آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده
بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد
پدر رفت گفت ای پدر امرت چیست ؟
پدر گفت: پسرم من تمام عمر به کفن دزدی
مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم
بود، اکنون که در بستر مرگم و فرشته ی
مرگ را نزدیک حس میکنم بار این نفرین
بیش از پیش بردوشم سنگینی میکند.از
تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا
دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند ...
پسر گفت: ای پدر چنان کنم که میخواهی و از
این پس، مرد و زن را به دعایت مشغول سازم ...
پدر همان دم، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت
که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چوبی
در شکم آن مردگان فرو مینمود و از آن پس
خلایق میگفتند:
"خدا کفن دزد اول را بیامرزد که فقط میدزدید
وچنین بر مردگان ما روا نمیداشت"
🍁
@Bargy_Az_Tarikh