_
بربرها در کوی دانشگاهفکر کنین ساعت دو صبحه، تو اتاق دراز کشیدی، چند ساعت دیگه پایان ترم داری و برای آخرین بار میخوای جزوه رو یک نگاه بندازی و بخوابی.
از بیرون سر و صدا میاد اما به نسبت چند ساعت قبل کمتر شده، یکسری دانشجو رو میبینی که تو حیاط خوابگاه چادر زدن و انگار دارن نگهبانی میدن.
رو تخت دراز میکشی، یک لحظه با خودت میخندی و میگی:«
باحاله ها!» حس و حال فیلم سینمایی داره؛ خیلی زود زبونت رو گاز میگیری و میگی:«من رو چه به این کارا، من اومدم اینجا درس بخونم، اینا هم
مغز خر خوردن که خودشون رو تو دردسر میندازن.»
سعی میکنی فکر کردن رو تموم کنی و بخوابی، یکدفعه صداهای تو حیاط شبیه فیلم ها میشه، اونجاها که انگار
دروازه شکسته و لشکر مغول ها ریختن تو شهر؛ نادیده میگیری و پتو رو میکشی روی سرت، چند دقیقه بعد سروصدا میرسه به راهرو خوابگاه، استرس میگیری که یکوقت اشتباهی نیان تو اتاق ما!
__پنج دقیقه بعد با سر و صورت خونی و دستای بسته، یک حرومزاده از یقه لباست گرفته و داره کف راهرو خوابگاه کشون کشون میبردت...
1/2
⛔هشدار: ویدیو حاوی کلمات رکیک و تصاویر دلخراش است.
🆔
@AUT_ACNews