#پارت۲۳۵
همیشه همینطور بود دوست نداشتم رفت و آمدام
توسط کارمندام چک
شه.. سریع رفتم خونه به محض بستن
چمدون به سمت فرودگاه حرکت کردم....
سه ، چهار روزه شیرازم. از 8 صبح تا 6 غروب.
سرم به کارگرا و مهندسین معمار براي طرح ها و تغییرات
احتمالی گرم بود. اونقدر این فضاي شلوغ روي اعصابم بود
که به هیچ چیز هیچ کس فکر نمی کردم.
امشب هوا ،خیلی خوبی بود. نسیم خنکی می وزید
از روي تراس اتاق هتل می شد بیشتر شهر رو دید...
امشب دوست نداشتم بخوابم. نگاهی به ساعتم انداختم.
12 رو نشون میداد... می خواستم راه برم........
این هوا شبگردي
هاي تهران رو به سرم انداخته بود...
پالتوي بلند مشکیمو با گوشیم برداشتم از هتل اومدم بیرون. میشد
گفت خیابون خلوت بود.
همیشه همینطور بود دوست نداشتم رفت و آمدام
توسط کارمندام چک
شه.. سریع رفتم خونه به محض بستن
چمدون به سمت فرودگاه حرکت کردم....
سه ، چهار روزه شیرازم. از 8 صبح تا 6 غروب.
سرم به کارگرا و مهندسین معمار براي طرح ها و تغییرات
احتمالی گرم بود. اونقدر این فضاي شلوغ روي اعصابم بود
که به هیچ چیز هیچ کس فکر نمی کردم.
امشب هوا ،خیلی خوبی بود. نسیم خنکی می وزید
از روي تراس اتاق هتل می شد بیشتر شهر رو دید...
امشب دوست نداشتم بخوابم. نگاهی به ساعتم انداختم.
12 رو نشون میداد... می خواستم راه برم........
این هوا شبگردي
هاي تهران رو به سرم انداخته بود...
پالتوي بلند مشکیمو با گوشیم برداشتم از هتل اومدم بیرون. میشد
گفت خیابون خلوت بود.