BlackFyre | House of The Dragon


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Books


❤️‍🔥کانال اختصاصی سریال خاندان اژدها | دنیای نغمه یخ و آتش
⚜️پوشش تمامی اخبار و تحلیل های سریال خاندان اژدها و سایر اسپین آف های دنیای بازی تاج و تخت

🔻دانلود فصل دوم:
https://t.me/+p6N2cds69UM4NmRk
🌟ارتباط با ما:
@The_Medici

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Books
Statistics
Posts filter


"جیمز نورتون" برای ایفای نقش "اورموند هایتاور" به جمع بازیگران فصل سوم خاندان اژدها پیوست.


پ.ن : اورموند، لرد خاندان هایتاور و برادرزاده اتو هایتاور است که در طول رقص اژدهایان، فرماندهی بخشی از نیروی زمینی سبزها را بر عهده دارد.
همچنین، او حامل شمشیر والریایی vigilance (هوشیاری) است.

#News |#HOTD
For More:
@Black_Fyre

989 0 9 38 29

جورج آر آر مارتین به تازگی فصل اول "شوالیه هفت پادشاهی" را تماشا کرده است و نظرات خود را در وبلاگ خود به اشتراک گذاشت:
من هر شش قسمت فصل اول رو تماشا کردم. دانک و اگ همیشه مورد علاقه من بودند و بازیگرانی که برای آنها انتخاب کردند فوق العاده اند. همینطور سایر بازیگران. صبر کنید تا با طوفان خندان و تنسل-زیادی بلند-روبه رو شوید.
این فصل اقتباسی از "شوالیه پرچین" است که اولین داستان کوتاهی بود که درباره آنها نوشتم. این اثر تلویزیونی به همان اندازه ای که یک انسان منطقی میتواند انتظار داشته باشد، به کتاب وفادار است.(و همه شما میدانید که من در این مورد خاص چقدر منطقی هستم)
همچنین به برخی طرفداران هشدار میدهد:
بینندگانی که به دنبال اکشن، و اکشن بیشتر و فقط اکشن هستند، خب... این یکی ممکن است شمارو خیلی راضی نکند.
در اینجا صحنه‌ی مبارزه‌ای بزرگ وجود دارد، که به همان اندازه که هر کسی می‌خواهد هیجان‌انگیز است. اما این بار از اژدها، جنگ بزرگ، وایت واکر و ... خبری نیست.
این اثر بر محوریت شخصیت هاست و تمرکز آن بر وظیفه، شرافت، جوانمردی و شوالیه گری است.
او درباره زمان پخش سریال اضافه میکند:
به من گفته شده که این سریال اواخر امسال اولین نمایش خود را خواهد داشت. چقدر دیر! نمیتوانم بگویم؛ شاید در پاییز.
شبکه هم چند تیزر آماده کرده است.
امیدوارم شماهم به اندازه من از سریال لذت ببرید.
در پایان، طبق معمول وعده های رنگارنگ میدهد:
در همین حال ما به سراغ "شمشیر قسم خورده"( دومین کتاب دانک و اگ) می رویم. 
و من هنگامی که "باد های زمستان" را تمام کنم، باید به سراغ نوشتن «قهرمان دهکده»(یحتمل جلد چهارم داستان های دانک و اگ) و تمام داستان‌های دیگری از این بچه ها، بروم. نگران نباشید، مطمئنم که شما عزیزان به من یادآوری خواهید کرد.
#AKOTSK
For More:
@Black_Fyre

1.5k 0 13 23 20

روزی روزگاری بود که کودکان با شنیدن نام سایمون چشم ستاره ای به دنیا می آمدند، با لالایی داستان های فلوریان شب ها چشم هارا میبستند و با آرزوی شبیه جان د اوک شدن میزیستند و زندگی میکردند. روزگاری که شرافت، حق، اعتدال و تمام خوبی ها تنها هدف انسان بود، هدفی به نام مکتب شوالیه‌گری و پاسبانانی به نام شوالیه.‌‌‌‌‌‌ مردانی با ابهت، مقتدر و جنگجویانی بزرگ که شمشیر هایشان دشمن را از ترس میلرزاند، زرهشان بی گناهان و مستضعفان را امیدوار میکرد و دستشان همواره دست مظلومان را میگرفت. انها قسم خورده بودند که دنیارا جای بهتری برای زیستن کنند، و قرار نبود قسمشان را زیر پای بگذارند.

"من در برابر چشمان خدایان و انسان‌ها سوگند می‌خورم که از کسانی که نمی‌توانند از خود دفاع کنند، دفاع کنم، از تمام زنان و کودکان محافظت کنم، از فرماندهان، لرد قسم خورده و پادشاه خود اطاعت کنم، در صورت لزوم شجاعانه بجنگم و سایر وظایفی را که بر عهده من گذاشته می‌شود، هر چقدر سخت، فروتنانه یا خطرناک باشند، انجام دهم."

اما در دنیایی که شمشیر ها جای خویش را به قلم ها داده، و مردان شجاعی که شمشیر هارا میچرخواندند به مرور اسیر شیاطین درونی خویش شدند و جای خود را با شیادان قلم به دست عوض کردند، فراموشی معنی و مفهوم قول و قسم ها نیز عجیب نیست. قول ها بی ارزش شده، قسم ها کم اهمیت جلوه میکنند و به راحتی هر دورا زیر پا گذاشته و انهارا میشکنند.

مکتب شوالیه گری به فراموشی سپرده شد و شوالیه ها برده همان ظالمانی شدند که روزی علیهشان میجنگیدند. حال حضورشان نسیم امید بخش گذشته را به یاد نمی اورد، بلکه همچو طوفانی مخرب پیش میرفت. مردانی که روزی مظهر شرافت بودند حال به زنان تجاوز کرده و کودکان را میکشند. حال ایمون شوالیه اژدها و ریام ردواین ها جای خود را به سندور کلگین ها داده اند.

لاکن قرار نیست همواره چنین بماند، مگر ممکن است؟ پس موعود چه میشود؟ یعنی جنگجو به دنبال دفاع از ابروی خویش نیست؟ یعنی پدر به دنبال بازگرداندن عدالت نیست؟ یعنی مادر به دنبال نجات کودکان و مظلومان نیست؟ خدمتمار به دنبال دفاع از زنان نیست؟

موعود می آید، پسرکی جوان و بی‌نامو نشان، بر خلاف تمام تصورات. موعود مردی مقتدر و دارای قدرت های افسانه ای نیست، او جوانی ساده است. موعود باهوش نیست، او به احمقی یک یک درخت بلوط است. موعود بهترین جنگجوی زمانه نیست، موعود حتی یک شوالیه نیست...

موعود نمیتواند ظالمان را کنار بزند، نمیتواند از بیگناهان دفاع کند، نمیتواند شرافت مرده مردان را زنده کند، نمیتواند جوانمردان خوابیده را بیدار کند، لاکن تلاشش را میکند، مگر میتواند جز این کار دیگه ای کند؟

شاید موفق نشود، شاید بارها شکست بخورد، زخم ها و کبودی ها روی سرتا سر بدنش نقش بردارند، اما او تمام مردان معتقد را از خواب زمستانی بیدار میکند، مردانی که امیدشان را به شوالیه و شوالیه گری از دست داده اند را با مشتی محکم از خلصه خارج کرده و یاداور قول و قسمشان میشود. او به کورسوی امید و باریکه نوری در غاری تاریک و بی انتها تبدیل میشود، یادآوری برای زندگی گذشته.

او بار دیگر اثبات میکند شوالیه بودن تنها خوردن چند قسم نیست، سندور کلگین با خوردن همان قسم ها به الیا تجاوز کرد و جمجمه کودکانش را خورد کرد. او اثبات میکند شوالیه بودن به زیور آلات و نماد زیبا و زره های براق ربطی ندارد، بریک و مردانش بدون هیچ فضایل ظاهری ای برای این مکتب میجنگیدند. او اثبات میکند که شوالیه بودن نیازی به شوالیه شدن نیز ندارد، او بدون اینکه قسمی بخورد و شمشیری کتف راستش را لمس کند یک شوالیه بود. او مردی ساده بود با اراده ای پولادین ساخته شده به وسیله شجاعت جنگجو، عدالت پدر و مهربانی مادر، برای احیای مکتبی فراموش شده.

بلند به مانند سرو، احمق به مانند کنده درخت، نماد و مظهر مکتب شوالیه گری، سر دانکن قد بلند، شوالیه ای واقعی که هرگز شوالیه نشد.‌ ‌‌‌ ‌‌


#Article | #DemonOfTrident
For More: @Black_Fyre


با تیغه بلک فایر در دستانش و سوار بر مرکب خود حتی قادر به بریدن سر بالریون نیز بود. تولد خود جنگجو در قالبی انسانی، آخرین اژدها، دیمون بلک فایر افسانه ای.

#ART | #DemonOfTrident
For More: @Black_Fyre


تولد دوباره شوالیه‌گری، شوالیه ای که هرگز شوالیه نبود.

به زودی...


#ART | #DemonOfTrident
For More: @Black_Fyre


"دیمون" نامی بود که دینا به نوزادش داده بود؛ چرا که شاهزاده دیمون [تارگرین] شگفتی و وحشت زمانه خویش به شمار میرفت. این چنین در روزهای بعد، این نام به هشداری تبدیل شد از اینکه این کودک در آینده چه کسی خواهد شد‌.


*شما کدام یک را ترجیح میدهید؟

دیمون تارگرین🔥

دیمون بلک فایر❤️‍🔥

#Quote
For More:
@Black_Fyre

2.1k 0 11 198 190

پس از نمایش قدرت لرد تایوین، قلعه خاندان رین آتش کشیده و نابود شد.
از آن روز به بعد هیچکس تا به حال سعی در بازگشایی معادن کستامیر نکرده. تالارهای کاخ خاندان رین که توسط تایوین لنیستر به آتش کشیده شدند، تا به امروز خالی مانده‌اند تا نشان‌گری بی صدا از سرنوشت آنانی باشند که آنقدر احمق هستند تا در مقابل شیر های راک سلاح به دست بگیرند.
#Fact
For More:
@Black_Fyre ⚜️

2.7k 0 10 18 36

"بیش از صد ساله که محاکمه هفت برگزار نشده، میدونستی؟ من قصد نداشتم فرصت مبارزه با شوالیه های گارد سلطنتی رو از دست بدم، در ضمن بینی شاهزاده میکارو هم کمی کج کنم."


#ART | #DemonOfTrident
For More: @Black_Fyre


نگاهی به شخصیت های حاضر در اسپین آف شوالیه هفت پادشاهی

لایونل براتیون: طوفان خندان


خاندان براثیون در میان گل و لای نبردی متولد شد که در تاریخ از آن به عنوان‌ آخرین طوفان یاد می‌شود. زمانی که اوریس براثیون، سه مرتبه حمله شوالیه های استورمزاند راعقب راند و پادشاه ایشان، آرگیلاک متکبر، را در نبرد تن به تن به خاک افکند. از آن پس خاندان براثیون، خشم را از آن خود کرد و میراث دار سرزمین های طوفان شد.

در سال ۲۰۹ ب.ف، ما با مردی آشنا میشویم که از او به عنوان شخصی که "شکوه را برای خاندانش به ارمغان آورد" یاد می‌شود. مردی از جنس طوفان؛ البته از نوع خندانش.

لایونل براثیون، بشری است به قامت یک غول؛ با جسمی پر قوت و جانی پر نخوت. او موهای مشکی و چشمان آبی، اجدادش را به ارث برده است. در تورنمنت ها جامه ای از جنس طلا میپوشد که گوزن سیاه خاندانش با نازش در میان آن می‌جهد. او همچنین کلاهخود شاخداری بر سر می‌کند.

او به رسم عادت، با صدای بلند به حریفانش میخندد و با این منش تحقیرآمیز، لرزه بر تن رقبایش می اندازد. به همین سبب لقب"طوفان خندان" را از مردم عامی دریافت کرد؛ البته به همراه قلب شان.

او یکی از بهترین مبارزان عصر خود به شمار می‌رود و به سبب مهارتش در نبرد مشهور و در میان مردم محبوب است.

#Note | #AKOTSK
For More:
@Black_Fyre


روایت ناکفایتی عشق! (2\2)

دوهفته، سفردریایی آن دو از لنیسپورت به جزیره خرس طول کشید . با وجوداینکه جزیره غنی از درختان بلوط و خرس بود اما سرد، دورافتاده و نمور بود. برای عروس جوان آنجا چیزی جز یک تالار چوبی عریض نداشت.
یک فصل کامل گذشت اما خبری از جشن، نمایش و‌... نشد. هیچ خواننده‌ و نوازنده ای برای سرودن و نواختن و هیچ زرگری و جواهرفروشی در آنجا یافت نمی‌شد. وعده‌های غذایی هم برای عروس جوان دلچسب نبودند و به نظر می‌رسید آشپز فقط کباب و تعداد اندکی خورشت بلد است.

اما شادمانی جورا به شادی عروسش وابسته بود. بنابراین یک آشپز ماهر، نوازنده چنگ، زرگر و خیاط و هرانچه لاینیس میخواست برای او فراهم کرد. کشتی ای ساخت تا با آن در جشن های لنیسپورت و اولدتاون شرکت کنند.
اما باز هم کفایت نکرد.
جورا با ایستادن در میدان مبارزه مقابل حریفان نامی، قلب آن دختر را بدست آورده بود. پس برای حفظ این تصویر، باز هم زره بر تن کرد. افسوس که دوباره ندرخشید و هر شکست به معنای از دست دادن یک زره و یک اسب جنگی یا غرامتی معادل آن بود.
قرض های سنگین از براووس هم چاره کار نبودند و هرگاه صحبت از فروش طلاهای لاینیس به میان می آمد، زن اختیارش را از دست میداد. تا اینکه جورا برای پرداخت قرض هایش دست به کاری زد که به باور برخی، شمال را بی آبرو کرد. او چند شکارچی غیرقانونی را اسیر کرد و به عنوان برده به تایروش فروخت.
وقتی شنید، ادارد استارک به سوی جزیره خرس میاید، به همراه لاینیس به سوی شهرهای ازاد بادبان گشود. پول فروش کشتی شان تنها نیم سال دوام آورد و در آنجا جورا یک شمشیر زن مزدور شد. هنگامی که در روین مشغول نبرد با براووسی ها بود؛ لاینیس به ویلای یکی از ملوک التجار لیس به نام ترگار ارمولن رفت. ترگار که از لاینس خوشش آمده بود، تصمیم گرفت او را به عنوان معشوقه نگه دارد. پس جورا را تهدید کرد در صورتی که لاینیس را رهانکند در ازای پرداخت بدهی هایش، او را به بردگی میکشاند. سرانجام، جورا مورمنت، بالاجبار با قلبی پراز اندوه و کیسه ای خالی از سکه، لیس را به مقصد ولانتیس ترک کرد.
#Note
For More:
@Black_Fyre


روایت ناکفایتی عشق! ( 2\1)

همسر نخستش پس از ۱۰سال زندگی مشترک، در حین سومین زایمان ناموفقش، مرده بود و با سیاه پوشیدن پدرش، او لرد جزیره خرس بود‌.

در پی پیروزی در پایک، پادشاه دستور داد مسابقه‌ای در لنیسپورت برگزار شود. آنجا بود که برای نخستین بار، دختری را دید که به همراه پدرش برای تماشای مسابقه برادرانش امده بود؛ دختری با نصف سن او. گمان میکرد، الهه‌ای است که از آسمان بر زمین قدم نهاده و  خود "دوشیزه"است که تجسم یافته.
اصل و نسب دخترجوان از جورا برتر بود؛ از خاندان باستانی، مغرور و ثروتمند هایتاور. او کوچکترین دختر لرد لیتون و دختر برادرزاده جرالد هایتاور بود، همان کسی که به نام گاو سپید در تاریخ ماندگار شد.
اما با این وجود، جورا نمیتوانست چشم از او بردارد. گویا نوعی جنون، وجودش را در برگرفته بود. درنهایت تمام شجاعتش را جمع کرد تا از دختر تحفه‌ای بخواهد.
جورا هرگز پیش از این در مسابقات شرکت نکرده بود، اما به محض اینکه پارچه لاینیس را بر بازو بست، روح جدیدی در او دمیده شد. او پی‌درپی حریفان خود چون لرد جیسون ملیستر، یان رویس برنزی، رایمن و هاستین فری، لرد ونت و حتی بارس بلانت از گاردشاهی را از اسب به زیر کشید. در دور پایانی، مقابل جیمی لنیستر قرار گرفت و با وجود شکسته شدن نُه نیزه، مبارزه نتیجه ای نداشت. سرانجام، پادشاه رابرت تاج قهرمانی را به جورا تقدیم کرد و او نیز که از افتخار مست بود، تاج ملکه عشق و زیبایی را بر سر لاینیس نهاد.
همان شب، جورا به نزد پدر لاینیس رفت و افتخار گرفتن دست دختر را نیز کسب کرد. همانجا در لنیسپورت، آن دو ازدواج کردند و جورا به مدت دو هفته شادترین مرد این دنیای پهناور بود...
#Note
For More:
@Black_Fyre

3k 0 15 18 31

*حکایت یک سوگند*

حدودا شانزده سال داشت که با هفت روغن تقدیس شد و سوگند شوالیه ها را ادا کرد. همان سوگندی که زمانی بر زبان سلحشوران پیش از او جاری شده بود؛ البته نه تنها بر زبان، بلکه در تار و پود وجودشان.
تایوین لنیستر بود که چنین درخواستی کرد و
ریگار تارگرین، کسی بود که بر شانه اش زد و این جملات را بدو گفت:
به نام جنگجو از تو می خواهم که شجاع باشی. به نام پدر به تو سفارش می کنم که عادل باشی. به نام مادر از تو می خواهم که از جوانان و بی گناهان دفاع کنی. به نام دوشیزه از تو می خواهم که از همه زنان محافظت کنی...
برخیز سر گرگور...

طی شورش رابرت، سر گرگور کلیگن هم برخاست؛ اما نه برای اجرای عدالت و دفاع از زنان و بیگناهان.
گرگور وارث شیرخوار ریگار را از آغوش مادرش جدا کرد و سرش را به دیوار کوبید و در حالی که دستانش به خون پسرک آغشته بود، در میان فریاد های الیا ، به او تجاوز کرد و مادر را با خون پسرش غسل داد. سرانجام او را نیز به نزد فرزندانش در دنیایی دیگر روانه کرد.
همانگونه که ادارد استارک باور داشت؛روزگار مردانی مانند ریام ردواین و شاهزاده ایمون، شوالیه اژدها تمام شده و به خاطره ها پیوسته است.
#Note|
For More:
@Black_Fyre

3.4k 0 15 30 50

اما دارسی، عنوان بهترین بازیگر نقش اصلی زن در یک سریال درام را به آنا ساوای از سریال شوگان، باخت.
بنابراین فصل دوم خاندان اژدها، دست خالی هشتاد و دومین دوره جوایز گلدن گلوب را ترک کرد.

#News | #HOTD
For More:@Black_Fyre

3k 0 11 85 78

توجه: ممکن است تصاویر دارای اسپویل باشد.🔥

آرت رسمی منتشر شده از رینیرا تارگرین و دیمون تارگرین در نسخه ی کتاب دیگر آتش و خون.


#NEWS | #ART
For More: @Black_Fyre

5.6k 0 11 108 72



101 چپتر برتر کل مجموعه نغمه یخ و آتش: بخش آخر top 10

1 [ASOS 70: Tyrion X]
- تیریون خواستار محاکمه با مبارزه است و اوبرین از او دفاع می کند. اوبرین، کوه را زمین گیر میکند، اما در نهایت کشته می شود. تیریون به احمقانه بودن این فکر که جانش در دستان افعی سرخ قرار داده در حالی که مار ها دست ندارند میخندد.

اوج هیجان در مجموعه نغمه یخ و آتش!

«اليا، تو بهش تجاوز كردی، اونو به قتل
رسوندی، بچه هاش رو كشتی. حالا اسمش رو بگو»
اوبرین مارتل
[9.9]

[ADWD 29: Davos IV]
- داووس سی ورث به زندگی می اندیشد، تاریخ شمال را می آموزد و از نزدیک یاد می گیرد که شمال به یاد می آورد. لرد وایمن فری ها را گول میزند و داووس را مامور میکند تا ریکان استارک را که در جزایر اسکاگوس است بیابد، و این شرط وایمن برای پیوستن به استنیس است.

«روس دختر ند رو داره پس ما توی وایت هاربور باید پسرش و داشته باشیم..»
لرد وایمن مندرلی به داووس

[9.8]

3 [ADWD 51: Theon I]
- تئون و جین پول در یک تعقیب و گریز سراسر هیجان انگیز و دلهره آور با کمک منس ریدر و زنان همراهش از وینترفل فرار می کنند.
ریک در این چپتر میمیرد و تئون دوباره متولد میشد.

«سرت و بنداز پایین، کلاهت و بکش، دنبال هولی راه بیوفت، فرار نکن،گریه نکن،حرف نزن و به چشای هیچکس نگاه نکن»
تئون به جین پول
[9.7]

4 [ASOS 27: Daenerys III]
- دنریس موافقت کرده بود که یکی از اژدهایان خود را برای خرید آویژه ها در آستاپور بفروشد. هنگامی که معامله منعقد می شود، او به آویژه های خود دستور می دهد که همه برده دارهای شهر را بکشند.
او برده ها را آزاد میکند.
«دراكاريس.»
دنریس

[9.7]

5 [ADWD 67: The Kingbreaker]
- باریستان به جرم خیانت به ملکه، به سلطنت هیزدار زولوراک همسر دنریس که علیه او سوقصد کرده بود پایان می دهد.
فصلی سراسر هیجان با یک پایان بندی شاهکار. باریستان در این فصل به عنوان یک کاراکتر کلیدی خود را اثبات میکند.

هیزدار«من نمیخوام بمیرم»
باریستان«هیچکس نمیخواد، با این حال همه آدما میمیرن»

[9.7]

6 [ACOK 48: Daenerys IV]
-دنریس با نامیرایان در کارث ملاقات میکند. او الهامات بسیار مهمی از آینده داستان میبیند. او نامیرایان را به کمک دروگون میکشد.

«از روی دیواری از یخ،گل آبی رنگی شکوفا شد و هوا را خوش بو کرد»
از الهامات دنی

[9.7]

7 [AFFC 41: Alayne II]
-سانسا و رابرت ارن برای زمستان از ایری به کمک میا استون به دروازه‌ ماه می آیند. پتایر برای سانسا فاش میکند که چه چیزی در سر دارد و نقشه بی نقص او اولین قدم جدی اش نامزدی سانسا با هری وارث است...
فصلی که به همه شما توصیه میکنم آن را بخوانید تا متوجه بشوید لیتل فینگر واقعی کیست...

«خب سانسای عزيزم،اينها هدايای من برای تو هستن هری، ايری، و وينترفل. حالا فكر نميكنی اين ارزش يه بوس ديگه رو داشته باشه؟»
پتایر بیلیش
[9.6]

8 [ASOS 51: Catelyn VII]
- والدر فری، راب، کاتلین و بسیاری از مهمانان عروسی ادمیور تالی و روزالین فری را میکشد. این عروسی، به عروسی سرخ مشهور میشود.

«مادر، گری ويند...»
شاه شمال، راب استارک

[9.6]

9[AGOT : Prologue]
- سه گشتی نگهبانان شب، گروهی از مهاجمان وحشی را در آن سوی دیوار ردیابی می کنند. اما پس از چند روز گشتن در سرما به آدر ها بر میخورند...
اولین و مهمترین برخورد ما با آدر ها که هنوز هم از فصل ۱ کل مجموعه سر منشا میگیرد و این باعث اهمیت بالای این فصل است.

« سر ویمار با شجاعت تمام به سوی آدر حمله کرد، پس برقص تا برقصیم»
ویمار رویس

[9.6]

10 [AGOT 58: Eddard XV]
- وریس در سیاهچال نزد ادارد می آید و به او می گوید که اگر به جنایات و خیانتش علیه حکومت و پادشاه خود اعتراف کند، اجازه خواهد داشت به نگهبانان شب بپیوندد. وریس راز هایی را از هدفش در بازی تاج و تخت رو میکند...

«سپتون اعظم یه بار بهم گفت که ما به اندازه گناه هامون رنج میکشیم. لرد ادارد، اگه این حرف صحت داره بهم بگید که...چرا همیشه در بازی سلطنتی شما لردهای بلندمرتبه، معصومها هستند که بیشترین زجر رو میکشند؟ »
لرد وریس
[9.6]

#TOP |#Article
For More: @Black_Fyre

5k 0 11 4 16

But who can presume to know the
heart of a dragon?


—writings of Gyldayn



#Quote | #Art
For More:
@Black_Fyre


101 چپتر برتر کل مجموعه نغمه یخ و آتش: بخش پنجم، شماره 20 تا 11

11 [ADWD : Epilogue]
- کوان لنیستر، که به عنوان نایب السلطنه تامن حکمرانی می کند، او در حال سامان دادن به گندکاری های سرسی است اما شب هنگام مورد بازدید غیرمنتظره ای قرار می گیرد...

«فکر کردم زوبین مناسب باشه، آخه شما و لرد تایوین مشترکات خیلی زیادی داشتید با خودم فکر کردم چرا که نه؟»
وریس

[9.5]

12 [ASOS 24: Bran II]
- میرا رید داستان تورنومنت هارنهال در سال بهار دروغین را برای برن تعریف میکند.
فصلی بسیار زیبا با روایتی جذاب...
[9.5]

13 [ADWD 52: Daenerys IX]
- دنریس در مراسم بازگشایی گودال‌های مبارزه میرین شرکت می‌کند. هیزدار همسر دنریس قصد مسموم کردن او را با ملخ های عسلی دارد که دنریس از آنها نمیخورد. او بدون اینکه بداند، جان تیریون و پنی را که در گودال ها مشغول اجرای نمایش هستند را نجات میدهد و زمانی که دروگون به آنجا حمله میکند سوار او میشود و میرود...

[9.5]

14 [ASOS 60: Tyrion VIII]
- جافری در جشن عروسی خود مسموم می شود. این عروسی به عروسی بنفش معروف میشود و تیریون مسئول این سوقصد شناخته میشود...

[9.5]

15 [ASOS 37: Jaime V]
- جیمی داستان کاملی را در مورد اینکه چرا ایریس را کشت، برای برین میگوید. روس قول می دهد جیمی را به خانه بفرستد و تصمیم می گیرد برین را به وارگو هوت بدهد...

[9.5]

16 [ADWD 13: Bran II]
- برن با بلادریون یا همان کلاغ سه چشم ملاقات می کند که به او قول می دهد او هرگز نمیتواند راه برود اما پرواز خواهد کرد ...

[9.5]

17  [AGOT 49: Eddard XIV]
- رابرت مرده و ادارد نامه خود را به سرسی میدهد که او آن را پاره می کند. ادارد استنیس را پادشاه واقعی اعلام می کند و به ردا طلایی های شهر دستور می دهد تا سرسی را دستگیر کنند، اما آنها او را دستگیر می کنند...

[9.5]

18 [AGOT 72: Daenerys X]
- دنریس یک آتش بزرگ برای کال دروگو میسازد و میری مازدور و خودش هم وارد آتش میکند. از دل آن آتش تخم های اژدها، باز میشوند و دنریس بدون آسیبی همراه فرزندانش بیرون می آید...

[9.5]

19 [ADWD 34: Bran III]
- برن گذشته های دور و نزدیک را از چشمان درخت ویرود وینترفل می بیند. او اتفاقات مهمی را از نخستین انسان ها، تا پدرش را که زانو زده در برابر درخت نیایش وینترفل است میبیند ...

[9.5]

20 [ACOK 42: Davos II]
- استنیس با سر کورتنی پنروز ملاقات می کند که حاضر به تسلیم کردن استورمزاند نیست. داووس ملیساندر را با قایق زیر دیوارهای قلعه می برد، جایی که او موجودی سایه مانند را به دنیا می آورد...

[9.5]

#TOP |#Article
For More: @Black_Fyre




101 چپتر برتر کل مجموعه نغمه یخ و آتش:بخش چهارم،شماره 40 تا 21

21[AGOT 35: Eddard IX]
- ند یکی دیگر از حرامزاده های رابرت را در فاحشه خانه چاتایا کشف می کند.جیمی با عصبانیت از ربوده شدن تیریون در خیابان با او برخورد می کند. جوری کشته می شود و ادارد پایش می شکند...
[9.4]

22 [ASOS 77: Tyrion XI]
- جیمی و وریس تیریون را از سلولش نجات میدهند. تیریون در راه خروج از قلعه، شی و تایوین را می کشد...
[9.4]

23[AGOT 45: Eddard XII]
- ند با سرسی ملاقات می کند و فاش می کند که می داند جیمی پدر فرزندانش است. به او هشدار می دهد که قبل از بازگشت رابرت از شکار به تبعید برود...
[9.4]

24[AGOT 43: Eddard XI]
- ند متوجه یک سری حملات انجام شده توسط گرگور کلگین میشود. ند به جرم زیر پا گذاشتن صلح پادشاه،گرگور را محکوم میکند و به لرد بریک دونداریون دستور می دهد تا او را به دست عدالت بسپارد...
[9.4]

25 [ADWD 46: A Ghost in Winterfell]

- تئون اتحادهای شکست خورده بولتون با لرد های شمالی و قتل های مشکوک را در وینترفل مشاهده می کند...
[9.3]

26[ASOS 80: Sansa VII]
- سانسا در مقابل رابرت می ایستد و پتایر لایسا را از دروازه ماه پرتاب میکند...
[9.3]

27[AGOT 46: Daenerys V]
- دوش کالین فرزند متولد نشده دنی را اسب نر وعده داده شده می‌داند که بر جهان حکومت میکند. در جشن آن شب، ویسریس دنریس را تهدید می کند و تاج وعده داده شده خود را می خواهد و دروگو طلای مذاب را روی او میریزد.
[9.2]

28[AGOT 47: Eddard XIII]
- رابرت مجروح از شکار خود بازمی گردد. ند پیشنهاد رنلی را رد میکند و نامه ای مینویسد و از استنیس می خواهد تا حکومت را به دست گیرد.
[9.2]

29[ASOS 55: Jon VII]

- نگهبانان شب حمله وحشی ها را دفع میکنند، ایگریت در آغوش جان می میرد...
[9.2]

30 [AGOT 30: Eddard VII]
- ند پادشاه را از شرکت در مسابقه منصرف می کند. وریس فاش می‌کند که سرسی قصد داشت رابرت را در طول رویداد در یک تصادف به قتل برساند، و همچنین تأیید می‌کند که جان ارین توسط شوالیه‌ای که روز قبل مرده بود مسموم شده...
[9.1]

31[AGOT 65: Arya V]
- آریا با وحشت شاهد اعدام ند است. یورن او را می گیرد و به کوچه ای می برد...
[9.1]

32[AFFC 43: Cersei X]
-مارجری توسط مذهب به جرم خیانت و زنا دستگیر می شود. وقتی سرسی به ملاقات او میاید، او نیز به دلیل قتل سپتون قبلی دستگیر می شود. سر هریس سویفت و استاد پایسل کنترل قلمرو را به دست می گیرند و از سر کوان دعوت می کنند تا دست شاه شود.
[9.1]

33[ASOS : Epilogue]
- مرت فری به دستور کتلین استارک که پس از رستاخیزش از مرگ بانوی سنگدل نام دارد، توسط برادران بدون پرچم به دار آویخته میشود...
[9.1]

34[ADWD 7: Jon II]
- جان به گیلی دستور می‌دهد که فرزند منس ریدر را برای محافظت از کسل بلک دور کند، به سم دستور می‌دهد تا به اولدتاون برود تا استاد شود و جانوس اسلینت را به جرم خیانت اعدام می کند...
[9.1]

35[ASOS 56: Bran IV]

-برن، هودور، میرا و جوجن به نایت فورت میرسند، آنها داستان های ترسناک این مکان شوم را با یکدیگر رد و بدل میکنند. و در اینجاست که با سم ملاقات میکنند و او آنها را به زیر قلعه در جایی که دری جادویی واقع شده میبرد... سم آنها را از دیوار رد میکند و آنها در آنسوی دیوار کولدهندز را میبینند که برای بردن برن آمده است...

ميرا ريد هنگامی كه به ويرانه هایی از آوار، خرابه ها و علفهای هرز چشم دوخته بود گفت،«فقط يه قلعه خالی ديگست.» 
برن فكر كرد، نه اين نايت فورته و اينجا آخر دنياست...
[9.1]

36[AGOT 8: Bran II]
-برن به طور تصادفی شاهد رابطه ج*سی ملکه سرسی لنیستر با برادر دوقلویش، سر جیمی لنیستر است. جیمی برن را از برج به پایین می اندازد...
[9.1]

37 [ADWD 48: Jaime I]
- جیمی در مورد تسلیم شدن بلک وودها مذاکره می کند و برین با ظاهری وحشتناک نزد او میاید و میگوید که سانسا را یافته اما جیمی باید تنها با او بیاید...
[9.1]

38 [AFFC 42: Brienne VIII]
- برین را برای پاسخگویی به جنایات خود در مقابل لیدی استون‌هرت آوردند. او و هیل هانت و پادریک را به دار می آویزند.آنها از او میخواهند جیمی لنیستر را نزدشان بیاورد اما او قبول نمیکند وقتی برین در آستانه خفه شدن است، کلمه ای را فریاد می زند...
[9.0]

39 [ASOS 74: Arya XIII]
- سندور با چند نفر از مردان گرگور در مسافرخانه ای درگیر می شود و به شدت مجروح می شود. آریا او را در جنگل رها می‌کند و با یک کشتی براووسی با سکه‌ای که جکن به او داده است، از سالت‌پنز به سمت براووس میرود.
[9.0]

40 [ACOK 68: Jon VIII]
- جان، به دستور کورین، هنگامی که آن دو دستگیر شدند، تسلیم وحشی ها می شود.  جان برای اثبات وفاداری خود مجبور به کشتن کورین می شود...
[9.0]

#TOP |#Article
For More: @Black_Fyre


آنطور که درباریان میدیدند، هرجا شاهزاده ایمون میرفت و هرکاری انجام میداد، شاهزاده بیلون خیلی از او عقب نمی ماند؛ چه در شوالیه گری، چه در تصاحب اژدها، چه در ازدواج و فرزند آوری. هرجا ایمون بود چند لحظه بعد، بیلون نیز خود را به او میرساند. اما آخرین باری که بیلون به دنبال برادرش رفت برای بازگرداندن جسد ایمون بود.
کلمات چگونه قادر به توصیف اندوهی هستند که بر هفت پادشاهی سایه افکند، پس از آنکه تیری تصادفی شاهزاده ایمون را بر روی زانوانش انداخت و این چنین شاهزاده دراگون استون را در تقلا برای صحبت، در خون خود خفه کرد.
در میان، دردی که شاه جهیریس و ملکه آلیسان چشیدند، اشک های تلخ بانو جاسلین در بستر خالی همسرش و ضجه های شاهدخت رینیس وقتی که فهمید پدرش هرگز فرزندی که او در رحم دارد، در آغوش نخواد گرفت، شاید سخن گفتن از خشم شاهزاده بیلون و نزولش بر سر جزیره تارث در پی انتقام آسان تر باشد.
کشتی های میر چنان سوختند که کشتی شاهزاده موریون در نه سال قبل سوخت؛ چنانکه تا مدتی امواجی که به ساحل میرسیدند، سرخ رنگ بودند.
وقتی بیلون به همراه جسد برادرش به کینگز لندینگ بازگشت، مردم در خیابان ها صف کشیدند و فریادزنان او را "قهرمان" خواندند. اما گفته شده وقتی بیلون مادرش را دید، خود را در آغوش او انداخت، گریست و گفت:
«هزار تن از آنان را به درک فرستادم ولی این کار او را باز نمی گرداند.»

ملکه آلیسان درحالی که موهای پسرش را نوازش میکرد، پاسخ داد: 
می دانم، می‌دانم...


#Note | #Book
For More:@Black_Fyre

2.9k 0 17 12 35

در این سرما، گرسنه، زخم خورده
دویم آسیمه‌ سر بر برف چون باد
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد.

20 last posts shown.