BlackFyre | House of The Dragon


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Books


❤️‍🔥کانال اختصاصی سریال خاندان اژدها | دنیای نغمه یخ و آتش
⚜️پوشش تمامی اخبار و تحلیل های سریال خاندان اژدها و سایر اسپین آف های دنیای بازی تاج و تخت

🔻دانلود فصل دوم:
https://t.me/+p6N2cds69UM4NmRk
🌟ارتباط با ما:
@The_Medici

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Books
Statistics
Posts filter


Forward from: BlackFyre | House of The Dragon
حرف باد ھواس، ھمون باد با وزیدنش، تبعیدی ھا رو میبره انسوی دریای باریک و به ندرت با وزیدنش اونا رو برمیگردونه. 
اون پسره، ویسریس تارگریان ھم از بازگشتش حرف میزد. اون در دراگون استون از بین انگشتام لیز خورد فقط بخاطر اینکه زندگیش صرفه ریش خند مزدورھا بشه.
شاه گدا، اون رو در شهرھای ازاد اینطوری صدا میزدند.
خب من نه گدایی میکنم نه دوباره فرار میکنم. من جانشین رابرت ام، شاه برحق وستروس. جای من در میان مردانمه.

استنیس باراثیون خطاب به جاستین ماسی، پیش نمایش باد های زمستان فصل تیون گریجوی
#ALI | #Book
For More: @Black_Fyre


"تاریخچه جادوی سیاه"
Chapter1: مرگ سرخ


هزاران سال قبل از تقاص والریا، جزیره اشک، واقع در سوثوریوس، خواستگاه مهم و ژئوپلیتیکی برای امپراتوری گیس کهن محسوب میشد، زیرا که شهر گوگوسوس، در منتهی الیه جنوبی جزیره اشک، از مهم ترین مراکز گیس در جنوبی ترین نقطه امپراتوری و قاره سوثوریوس بود.
اما تاریخ روز های خوب گوگوسوس با وحشت هزاران ساله آن قابل قیاس نیست.
اژدهایان آمدند ...
والریایی ها کنترل این شهر را در طول جنگ سوم خود با امپراتوری باستانی گیس، در 6000 سال قبل از فتح به دست گرفتند.
در حال حاضر، چیزی به جز ویرانه های مخوف از گوگوسوس باقی نیست اما به مدت 6000 سال این شهر، مکانی متعفن از تمام جنایات بشری بود که اژدهاسالاران خواستند و کردند.
والریایی ها بدترین جنایتکاران خود را به جزیره اشک فرستادند تا باقی زندگی خود را در فلاکت و سیاه بختی سپری کنند.
در سیاه‌ چال‌ های گوگوسوس، شکنجه گران با موهای نقره فام عذاب‌های جدیدی ابداع کردند تا روی این زنداییان آزمایش کنند.
گوگوسوس تقریباً برای 6000 سال تحت کنترل والریایی ها بود و آن ها از آن برای انجام و اجرای غیرانسانی ترین انواع جادوگری سیاه استفاده می کردند.
چیزی مشابه آزمایش‌های نازی‌ها در طول جنگ جهانی دوم که بر روی زندانیان انجام میشد، با این تفاوت که این آزمایش برای شش هزار سال ادامه داشته است!!

مسلما باعث تعجب همگان خواهد شد اگر روزی تمام دانش آن روزهای جادوگران خون والریایی به ما برسد و بفهمیم که آنها در این مدت چقدر درباره جادو خون، یاد گرفتند و کشف کردند.
در گودال‌هایی که به گودال گوشت شهره اند، جادوی خون از تیره‌ترین نوع انجام می‌شد ... جادوگران، جانوران وحشی را با زنان برده جفت میکردند تا کودکان نیمه انسان و ناقص را به دنیا بیاورند.
مهم نیست که شما بخواهید تا چه اندازه احتیاط کنید، سحر و جادو همواره پس از رها شدن از کنترل خارج می‌شود و نمونه بارز آن در اینجاست که تا چه حد باعث تخریب رشته‌های اخلاقی جامعه شده است، در جایی که پیوند زدن اعضای بدن حیوانات به انسان های زنده و جفتگیری زنان برده با حیوانات در آن مجاز است و زندانیان هیچ حقوقی ندارند.

تمام پیش زمینه ها گفته شد تا به اینجا برسیم، و هنوز صبر کنید زیرا عمق فاجعه هنوز در راه است...
پس از نابودی والریا شهر از پایه ویران گوگوسوس به پایتختی محشر برای دزدان دریایی بدل شد تا جایی که در طول قرن خون (100 تا 0 قبل از فتح) این شهر تاریک، ثروتمند و قدرتمند شد، جایی که دیگر تحت کنترل والریا برای آزمایش‌های جادویی و کیفری نیست، بلکه دولت مستقلی است که هر چه می‌خواهد انجام میدهد و برده‌های خود را در بازار جهانی میفروشد، بازاری جذاب که پس از فروپاشی امپراتوری اژدها رونقش حتی بیش از پیش شده.
برخی گوگوسوس را دهمین شهر آزاد نامیدند، اما از قضا ثروت او تماماً بر روی بردگان و جادوگری ساخته شده بود.
بازارهای برده او مانند شهرهای قدیمی گیسکاری در خلیج برده داران بدنام شد که برده‌هایی از سراسر جهان برای خرید از آن بازدید می‌کردند، هنوز باور این برای اهل فن دشوار است که چگونه میشود اوضاع این شهر از چیزی که در زمان والریا هم بوده بدتر شده باشد اما، با این حال، هفت و هفتاد سال پس از رستاخیز والریا، گفته می‌شود که بوی تعفن این بازارها حتی به دماغ خدایان هم رسید و طاعون وحشتناکی از قلم های بردگان گوگوسوس بیرون آمد.
زمانی که عناصر فراطبیعی و جادویی از حد فراتر میروند، چرخه طبیعت شروع به پس زدن میکند.
مرگ سرخ جزیره اشک و سپس بقیه جزایر باسیلیک را در بر گرفت.
از هر ده مرد، ۹ مرد مردند. آنها با فریاد جان خود را از دست دادند، ناله هایی وحشتناک که تا مدت ها تنها صدای موجود در سرتاسر جزیره بود، از هر روزنه پوستشان خون فوران میکرد و، پوستشان مانند مانند موم آب میشد.
گمانه زنی های بسیاری میتوان راجب بلایی که بر سر گوگوسوس آمد کرد، اما احتمال اینکه جادوی سیاه در قتل عام سراسری این شهر بزرگ دخیل بوده اصلا کم نیست، به نظر نمیاید که طاعون مرگ سرخ یک بیماری طبیعی بوده باشد، زیرا در تاریخ اگر هم تکرار شده باشد مانندش را نه ما دیدیم و نه چیزی از آن میدانیم.
شهری که از دوش بردگان برخواست و زیر جسد بردگان دفن شد، گوگوسوس.

عکس از رمان نقاب مرگ سرخ اثر ادگارد آلن پو که به نظر میرسد دستمایه الهام جرج آر آر مارتین برای خلق مرگ سرخ گوگوسوس بوده باشد.
#Note
For More: @Black_Fyre ⚜️

2.2k 0 17 25 42

در کتاب ها، رمزی اسنو فرزند روس بولتون همسری به نام دونلا هورن‌وود داشت.
رمزی دونلا را دزدید و به اجبار او را وادار به ازدواج کرد سپس او را به سیاهچال انداخت و مجبورش کرد بعنوان غذا انگشت ها و گوشت بدن خود را بخورد. دونلا در نهایت بر اثر شکنجه و وحشی گری زیاد رمزی کشته شد.

#Fact
For More: @Black_Fyre ⚜️

2.5k 0 34 84 115

#حاکمین_وستروس          
معرفی 👑جیهریس تارگرین اول👑
#قسمت_سوم


ادامه ی سلطنت:

از روزگار فتح تاکنون و بنابر فرمان خود فاتح، هریک از سرزمین ها مختار بودند قوانین و رسومات خاص را نگه دارند اما جیهریس دیدگاهی متفاوت با نیایش داشت؛
در سال ۵۵ بود که پادشاه با کمک سپتون بارث، استاد بزرگ بنیفر، لرد آلبین ماسی و ملکه آلیسان، کار بر روی ایجاد اولین قانون نامه ی یکپارچه، تدوین، سازماندهی و اصلاح همه قوانین پادشاهی را آغاز نمود. گرچه تکمیل آن تا سال ها به درازا کشید اما در پایان منجر به پدید آمدن کتاب های قانون شد.

دو سال بعد جیهریس مایلز اسمالوود را از جایگاه دست برکنار کرد و دوست خوبش، سپتون بارث را بر جایش نشاند.
در پی بازدید دست جدید از براووس، که منجر به کاهش حجم بزرگی از بدهی‌ های سلطنت شد، جیهیریس آزاد بود که پروژه های معماری اش در پایتخت را از سر گیرد و با ساخت زهکش‌ها، مجاری فاضلاب، چاه‌ها و فواره‌ها، هم ضایعات را از شهر خارج کرده، و هم آب آشامیدنی پاک برای همگان فراهم آورد.
جیهریس و ارباب سکه هایش، رگو دراز، ابتدا به پیشنهاد فواره‌ها و چاه ها به دلیل هزینه ی بالا روی خوش نشان ندادند تا اینکه آلیسان در جلسه بعدی شورا به هر کدام یک پیاله آب رودخانه تقدیم کرد تا بنوشند. هیچ یک حاضر نشدند و اینگونه ساخت و سازها تصویب شد.

از دیگر اقدامات جهیریس ساخت جاده شاهی بود که در سال ۶۲ آغاز شد؛ وی به خوبی دریافت که مسیرهای پادشاهی اش به هیچ وجه جاده های واقعی نیستند پس فرمان ساخت سیستم ارتباطی گسترده ای را صادر کرد که قلمروها را به یکدیگر متصل مینمود و بزرگترین آنها یعنی جاده شاهی، از استورمزاند تا کسل‌بلک کشیده میشد.

اما چنانکه تاکنون نیز نمایان شده است، نقش ملکه نیز کمتر از خود شاه نبود؛ وی زیبا، جسور، فریبنده و بسیار باهوش بود و برخی میگفتند وی به اندازه ی خود شاه در اداره ی مملکت سهیم است و این چندان دور از واقعیت نبود.
آلیسان او را متقاعد ساخت تا سنت حق شب اول برای لرد ها را منسوخ اعلام کند.
همو بود که در پی سفر به شمال و بازدیدش از دیوار، به شاه پیشنهاد کرد املاک نگهبانان شب را از ۲۵، به ۵۰ لیگ برساند و همچنین با هزینه شخصی و بخشایش گنجینه ی جواهراتش دژ دیپ‌لیک را برای آنان بنا کرد.

حال میبایست به بزرگترین فاجعه روزگار پادشاهی جیهیریس اشاره کنیم؛ بیماری شیورز که در سال ۵۹ پس از فتح و در طول اولین سال از زمستانی سهمگین به واسطه ی قحطی فراگیر، وستروس را در بر گرفت.
نتایج آن وحشتناک بود؛ اولدتاون یک چهارم جمعیتش را از دست داد و کینگزلندینگ آماج سهمگین ترین بلایا قرار گرفته بود. نیمی از اعضای شورای کوچک همچون بسیاری از لردهای بلندمرتبه و اعضای خانواده شان، ثلث استادان سیتادل و خوو سپتون اعظم در میان جان باختگان بودند. شاهدخت دنریس، دختر شش ساله ی شاه نیز در بستر بیماری افتاد و یک روز و نیم پس از اولین نالیدن، در سال ۶۰ چشمانش را از برای همیشه فروبست.
کارل کوربری، فرمانده ی نگهبانان پایتخت و خیل عظیمی از افرادش در جریان اغتشاشی در شهر جان خود را از دست دادند. ارباب سکه، رگو دراز نیز هنگامی که به طور اتفاقی به جماعتی گرسنه و اندکی مست که او را عامل قیمت گزاف غذا و تمامی خارجی ها را عامل بیماری می دانستند برخورد کرد، کشته شد.
اندوه شاه فراوان بود با اینحال پس از طی شدن سیر بیماری چنان خود را درگیر کارها و مرهم نهادن بر زخم ها یافت که فرصتی برای ابراز آن پیدا نمیکرد. اندکی بعد تولد آلیسا، پنجمین فرزندشان پس از ایمون و بیلون که در سال های ۵۵ و ۵۷ متولد شده بودند، شادی را دگربار برای خانواده ی سلطنتی به همراه آورد.

از دیگر بحران های روزگار ۵۵ ساله ی جیهیریس، میبایست از جنگ های سوم و چهارم دورنیش نام برد که درایت شاه و نفس آتشین اژدهایان خیلی زود به آنها پایان داد.
پس از گذشت دهه های بعدی که با صلح و آرامش، ولادت ها و ازدواج های سلطنتی و در یک کلام: سلطنت خردمندانه ی جیهریس و آلیسان ادامه یافت؛ دو جدال مهم نیز در فاصله سال های ۸۷ تا ۹۲ میان خود شاه و ملکه رخ داد که توسط اساتید ثبت شده است؛ علت هردوی آنها فرزندانشان و احتمالا مهمترین چالش روزگار پادشاهی وی یعنی مسئله ی جانشینی بوده است‌.

از میان سیزده فرزند جیهیریس و آلیسان تنها نه تن به بزرگسالی رسیدند؛
ایمون، پسر ارشد و وارث پدر از زمان تولد تا مرگش در سال ۹۲، با عمه اش جاکلین براثیون ازدواج کرد؛
بیلون و آلیسا با یکدیگر؛
میگل به خدمت مذهب درآمد؛ ویگان به خدمت سیتادل، و سیرا به خدمت شهوات خود...
دیلا بانوی ایری شد و احتمالا برجسته ترین واقعه زندگی ویسرا و گیل نیز مرگشان بود؛ تنها برای اینکه بر اندوه والدینشان افزوده باشند.

ادامه دارد...

For More: @Black_Fyre ⚜️

2.7k 0 10 31 33

آیا میگور تارگرین تاج و تخت را غصب کرده است؟        

جلوس جیهریس بر تخت آهنین با تاثیری بنیادین بر دربار همراه بود به طوری که بسیاری از افراد وفادار به میگور به جرم "خدمت به یک غاصب" محکوم گشته و البته شاه فقید نیز به سبب اعمالی که غصب حق قانونی برادرزاده هایش در راس آن جای داشت، شدیدا مورد نکوهش قرار گرفت.
این مسئله بیش از همه از این باور شاه جدید ناشی میشد که حق سلطنت را پس از پدرش اینیس متعلق به خود و برادرانش میدانست و جلوس عمویشان بر تخت آهنین را امری غیرقانونی میپنداشت.
خب در شرایطی عادی این موضوع کاملا بدیهی و صحیح به نظر میرسد چنانکه پس از فاتح پسرش اینیس با وجود تمامی ضعف هایش میراث پدر را به ارث برده و بر تخت آهنین جلوس کرد اما آیا براستی چنین شرایطی در زمان مرگ اینیس نیز برقرار بوده تا پسرش ایگان بتواند بنابر قانون تاج و تخت را به ارث برد؟
بیایید برای درک بهتر موضوع به واپسین روزهای سلطنت اینیس بازگردیم:
مملکت سراسر در آشوب و ناامنی فرو رفته، شاه تخت آهنین و پایتخت را از کف داده و برای نجات جان خود و خانواده اش به دراگون‌استون گریخته است، جانشینش ایگان در آن سوی مملکت توسط نیروهای شورشی مذهب محاصره شده، شماری از اربابان مملکت آشکارا سلطه ی تارگرین ها را نفی کرده و با پایین کشیدن پرچم اژدهای سه سر، ستاره ی هفت‌پر مذهب را برافراشتند، و در یک کلام چنانکه سفیر بانک آهنین پس از بازگشت به براووس اذعان میکند، فرمانروای حقیقی وستروس کسی جز سپتون اعظم نبوده است.
حال پرسش اینجاست اینیس به عنوان شاهی که مشروعیت خویش را از دست داده براستی در این زمان چه چیزی را در اختیار داشته که فرزندش ایگان بخواهد بنابر قانون آن را به ارث برد؟ او که در این زمان حتی اژدهایی ندارد که بخواهد به واسطه ی آن از ادعای خویش دفاع کند چگونه میتواند آنچه پدرش از دست داده را بازپس گرفته، از میراث فاتح پاسداری نماید؟
تاجگذاری میگور به عنوان فرمانروای وستروس و تلاش وی برای دستیابی بر تخت آهنین در شرایطی روی داد که او خود به خوبی میدانست هرگز به عنوان فرزند فاتح و برادر اینیس نخواهد توانست ادعایش را به کرسی بنشاند و برای کسب مشروعیت به چیزی بیش از قوانین جانشینی انسان ها نیازمند است: قوانین خدایان.
دقیقا همین مسئله بود که موجب شد او بلافاصله پس از تاجگذاری خویش در دراگون‌استون و ورود به پایتخت، به جای تاکید بر روی حق پدری خویش به عنوان فرزند فاتح، پیشنهاد حل و فصل ماجرا به واسطه ی شمشیر را ارائه دهد و محاکمه ی هفت را که ریشه در سنت های آندالی و مذهب هفت داشت به عنوان راهی ساده تر برای اثبات مشروعیت خویش برگزیند تا اینچنین قانونی فراتر از تمام قانون ها موقعیت او به عنوان پادشاه وستروس را به رسمیت بشناسد.

#Note | #Book
For More:
@Black_Fyre

2.6k 0 11 35 43

و این پست که تو هیاهوی امشب گم شد...


تصویر کمتر دیده شده از حضور مارتین در گات

For More: @Black_Fyre

3k 0 11 57 114

Video is unavailable for watching
Show in Telegram
خب ماجرا داره جالب میشه و نه تنها مارتین پست اخیر رو از وبلاگش پاک کرده بلکه HBO رسما به صحبت هاش واکنش نشون داده و به ماله کشی پرداخته:

کمتر کسی پیدا میشود که بیش از تیم ایده پرداز خاندان اژدها، چه در تولید و چه در HBO، عاشق جرج‌ آر.آر مارتین و آتش و خونش باشد. معمولا به هنگام اقتباس از یک کتاب برای تلویزیون که با فرمت و محدودیت های خاص خود همراه میباشد، شورانر ملزم به انتخاب هایی دشوار در رابطه با شخصیت ها و داستان هایی خواهد بود که مخاطب دنبال میکند. ما معتقدیم که رایان کون‌دال و تیمش کار خارق‌العاده ای انجام دادند و میلیون ها هوادار سریال در دو فصل نخست، در ادامه نیز از آن لذت خواهند برد.


گویا کارت به کارت انجام شده. برین بخوابین.

#News | #HOTD
For More:
@Black_Fyre

3.1k 0 25 46 99

رحم الله من یقرا فاتحه مع الصلوات

3k 0 4 42 73

جورج آر. آر. مارتین می‌گوید تغییرات داستان در فصل‌های ۳ و ۴ می‌تواند تأثیرات چشمگیری بر سریال (خاندان اژدها) داشته باشد، اگر رایان کندال آن‌ها را عملی کند:

"و اثر پروانه‌ای بزرگ‌تر و سمی‌تری در راهند، اگر (خاندان اژدها) با برخی از تغییراتی که برای فصل‌های ۳ و ۴ در نظر گرفته شده، پیش برود..."

#News | #HOTD
For More:
@Black_Fyre

3k 0 37 107 49

اولین صحبت های جورج آر. آر. مارتین درباره ی تغییرات سریال نسبت به کتاب !


جورج آر. آر. مارتین می‌گوید که با تغییراتی که رایان کوندال در صحنه‌ی «خون و پنیر» سریال خاندان اژدها نسبت به کتابش "آتش و خون "ایجاد کرده، مخالف بوده است:

«وقتی رایان کوندال برای اولین بار به من گفت که قصد دارد چه تغییری ایجاد کند (شاید در سال ۲۰۲۲ بود)، به دلایل مختلفی با آن مخالفت کردم. البته مخالفت من نه طولانی بود و نه شدید. احساس می‌کردم که این تغییر کمی از تأثیرگذاری سکانس کم می‌کند، اما فقط اندکی. رایان دلایل عملی برای این تغییر داشت؛ آن‌ها نمی‌خواستند یک بازیگر کودک دیگر، مخصوصاً یک بچه‌ی دو ساله، را به کار بگیرند. کودکان به این سن معمولاً روند تولید را کند می‌کنند و این مسئله بر بودجه نیز تأثیر می‌گذاشت. با توجه به اینکه بودجه پیش‌تر هم در *خاندان اژدها* یک چالش بود، منطقی بود که هر جا ممکن است در هزینه‌ها صرفه‌جویی کنیم.
همچنین، رایان به من اطمینان داد که شاهزاده میلور را از دست نمی‌دهیم، بلکه فقط معرفی او را به تأخیر می‌اندازیم. ملکه هلینا هنوز می‌تواند در فصل سوم او را به دنیا بیاورد، احتمالاً پس از آنکه در اواخر فصل دوم باردار می‌شود. این موضوع برای من منطقی بود، بنابراین اعتراضاتم را پس گرفتم و با این تغییر موافقت کردم.


همچنین او افزود که با وجود اینکه اپیزود اول فصل دوم و سکانس «خون و پنیر» را دوست داشته، همچنان معتقد است که نسخه‌ی او قوی‌تر بوده است:

من همچنان معتقدم که صحنه در کتاب قوی‌تر است. خوانندگان در این مورد حق دارند. دو قاتل در کتاب بی‌رحم‌تر هستند. فکر می‌کنم بازیگرانی که نقش قاتلان را در سریال بازی کردند عالی بودند... اما شخصیت‌ها در "آتش و خون" بی‌رحم‌تر، سخت‌دل‌تر و ترسناک‌تر هستند. در سریال، خون یک شنل طلایی است.

اما در کتاب، او یک شنل طلایی سابق است که به دلیل کتک زدن و کشتن یک زن از سمتش خلع شده است. خون در کتاب از آن دست افرادی است که ممکن است فکر کند مجبور کردن یک زن به انتخاب اینکه کدام‌یک از پسرانش باید بمیرد، سرگرم‌کننده است؛ مخصوصاً وقتی که با کشتن پسری که او سعی در نجاتش دارد، این بی‌رحمی را دوچندان می‌کند. پنیر در کتاب حتی بدتر است؛ درست است که او به سگ لگد نمی‌زند، اما اصلاً سگی ندارد، و این اوست که به میلور می‌گوید مادرش می‌خواهد سرش را ببیند. همچنین، می‌توانم بگویم که هلینا در کتاب شجاعت و قدرت بیشتری نشان می‌دهد؛ او برای نجات پسرش جان خود را پیشنهاد می‌دهد. اما پیشنهاد یک تکه جواهر اصلاً همان حس را منتقل نمی‌کند.
#News | #HOTD
For More:
@Black_Fyre

2.9k 0 36 88 74

امپراتوری بزرگ سحر در وستروس

در بخش پیشین به معرفی امپراتوری بزرگ سحر به عنوان نخستین تمدن اژدهاسالار و نقش عظیم آن در شکلگیری تمدن های بعدی اسوس پرداخته ایم اما نکته ی مهم اینکه ردپای این تمدن تنها به شرق خلاصه نشده، میتوانیم آن را در آن سوی جهان، در وستروس نیز ببینیم.

با ما همراه باشید.


برای مشاهده ی متن کامل کلیک کنید

#Note | #Theory
For More:
@Black_Fyre

3k 0 28 42 52

#حاکمین_وستروس           
معرفی 👑جیهریس تارگرین اول👑
#قسمت_دوم


دستیابی به تاج و تخت:

در پی مرگ رازآلود میگور، جیهریس سوار بر ورمیثور و به همراه ارتش براثیون وارد پایتخت شد و تاج و تخت را بدست گرفت ولی از آنجا که تنها ۱۴ سال داشت، مادرش آلیسا به عنوان ملکه نایب السلطنه و لرد روگار براثیون به عنوان مدافع قلمرو و دست شاه کنترل امور را در دست گرفتند‌.
بسیاری خادمان میگور بخشوده شدند و با ضمانت هایی عناوین و املاکشان را حفظ کردند، البته نه همه آنها؛ به خصوص آنان که در شکنجه و مرگ ویسریس شریک بودند.
جیهیریس همچنین مجبور بود تا به درگیری هایی که در دوران حکومت عمویش با مذهب وجود داشت و با نام "قیام ستیزگرانه مذهب" مشهور شده بود، مقابله کند.
میگور راه حل های بی رحمانه ای را در پیش گرفته بود تا شورش را ریشه کن کند، مانند گذاشتن جایزه برای سر تمامی اعضای شورش و... با اینحال مخالفت ها ادامه پیدا کرده بود.
اما در همین زمان ترور ناگهانی سپتون مون، سپتون اعظم خودخوانده ی یاران مسکین راه را برای شاه جوان هموار ساخت.
با پراکندگی پیروان سپتون مون و برداشته شدن محاصره ی الدتاون، جیهریس خود را بدانجا رساند و به تقلید از نیای فاتحش، در استاری سپت و توسط سپتون اعظم تاج بر سر نهاد.
وی عفو عمومی را به تمام کسانی که شمشیرشان را کنار میگذاشتند پیشنهاد کرد و با کافی دانستن تبعید شورشیان به دیوار سوگند خورد که زین پس تاج و تخت حامی مذهب خواهد بود. او همچنین برای اثبات حسن نیتش به لغو جوایز تعیین شده توسط میگور برای سر پسران جنگجو و یاران مسکین اکتفا نکرده، سر جافری داگت، فرمانده گروه نخست را به گارد شاهی وارد کرد.

حدود یک سال بعد، ملکه نایب السلطنه آلیسا ولاریون و دست پادشاه، لرد روگار براثیون طی مراسمی که به عروسی زرین نامور گشت، با یکدیگر ازدواج کردند و بی میلی شاه و بدگمانی اش نسبت به انگیزه های واقعی روگار موجب نشد وی قلبا نسبت به آن راضی نباشد.
اما ازدواج مهمتری نیز در راه بود، این بار در خفا و به دور از چشم همگان.
خشم مذهب به تازگی فروکش کرده بود و شورای کوچک با دانش به علاقه ی جیهریس به خواهرش آلیسان، در تلاش بود هرچه سریع تر برای هرکدام همسرانی مناسب بیابد.
ابتدا اورین براثیون، جوانترین برادر روگار را برای شاهدخت برگزیدند اما آلیسان باخبر شده، جیهریس را نیز آگاه ساخت و آندو سوار بر اژدهایانشان مخفیانه به دراگون استون رفته، همانجا توسط سپتون اوسویک به عقد هم درآمدند.
گرچه ملاحظات جهیریس نسبت به جوانی آلیسان موجب شد ازدواجشان با همخوابگی کامل نگردد اما تلاش های مادرشان و همسر جدیدش برای لغو آن بی نتیجه ماند. ماجرا چنان پیش رفت که حتی پیشنهاد جایگزین شدن جیهریس با برادر-خواهر زاده اش ایریا، از سوی روگار مطرح شد. پیشنهاد که تنها برکناری خود او را در پی داشت؛ آن هم به دستور همسرش.

در بیستمین روز از ماه نهم سال ۵۰، جیهریس سرانجام شانزده ساله شد و سوار بر ورمیثور به پایتخت بازگشت تا رسما پادشاهی را در دست گیرد.
برخی را از سمتشان برکنار کرد و برخی دیگر را بر جایشان نشاند، با محترم شمردن خدمات سابق روگار براثیون وی را بخشید و تنها از او خواست زین پس هرگز بر علیه شاه و ملکه اش سخن نگوید و برای مادرش همسر شریفی باشد.
در ادامه برای افزایش درآمد تاج و تخت مالیات های جدیدی سازماندهی کرد که نه تنها تاثیری بر اقشار ضعیف نداشت، بلکه اربابان بزرگ نیز نمیتوانستند آن را ظلم تلقی کنند.
با گذشت حدود نیم سال از آمدن شاه به پایتخت، آلیسان نیز از دراگون‌استون به وی ملحق شد و یک ماه بعد با حضور سپتون بارث و در برابر تخت آهمین ازدواجشان را به شکلی عمومی جشن گرفتند.
آنگاه هفت منادی را راهی سرتاسر قلمرو شدند تا آیین نامه ی جدید استثناگرایی(قانونی که به تارگرین ها اجازه میداد با خانواده ی خویش وصلت کنند) را قرائت نموده، همگان را از خردمندی جیهیریس و مهربانی آلیسان آگاه سازند.
هیچکس بر علیه شاه و ملکه اش برنخاست؛ چنانکه پیشتر بر علیه برادر و خواهرشان برخاسته بودند.
سال هایی که از پی آمد با سفرهای پیاپی آندو همراه بود و آلیسان دومین زایمانش را نیز پشت سر گذاشت؛ اولی پسری بود که وی را ایگان نامیدند اما تنها سه روز پس از تولدش از دنیا رفت.(سال ۵۲)
دومی دختری بود دنریس نام که یک سال بعد متولد شد؛ حال جیهیریس میتوانست وارثی از خود داشته باشد.

ادامه دارد...

For More: @Black_Fyre ⚜️

3k 0 12 9 44

گرچه پس از نابودی والریا، اسرار کار با فولاد والریایی نیز به فراموشی سپرده شد و امروزه جز آهنگران شهر آزاد کوهور هیچکس توان ساخت نمونه های مشابه را ندارد، با اینحال هزاران تیغه ی والریایی در سرتاسر جهان پراکنده میباشند و روزگاری تعدادشان در وستروس نیز به ۲۲۷ میرسید.
البته گفتنیست در این میان تنها از نام برخی از این تیغه ها آگاهیم که در ادامه به معرفی‌شان خواهیم پرداخت:
        

بلک‌فایر(Blackfyre) و دارک‌‌سیستر(Dark Sister)، متعلق به خاندان تارگرین که به ترتیب در سرزمین های تحت مناقشه و شمال دیوار گم شدند و مالکیتشان از دست این خاندان خارج شد.
آیس(Ice)، تیغه ی والریایی عظیم خاندان استارک که پس از اعدام ادارد استارک، به فرمان تایوین لنیستر ذوب، و به دو تیغه ی جدید به نام های اوث‌کیپر(Oathkeeper) و ویدوز وِیل(Widows Wail) تبدیل شد.
لانگ‌کلاو(Lonclaw)، تیغه ی اجدادی خاندان مورمونت که از سوی لرد فرمانده جئور مورمونت به جان اسنو بخشیده شد.
لیدی فورلورن(Lady Forlorn)، متعلق به خاندان کوربری از ویل که هم‌اکنون در اختیار سر لین کوربری نامدار میباشد.
هارتز‌بین(Heartsbane)، متعلق به خاندان تارلی از ریچ که هم‌اکنون در اختیار لرد رندیل تارلی میباشد.
نایت‌فال(Nightfall)، متعلق به خاندان هارلاو از آیرن‌آیلندز که هم‌اکنون در اختیار سر هاراس هارلاو میباشد.
رد رین(Red Rain)، متعلق به خاندان درام از آیرن‌آیلندز که هیلمار درام با زیرکی خود موفق به تصاحب آن شد.
برایت‌رور(Brightroar)، تیغه ی اجدادی خاندان لنیستر که شاه تامن دوم طی سفر فاجعه بار خود به والریا به همراه داشت و زان‌پس هرگز دیده نشد.
اورفن‌میکر(Orphan-Maker)، تیغه ی اجدادی خاندان روکستون که لرد انوین پیک واپسین حامل شناخته شده اش میباشد‌.
تروث(Truth)، تیغه ای والریایی که موردو روگار از لیس واپسین حامل شناخته شده اش میباشد.
ویجلنس(Vigilance)، تیغه ی اجدادی خاندان هایتاور که لرد اورموند هایتاور واپسین حامل شناخته شده اش میباشد.
لمنتیشن(Lamentation)، تیغه ی اجدادی خاندان رویس که طی رقص اژدهایان گم شد.

گفتنیست علاوه بر شمشیرهای ذکر شده، خنجرهای پرتعدادی از فولاد والریایی نیز وجود دارد و همچنین خاندان کلتیگار یک تبر ساخته شده از این فولاد را در اختیار دارد.

شرح تصویر: ایگان چهارم با اهدای بلک‌فایر به حرامزاده اش دیمون واترز، زمینه‌ساز یکی از خونین ترین چالش های خاندان تارگرین میشود.

#Note | #Book
For More:
@Black_Fyre

3.1k 0 21 64 45

#حاکمین_وستروس          
معرفی 👑جیهریس تارگرین اول👑
#قسمت_اول


جیهیریس اول که با القاب آشتی دهنده، خردمند و پادشاه پیر نیز شناخته میشود، چهارمین تارگرینی بود که بر تخت آهنین نشست. وی در پی مرگ عمویش میگور و از سال ۴۸ تا ۱۰۳ پس از فتح حکومت کرد.
او همچنین یک اژدها سوار بود و بر ورمیثور مینشست؛ بزرگترین اژدهای خاندان تارگریت پس از بالریون، ویگار، و مراکسس.


شخصیت و ظاهر:

بنابر برخی منابع، جیهریس حتی در دوران کهنسالی خردند و باوقار به نظر میرسید.
او بیشتر دانش پژوه بود تا مبارز؛ تاج پادشاهی اش نواری ساده از جنس طلا بود که توسط هفت سنگ با رنگ های مختلف، زینت داده شده بود.
سوارکاری قهار، جنگجویی نجیب و خردمند تر از هر کسی در دوران خود، او هم در افکار و هم در عمل قاطع و محکم، و با اینحال همواره در پی صلح آمیز ترین روش برای پایان دادن به مسائل بود.


دوران جوانی:

جیهیریس فرزند چهارم پادشاه "اینیس تارگرین اول" و ملکه "آلیسا ولاریون" بود و از همان آغاز با ورمیثور، اژدهای برنزی که خواهرش رینا تخم آن را در گهواره اش نهاده بود پیوندی عمیق یافت.
همزمان با "قیام ستیزگرانه مذهب"، هنگامی که اینیس دریافت که قدمگاه پادشاه بسیار ناامن شده، به همراه همسر و فرزندانش (به جز دو فرزند بزرگترش، ایگان و رینا که در آن زمان در سرزمین های غربی بودند.) به "دراگون استون" رفت.
دراگون استون در آن زمان در اختیار عمه-خاله ی شاه ویسنیا تارگرین بود، کسی که به اینیس پیشنهاد داد طعم "آتش و خون" را به "مذهب هفت" بچشاند.
اینیس به شدت بیمار شده بود، ملکه بیوه، ویسنیا از او مراقبت کرد و گویی حال وی مختصرا بهبود می یافت.
اما با شنیدن این که ایگان و رینا در "کرکهال" محاصره شده اند، از شدت ناراحتی از هوش رفت و اندکی بعد جان سپرد.
با مرگ او، ویسنیا سوار بر ویگار بلافاصله به پنتوس رفت تا با پسرش، میگور، ملاقات کند.
طبق نقشه ویسنیا، میگور در سال ۴۲ پس از فتح، تخت آهنین را که طبق قوانین حق برادر بزرگتر جیهیریس، ایگان بود، تصاحب کرد.
پرنس ایگان برای بازپسگیری آن جنگید  اما یک سال بعد، در نبرد "زیر چشم خدایان" توسط میگور و بالرطون کشته شد.
ویسنیا، جیهریس و مادر و خواهرش را بعنوان گروگان برای دو سال در دراگون استون نگه داشت تا میگور بتواند بدون نگرانی با پرنس ایگان و مذهبیون بجنگد. میگور شخصا دیگر برادر بزرگتر جیهریس، یعنی ویسریس، را بعنوان ملازم در کنار خود نگه داشت تا از رفتار خوب آلیسا و فرزندانش اطمینان حاصل کند.

در سال ۴۴ پس از فتح، ویسنیا از دنیا رفت. هرج و مرج حاصل از مرگ او برای آلیسا موقعیتی فراهم آورد تا با جیهیریس و آلیسان بگریزد، او همچنین شمشیر والریایی "دارک سیستر" را با خود برد.
میگور بعنوان انتقام، پرنس ویسریس را به مدت نه شبانه روز و تا سرحد مرگ شکنجه داد و در آخر بدن بی‌جانش را به حال خود رها کرد تا اینگونه آلیسا را مجبور به آمدن کند اما او هرگز نیامد.
میگور شش بار ازدواج کرد، از جمله با رینا، خواهر بزرگتر جهیریس و از آنجایی که فرزندی از خود نداشت، ایریا دختر رینا را به عنوان وارث خود برگزید تا بدینسان جیهریس را از حکومت محروم سازد.
با اینحال مملکت از میگور رویگردان بود و آخرین پسر زنده ی اینیس در حالی مدعی حاکمیت بر تخت آهنین شد، که توسط روگار براثیون، ارباب استورمزاند و بسیاری دیگر حمایت میشد.

ادامه دارد...

For More: @Black_Fyre ⚜️

3k 0 9 27 37

معرفی جیهریس تارگرین اول
#حاکمین_وستروس
چهارمین حاکم وستروس

👑سلطنت: سال 48 تا 103
القاب: جیهریس آشتی دهنده، جیهریس دانا، پادشاه پیر
متولد: سال 34، در قدمگاه پادشاه
مرگ: سال 103، در قدمگاه پادشاه

وارث تخت آهنین: ویسریس تارگرین اول
ملکه: آلیسان تارگرین
پدر: اینیس تارگرین
مادر: آلیسا ولاریون

For More: @Black_Fyre ⚜️


بیلا و رینا: دختران شاهزاده دیمون تارگرین
بیلا و دوقلوی کوچک‌ترش، رینا دارای ویژگی‌های ظریف، موهای سفید نقره‌ای و چشمان بنفش بودند.
بیلا به افتخار پدربزرگ پدری اش، بیلون تارگرین نامگذاری شد و خواهرش به افتخار مادربزرگ مادریشان، رینیس تارگرین،رینا نام گرفت.
دوقلوها در کودکی جدایی ناپذیر بودند و تشخیص آنها غیرممکن بود.گرچه در اینده هردو قدبلند و لاغر بودند اما دیگر شبیه نبودند.
رینا ظاهری برازنده داشت اما بیلا سریع و فرز بود و موهایش را پسرانه کوتاه میکرد تا هنگام اژدهاسواری به صورتش برخورد نکنند.
رینا عاشق رقصیدن بود درحالی که بیلا پرواز با اژدهایش را ترجیح میداد.
 رینا در کودکی یک تخم اژدها دریافت کرد، اما جوجه اژدها ناسالم بود و چند ساعت پس از بیرون آمدن از تخمش مرد. در نهایت، یک تخم دیگر که توسط سایرکس گذاشته شده بود، به رینا داده شد و گفته شده که او هر شب در کنار آن میخوابید و برای بیرون آمدنش دعا میکرد.
بیلا اغلب به دلیل کشتی گرفتن با سربازان درحیاط قلعه تنبیه می شد.
او مانند پدرش، شاهزاده دیمون تارگرین، سرکش، مشتاق و نترس بود. گیلدن رفتار های او  را بیشتر مانندپسران میدانست تا یک بانو.
او به سرعت عصبانی می‌شد.با بزرگتر شدن، به پسران علاقه مند شد و گاهی اوقات به عمد تحریک‌کننده میشد.او یک میمون نیز به عنوان حیوان خانگی داشت.
در طول رقص اژدهایان بیلا در دراگون استون ماند و حاضر نشد نامزدش،جیسریس را ترک کند و اصرار داشت که در کنار او بر روی اژدهایش بجنگد، حتی اگر مون دنسر به قدر کافی بزرگ نشده بود.
اما رینا در این زمان به همراه شاهزاده جافری ولاریون به ویل رفت.
 در ویل،رینا از یک زندگی راحت و ممتاز برخوردار بود، خدمتکارانی که موهای او را شانه می زدند و او را استحمام میکردند.خوانندگان قصیده هایی برای زیبایی او می سرودند و شوالیه ها برای جلب رضایتش می کوشیدند.
#Note| #Book
For More:
@Black_Fyre

3.3k 0 22 84 50

Video is unavailable for watching
Show in Telegram
- I'm here now

#Edit | #HOTD
For More:
@Black_Fyre ⚜️

3.3k 0 32 17 56

سیاه‌خونان؛ نگاهی به تاریخچه ی خاندان هور

چنانکه میدانید پیش از فتح ایگان، وستروس به هفت پادشاهی تقسیم میشد. یکی از این هفت پادشاهی، پادشاهی جزایر و رودخانه به رهبری خاندان هور بود که هرن سیاه، از دژ عظیم و مخوف خود هرنهال بر آن حکم میراند.
در متن حاضر تاریخ خاندان هور از زمان هاراس هور و چیرگی بر جزایر آهن، تا زمان هاروین هور، پدربزرگ هرن سیاه و فاتح سرزمین های رودخانه را بازخواهیم گفت.

با ما همراه باشید.

برای مشاهده ی متن کامل کلیک کنید

#Note | #History
For More:
@Black_Fyre

3.6k 0 16 163 33

#حاکمین_وستروس
👑معرفی میگور تارگرین👑
#قسمت_سوم


در سال 44 پس از فتح، مادر میگور، ملکه ویسنیا، از دنیا رفت. با مرگ او آسیب بزرگی بر میگور وارد شد، زیرا ویسنیا بزرگترین حامی وی بود.
هرج و مرجی که پس از مرگ او در دراگون استون صورت گرفت، سبب این شد که ملکه آلیسا ولاریون و فرزندانش فرصت فرار را پیدا کنند. آلیسا شمشیر ویسنیا، دارک سیستر، را با خود برد و در پاسخ به این کار، میگور بزرگترین پسر آلیسا یعنی ویسریس را به مدت 9 روز شکنجه داد. میگور بدن نیمه جان ویسریس را چهارده روز در حیاط رد کیپ قرار داد تا ملکه آلیسا را تشویق کند که برای دریافت بدن پسرش، برگردد. اما آلیسا برنگشت.

یک مرگ مهم دیگر نیز در سال 44 پس از فتح رخ داد. سپتون اعظم به طرز مرموزی کشته شد و به جای آن، یک سپتون بسیار آرام تر و صلح طلب تر به قدرت رسید، اما این هم نتوانست باعث پایان قیام مذهبیون بشود. بدین ترتیب میگور باز هم به جنگ با مذهبیون ادامه داد. در سال 46 پس از فتح، میگور همراه با دو هزار جمجمه مخالفینش به بارانداز پادشاه بازگشت و ادعا کرد که آنها جمجمه های "پسران جنگجو" و مردمی است که به حمایت از مذهبیون پرداخته اند.
در هفت اقلیم، روز به روز بر مخالفین پادشاه افزوده می شد...

در سال 48 پس از فتح، حکومت ستمگرانه میگور دیگر برای مملکت قابل تحمل نبود.
در سرزمین های رودخانه، "سپتون مون" و "سر جافری داگت" ارتشی را به مخالفت با پادشاه رهبری کردند و توانستند ریورران را فتح کنند.
"لرد دیمون ولاریون"، فرمانده ناوگان سلطنتی، به مخالفت با میگور پرداخت و بسیاری از خاندان های بزرگ نیز به او پیوستند.
ادعای جدیدی برای تخت آهنین به گوش میرسید. جهیریس تارگرین، کوچکترین پسر پادشاه اینیس تارگرین، با حمایت "لرد روگار براثیون" ادعای پادشاهی کرد.
وقتی که رینا خبر ادعای برادرش را شنید، تصمیم گرفت که از دست میگور، کسی که به زور با او ازدواج کرده بود، بگریزد.
او نقشه کشید که نیمه شب، وقتی همسرش خواب است، سوار بر اژدهایش شود و فرار کند و شمشیر باستانی تارگرین ها، بلک فایر، را نیز با خود ببرد.
دو تن از اعضای گارد پادشاهی میگور نیز او را ترک کردند.
این خیانت ها و خالی بودن جای مادرش، میگور را به یک مرد شکست خورده تبدیل کرد. او پرچمدارانش را فراخواند اما فقط تعداد کمی از آنها به دستور او عمل کردند؛ آنها نیز برای شکست دادن دشمنانش کافی نبودند.

در اواخر شب، اندک کسانی که باقی مانده بودند، تالار تخت آهنین را ترک کردند و پادشاه را در حالی که در فکر فرو رفته بود، تنها گذاشتند.
صبح روز بعد، ردای میگور پر از خون و رگ های دستش بریده شده بودند.
برخی میگویند که یک عضو از گارد پادشاهی که دیگر نمیتوانسته حکومت ظالمانه میگور را تحمل کند، او را کشته است.
عده ای میگویند یکی از کارگرانی که از قتل عام فرار کرده بوده، از راه های مخفی وارد تالار تخت آهنین شده و در آنجا از میگور انتقام گرفته است.
بعضی شایعه ها نیز حاکی بر این است که میگور توسط خود تخت آهنین کشته شده است.
شاید محتمل ترین نظریه این باشد که میگور خودش رگ های دستش را با تیغ های تخت آهنین بریده است و خودکشی کرده است.
پس از او، برادرزاده اش، جهیریس تارگرین اول، بر تخت آهنین نشست. .

قسمت بعدی: معرفی جیهریس تارگرین اول

For More: @Black_Fyre ⚜️

3.9k 0 14 114 42
20 last posts shown.