سلام یه همکار خانم تو واحد حسایداری داشتم که اصلی دزفولی بود و اسم کوچیکش هیوا بود ، گاهی اوقات تو محل کار چند ساعتی با هم تنها میشدیم ، اینم همیشه لباسهای جذب میپوشید و وقتی تنها بودیم راحت میگشت و چاک سینه شو بیرون میریخت، یه روز اومد یه زونکن از کنار میز من برداره جا تنگ بود بلند شدم زونکنو برداشت خواست رد بشه سینه به سینه م که رسید به جای این که عقب برم دستمو گرفتم جلوش و سینمو چسبوندم به سینه هاش، محکم بغلش کردم که شروع کرد به خواهش بزار برم ، اذیت نکن، زیپمو باز کردم کشیدم بیرون ، شروع کرد به گریه کردن ، ولش کردم رفت ، بعد از یه ربع اومد بدون این که حرفی بزنیم کشید بیرون برام خورد و ارضام کرد. تا وقتی همکار بودیم هفته ای دو سه بار کارش همین بود .
چند بار هم کامل با هم بودیم.
چند بار هم کامل با هم بودیم.