یک "چراغ روغن سوز" خیلی قدیمی توی لوازم خانه پدری بود یادگار مادر بزرگ ، مادرِ بابا ...
یه وقتایی بابا عصبی و بی مقدمه می گفت:
چراغ پیه سوز خدا بیامرز مادرم کو؟؟؟ بیارش لازمش دارم. روغن بریز توش .فتیله شو درست کن ببرم خونه گلی سر زمین...
اونوقتا مادر جان میگفت: هیییییس!
باباتون دلتنگ شده. خسته س. باید بیشتر مراقبش باشم تا خوب شه.
مرد هست دیگه ...
مردها نمیتونن بگن چه شون شده که ! نمیتونن خودشونو توضیح بدن...
مادر خیلی خوب بابا رو می فهمید.
▫️محبوبه احمدی
یه وقتایی بابا عصبی و بی مقدمه می گفت:
چراغ پیه سوز خدا بیامرز مادرم کو؟؟؟ بیارش لازمش دارم. روغن بریز توش .فتیله شو درست کن ببرم خونه گلی سر زمین...
اونوقتا مادر جان میگفت: هیییییس!
باباتون دلتنگ شده. خسته س. باید بیشتر مراقبش باشم تا خوب شه.
مرد هست دیگه ...
مردها نمیتونن بگن چه شون شده که ! نمیتونن خودشونو توضیح بدن...
مادر خیلی خوب بابا رو می فهمید.
▫️محبوبه احمدی