکال نداره، فقط عین دختر تک پر من بمان. گفتم همون مد نظر منه.
تو آواکس هم، چت روم سکس چندتا معروف بود. چت روم های غیر سکس هم که پر بود . چت رومها هم بر اساس امتیاز بودند . امتیاز هم نتیجه تعداد پیامهای داخل چت روم، ضمنا نتیجه دادن امتیاز شارژی با پورس بود. پورس اسم پول آواکس بود، چیزی مثل بیت کوین.
من به این پسر گفتم عشقم چت روم عمومی بساز و معروف بشیم.
تو آواکس، چت رومها فروش هم میرفتند. فروش اکانت و چت روم و پورس مرسوم بود.
قبول نکرد این دوستم که چت روم بسازه. من فکری به ذهنم رسید: با اکانت دیگه یه چت روم بسازم. عشق چت روم عمومی داشتم.
نصف شب ساعت ۴، یه چت روم ساخت




ه ثانیه بخاطر تعجب نیلی از حرکت وایساد اما با ضربه دومم که محکم خورد وسط کسش تند تر خودش و عقب جلو کرد .
بعد چند دقیقه خیارو دراوردم و به سوراخ نیلی که حالا خیلی گشاد تر شده بود نگاه کردم.
نمیدونم چرا ولی دزدکی از سوراخ کونش و خیار عکس گرفتم.
شلوارکشو داد بالا و برگشت سمتم.
_بیا این کرمو بگیر برو تو اتاق با یچیز نازک مثل ماژیک شروع کن مشکلی بود خبرم کن .
سرم و تکون دادم و سمت اتاق رفتم.
درو بستم و با استرس شلوارم و دراوردم.
یه تیشرت نازک تنم بود
نمیدونم چرا استرس گرفته بودم.
همینجوری با ماژیک تو دستم باری میکردم که با زنگ دره خونه ماژیک از دستم پرت شد پایین و لیز خورد افتاد بین دوتا کمد.
بین دوتا کمد یه فاصله کوچیک بود.
هرکاری کردم دستم بهش نرسید .خم شدم که برش دارم در تلاش بودم که یهو یه چیزی وارد کونم شد.
سوراخم درد گرفت خواستم پاشم اما بین دوتا کمد گیر افتاده بودم.
+اییی .
صدای نیلی از تو حال اومد:
_مامان تاحالا نداده اروم بازش کن.
با استرس بیشتر تقلا کردم .
صدای مامان نیلی اومد:
_دختر مگه نمیخوای راحت کون بدی خوب وایسا بازت کنم دیگه.
بعد شروع به عقب جلو کردن تو کونم کرد.
دردش مثل یبوست بود تقریبا .
+ای خاله… خاله لطفا …اهههه
انگشتش و دراورد و ایندفعه یه چیز کلفت تر سعی داشت وارد کونم بشه.
_نیلیییی بیا .
خودمو سفت کرده بودم که چنتا سیلی محکم خورد رو سوراخم و ناخوداگاه شل کردم.
_نیلی بیا کونشو باز نگه دار میخوام دیلدورو بزارم تو کونش نمیزاره.
نیلی با خنده اومدو کون منی که تقلا میکردم و باز کرد. صدای تف زدم اومد و بعد یچیز گنده سعی داشت وارد کونم شه.
+اخخخخخخخ…لطفا نمیتوام کون بدم…گه خوردم…غلط کردم…اییی ای اییییی…خاله خاله بسه…
نیلی و مامانش فقط میخندیدنو به کونم سیلی میزدن.
بالاخره بعد تلاش های زیاد دیلدو سر خورد تو کونم.
همون موقع صدای زنگ دراومد.
سریع و با عجله نیلی و مامانش کمدارو یکم فاصله دادن و منو اوردن بیرون.
_بدو لباستو تنت کن شوهرم اومده بدو .
دستم رفت سمت دیلدو تا نصفه تو کونم که مامان نیلی سریع تا اخر فشارش داد تو و همونجور که شلوارکمو میپوشید گفت:
_تا اخر امروز که اینجایی این میمونه تو کونت.
بعد نیلی چنتا عکس از کونم با دیلدو گرفت.
با بابای نیلی سلام و احوال پرسی کردم و با همون دیلدو تو کونم بزور نشستم رو مبل.
اخر روز که داشتم میرفتم خونه رفتم تو اتاق نیلی.
باباش حموم بود .
جلوی نیلی خم شدم و گفتم:
+نیلی لطفا درارش سوراخم داره میترکه.
نیلی تهه دیلدورو گرفت دستشو گفت:
_یکم عقب جلو شو .
با درد دولوم کونمو باز کردم و عقب جلو کردم خودمو.
+اخ …اووف… اووووه …
نیلی شروع کرد به حرف زدن:
_فرض کن رو کیر عرفان داری بالا پایین میشی.بدو دختر بدو.
فکرم رفت سمت عرفان.
فکر کردم که رو کیرشم و دارم خودمو بالا پایین میکنم و اون با دستای پهنش داره به کونم سیلی میزنه.
یه ان لرزیدم و ابم اومد
وقتی لرزیدم بیشتر روی دیلدو نشستم و تا ته فرستادمش تو کونم.
درد و لذت قاطی شده بود برام.
نیلی خندیدو چنتا ضربه زد رو سوراخم و دیلدورو دراوردو گفت:
_کونی شدنت مبارک .
چنتا عکس از سوراخم گرفت و نشونم داد.
سوراخم اندازه یه کیر بزرگ شده بود.
خلاصه که اونروز گذشت و من کونی شدم.
اگه دوستدارین خاطره کون دادنم به عرفان و فرستادن عکسهای اونروزو به عرفان براتون تعریف کنم حتما بهم بگید.

نوشته: دختر کونی


@DastanKadeTV


باز شدن کونم
1400/11/20

#لز #فتیش #آنال

سلام امیدوارم که حالتون خوب باشه.
من گیتام ۱۸سالمه و امروز میخوام داستان روزی که کونم باز شد رو براتون تعریف کنم.
من همیشه دوسداشتم که یه خانوم کونمو باز کنه. نمیدونم چرا ولی از سکس با مرد میترسیدم.نه به خاطر درد یا مثلا اینکه لز باشم، کلا یه حس بدی بود نمیخواستم به پسر بدم.)نه تا اونموقع(
گذشت و گدشت تا یروز که خونه دوستم نیلی بودم و تنها خونه بودیم بحث سکس شد.
داشت از سکسش با دوست پسرش تعریف میکرد و میگفت که سر اولین سکسش واقعا درد کشیده ولی از دفعه های بعد بهش لذت داده.
رفته بودم تو فکر. واقعا دوست داشتم این حس رو تجربه کنم. ارضا شدن زیر یه مرد زیر یه کیر خوش فرم .
سر سری اونروز با نیلی خداحافظی کردم و اومدم بیرون.از خونشون تا خونمون یه ربی فاصله بود اما دوستداشتم پیاده بیام.
میخواستم اون حس درونیم رو بفهمم. تا حالا نشده بود فکر کنم چرا این حس رو دارم.چرا از سکس میترسم.دختر لوسی نبودم بخاطر دردش نبود ولی نمیدونم از چی بود.
یه ماشین افتاده بود دنبالم و هی بوق میزد .
اصلا تو مود شماره گرفتن نبودم و داشتم تند تند راه میرفتم تا از دست اون ماشینیه خلاص شم. یه صدا از بغل گوشم اومد :
_مگه نمیبینی خانوم با منه؟!
به سمت صدا که برگشتم کپ کردم.یه پسر هیکلی خوشگل با اخم داشت با راننده تو ماشین حرف میزد. برگشت سمت منو دستمو گرفت و گفت :
_بریم خانومم.
کفم واقعا بریده بود .چند قدم که دور شدیم دستمو کشیدم و اروم ازش تشکر کردم.
استارت دوستیه منو عرفان از اونجا خورد. خیلی پسر خوبی بود ۲۳سالش بود و واقعا از معاشرت باهاش لذت میبردم.
خانواده من زیاد سخت نمیگرفتن ولی تو انتخاب این پسر واقعا حمایتم کردن.
۳ماه که گذشت کم کم تقاضای رابطه کرد ولی بخاطر اون حس درونیم واقعا نمیتونستم به رابطه باهاش فکر کنم.
سر همین ماجرا رابطمون کم کم داشت سرد میشد.
یروز گرم تابستونی بود که بعد باشگاه با نیلی رفتیم خونشون.
طبق معمول خونشون خالی بود و تو خونه تنها بودیم.
سر نهار بهش ماجرای عرفانو گفتم . از حس درونیمم گفتم.
یزره با غذاش بازی کردو گفت:
_منم اولا میترسیدم از سکس .شاید بخاطر دردش این حسو داری میتونی خودت قبلش یکم سوراختو باز کنی که زیاد اذیت نشی.‌
با کنجکاوی گفتم :
+چجوری؟
سر نهار با غذای تو دهنش یهو شلوارکشو کشید پایین.
گفتم :

نیلی چیکار میکنی؟
با خنده لای کونشو باز کردو گفت :
_نترس بابا نمیخورمت‌. بعد یه خیار مصنوعی رو از ظرف میوه دکوری های روی میز نهار خوری برداشت و داد بمن.
_بیا گیتا یزره بکن تو دهنش بکن تو کون من ببینی سوراخم چجوری باز میشه .همینکارو برا خودت انجام بده بعدا.
با کنجکاوی و ذوق خیارو گرفتم.
با عجله تو دهنم بالا پایینش کردم و یزره تف بهش زدم.
نیلی از دولوپ کونش ، کونشو باز کرده بود. سوراخش یه سوراخ قهوه ای بود‌که شکل یه بغچه بود.
سر خیارو فشار دادم و فرستادمش تو کونش.
_ای.
یه ای ریز از دهنش بیرون اومد و بعد نفس عمیق کشید.
با کنجکاوی داشتم سوراخشو نگاه میکردم و بی توجه به نفساش خیارو میدادم تو .
با اخرین فشارم نیلی رو خیار گوزید که خندم گرفت.
گفت:
_این صدای جر خوردن سوراخ کونه.
بعد راهنماییم کرد که خیارو بگیرم و اون روش بالا پایین کنه خودشو و من نگاه کنم.
از دوطرف کونش گرفتن و باز کرد و پاهاشم رو زمین باز تر کرد.
من رو صندلی نشسته بودم و تهه خیار تو دستم بود به ارومی شروع کرد به عقب جلو کردن خودش.
وسطاش از درد یچیزایی زیر لب میگفت :
_ای… ای مامان… کونم…وای.
بعد یه دقیقه یه حس جدیدی جای حس قبلیمو گرفته بود.
محکم کوبیدم رو کون نیلی و گفتم :
یالا کونی تند تر.
ی

20 last posts shown.

27 104

subscribers
Channel statistics