تجربه های خوب_همسران موفق


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


سلب مسئولیت»نظرات مطرح شده به هیچ عنوان به کریتور و ادمین مربوط نیست.
تجربه ونظرات اعضا بدون ذكر نام
بهترين راه برای شناخت و درك همسران از خواسته های همدیگر
گرفتن پیام:
https://t.me/HarfBeManBOT?start=NjY3NzYzMjE

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


#پیام_ناشناس
سلام. من بخاطر اعتیاد همسرم از یک زندگی ده ساله اومدم بیرون. 29سالمه و قبلا هم تو گروه پیام گذاشتم. نفقه و مهریه رو گذاشتم اجرا. سه ماهه خونه رو ترک کردم. همسرم این سه ماه همش زنگ میزنه، پیام میده، برگرد من درست میکنم همه چیزو. تو باید برگردی تا من ترک کنم. منم گفتم اگر واقعا دوسم داشتی این سه ماه که تنها بودی اقدام میکردی برای ترک. از همه جا بلاکش کردم ولی دست بردار نیست. 24ساعته زنگ و پیام و حرفهای تکراری از خطهای مختلف. جلسات دادگاه رو شرکت نمیکنه.میگه ندارم مهریه بدم،طلاقت نمیدم.چیزی هم بنام خودش نداره.. بگین با ایشون چکار کنم من؟؟؟؟ از اون طرف من مشکل مالی دارم، چون نمیخام از پدرم پول بگیرم، حقوقش کمه و مشکلات خودشو داره. دنبال کارم. میخام برم دنبال لاین های ارایشگری. کدوم پولساز تره دوستان؟؟؟بازار کارش بهتره؟؟ خودم بین رنگ و کراتین و احیا و ناخون کاری موندم. تتو و میکرو بلیدینگ خوبه؟؟ کسی تجربه ای، اطلاعاتی چیزی داره ممنون میشم کمکم کنه.

@ArHamsaraane


#پیام_ناشناس
سلام وقت بخیر
اگه میشه مشکل منم بزارید🥲
من ۲۰ سالمه و همسرم ۲۶
ما دوساله ازدواج کردیم
مشکل من اینه دوست دارم همسرم با دوستاش بره بیرون
هیچ دوستی نداره
با هرکی دوست میشه یا دکش میکنن یا محل نمیدن بهش یا کلا ولش میکنن و ادم حسابش نمیکنن
من خودم از بچگی با ۳ نفر دوستم و دوست داریم هفته ای یک بار یا دو هفته یکبار باهم باشیم در حد ۲ ۳ ساعت
اما همسر من ناراحت میشه و میگه چرا میری درصورتی که دوستام عالین
و توش شکی نیست که بگم بدبینی داره
و همیشه میگه من با دوستام نمیرم تو چرا میری؟
همیشه خوبی بیش از حدم میکنه اما کسی کلا باهاش نمیگرده
اخلاقشم خوبه
من خوشم میاد هفته ای دوبار بره بیرون خودش
یا بره باشگاه
ولی اصلا هیچی ...
نظرتونو بگید و بگید چطور این مشکلو حل کنه

@ArHamsaraane


#پیام_ناشناس
سلام. مشکل من اینه خونواده همسرم ینی مادر و پدرش همیشه میخوان بدونن وضعیت مالیه ما چطوره. اینکه همسرم میره سرکار یا ن.‌ حتی اینکه عایا صاحبکار همسرم ب موقع پول میزنه براش یا ن. و این منو خیلی اذیت میکنه. البته میدونم از روی دلسوزیشون هست و کمک هم میکنن مثلا گوشت و برنج و.. گاها تهیه کردند برامون.
اما من ترجیح میدم چیزی هم نخورم اما اونا ندونن ک وضعمون بده.‌‌ چراکه اگ مامانش بدونه خواهرشوهرمم خواه ناخواه خبردار میشه چون مادرشوهرم خیلی غصه میخوره و احتمالا از غصه اش ب دخترشم میگه. ازینطرف من اصلا و ابدا ب خونوادم چیزی نمیگم با اینکه بیشتر میبینمشون.
خلاصه یا حضوری یا تلفنی از همسرم میپرسن. از خودمم میپرسن ک من بهشون گفتم شما غصه مارو نخورین. همسرمم همیشه با جزئیات بهشون توضیح میده‌. چندین بار گفتم حداقل میخوای بگی ک پول نداریم با جزئیات نگو..اما همسرم بلد نیست . در نهایت یا گوشیو جواب نمیده ک چندین بار پشت سرهم زنگ میزنن یا ممکنه عصبی بشه و بد حرف بزنه ک من اینو دوس ندارم و نمیخوام بهشون بی احترامی بشه.

من باید چیکار کنم??? ایا اینکه دوس ندارم خبردار بشن اشتباهه؟؟؟؟

#دخالت

@ArHamsaraane




سلام
دوستان داگز و سود خوبش یادتونه😇

این هم مثل داگز
تپ تپ هم نداره اصلا
از دستش ندین👍❤️




#پیام_ناشناس
سلام
مشکل من این هستش که من اصلاً نمیتونم ناراحت باشم. توی یک خونه با خانواده همسرم زندگی میکنم و اگر یک روز احوال خوشی نداشته باشم، pms باشم، کلا از رفتاری دلخور باشم، نرم خونشون میگن چرا نیومد پایین چرا این چرا اون و انقدر همه کنکاش میکنن تا دعوا بشه.( یا دلیلش رو بفهمن خب شاید نخوام تک تک ناراحتی ها و مصائبمو بگم بهشون ولی نمیشه...)
مخصوصاً شوهرم اینجوریه تا در نهایت خشم شدیدی پیدا میکنه، شروع میکنه به حرف های بد زدن و کل زندگیمون رو از اول تا آخر زیر سوال میبره، منو تمام خوبی هام و بدی هام رو، تهش منو کتک میزنه، میگه طلاق بگیریم و آخر سر هم بعد چند ساعت آرام میشه میگه من دوست دارم منو ببخش کارام اشتباهه تو رو خدا فراموش کن. این روند هر مثلاً ۶ ماه یکبار تکرار میشه.
مثلاً چند وقت پیش مشکلی توی ذهن من بود مربوط به همین زندگی با خانواده همسرم میدونستم روشون حساسه به برادر کوچیکم که مثل دوست واسم گفتم اونم آرامم کرد فرداش همسرم توی گوشیم همه چت هام رو یواشکی خونده بود و همینجوری کرد.
یه دفعه هم زنگ زدیم به مشاور، مشاوره دیوانه ترش کرده بود کلا کاراش فرق میکنه با همه انتخاب مشاورشم اینجوری.دیگه کلا پایین نمیومد میگفت طلاق بعدش آروم شد گفت من دوست دارم اشتباه کردم رفتارام زشته و...
منم پر از اشکالم میدونم ولی نمیشه که هیچ وقت ناراحت نشد!! مشکلاتو باهاش مطرح نکرد یا از رفتار کسی باهاش صحبت کرد! میشه؟؟
برای کنترل خشم شوهرم چیکار باید کنم؟

@ArHamsaraane


#پیام_ناشناس
سلام و درود خدمت اعضای کانال
خانوم هستم ۲۵سالمه و مجردم
بابت طولانی بودن پیامم عذر میخوام..
مشکل من یکم فرق داره ولی واقعا ب کمک احتیاج دارم اینه ک ب شدت عصبیم..پرخاشگرم..زود عصبانی میشم..با هرصدایی چه حرف زدن افراد چه غذاخوردنشون عصبی میشم
زود همه چی بهم برمیخوره تا بگن بالا چشمت ابروئه زود گریه میکنم حتی فکر خودکشی میاد سرم..حتی الانم دارم با گریه تایپ میکنم💔..هیچی یادم نمیمونه خیلی حواس پرتم  وسایلامو اینور اونور جا میزارم
حتی یکیو صدا میکنم ک حرف بزنم همون موقه یادم میره چه حرفی میخاستم بزنم
((البته اینم اضافه کنم ک ب مدت پنج شیش ماهی حال مادرم خیلی بد بود و من تو اون مدت ن خواب داشتم ن غذا و مثه روانیا همش خودزنی میکردم تنهای تنها بودم و زندگی پنج نفر افتاده بود  گردن من))الان ب لطف خدای بزرگ حال مادرم کمی بهتر شده اما اون صحنه ها و اون زجه هایی ک من میزدم برا مادرم اون بدبختایی ک کشیدم هنوز تو ذهنمه و هیچوقت فراموشم نمیشه و حس میکنم از اونموقه من اینطوری شدم..دلم نمیخواد پیش روانشناس و دکتر..برم دلم میخاد با درمان سنتی مثه دمنوش‌و.. اینا درمان بشم یکم آروم بشم
کسی تجربه ای داشته راهنماییم کنه؟؟
خیلی خیلی ممنون میشم❤️




سوال:
تبدیل دوست پسر به شوهر

جواب از چت gpt😁


Forward from: 👩🏻‍❤️‍👨🏻همسران موفق👩🏻‍❤️‍👨🏻
تبدیل رابطه دوستی به یک رابطه جدی‌تر مثل ازدواج، نیاز به صبر، گفتگو و شفافیت دارد. در ادامه چند راهکار برای این کار ارائه می‌کنم:

### 1. اهداف و نیازهایتان را شفاف بیان کنید
با دوست پسرتان درباره‌ی انتظارات و نیازهایتان از رابطه صحبت کنید. با ملایمت و بدون فشار، او را در جریان بگذارید که ازدواج در آینده برای شما اهمیت دارد.

### 2. در رابطه‌تان جدی و متعهد باشید
رابطه‌ای سالم و باثبات، پایه‌ای قوی برای ازدواج است. به دوستتان نشان دهید که برای رابطه اهمیت قائلید، اهل گذشت و سازگاری هستید و می‌توانید در شرایط مختلف در کنار او باشید.

### 3. درباره‌ی آینده صحبت کنید
ببینید آیا او هم از آینده‌ای که شما در نظر دارید، استقبال می‌کند یا نه. درباره برنامه‌های آینده، مثل شغل، خانه و حتی علاقه به داشتن خانواده، با او گفتگو کنید تا بدانید چقدر در مسیر مشترکی هستید.

### 4. به او زمان بدهید
گاهی افراد نیاز دارند برای تصمیم‌گیری‌های بزرگ، زمان بیشتری داشته باشند. اگر او را تحت فشار بگذارید، ممکن است احساس ناخوشایندی در او ایجاد شود. در عوض، فرصت بدهید تا خودش به این نتیجه برسد.

### 5. روی خودتان کار کنید
خودتان را از نظر شخصیتی، شغلی و احساسی تقویت کنید. وقتی او ببیند که شما فردی مستقل، با اعتماد به نفس و مطمئن هستید، ممکن است برای ازدواج با شما انگیزه بیشتری پیدا کند.

### 6. الگوی خوبی باشید
با رفتار و شخصیتتان به او نشان دهید که می‌تواند روی شما حساب کند و در کنار شما آرامش و امنیت را تجربه کند. ایجاد یک رابطه پایدار و شاد می‌تواند بهترین انگیزه برای ازدواج باشد.

### 7. در نهایت، تصمیم او را بپذیرید
گاهی ممکن است فردی آمادگی یا تمایل به ازدواج نداشته باشد. اگر در نهایت به نتیجه نرسیدید، به خودتان و به او اجازه دهید تصمیم‌های مهم زندگی را با دقت بیشتری بگیرید و روی فردی که آمادگی و خواسته مشترک دارد، تمرکز کنید.
@Hamsaraane


به خانولدم گفتم و اونها هی میگفتند باشه مثلا ۵ ماه دیگه میریم و زمان که میرسید میگفتند نه ۴ ماه دیگه و در این حین بهونه خوبی دستشون اومده بود و کارای کشاورزیشون که زیادم هست با این جمله که نمیریم منو میترسوندن که انجام بدم
اینو بگم من صبح تا ۲ سر کار اداره هستم و تا میام یه ساعت غذا و اینا و بعد به همین دلیل میرفتم سر باغ تا ۸ شب بعدم مثل این مرده ها میوفتادم از خستگی
تو این دو سال دختر خانم بیماری فشار قند که عصبی بشند گرفته بسیار حساس شدن قفسه سینشون به شدت درد میکنه معده درد گرفتند و دکتر گفته علتش جوش ناراحتی .... به خاطر حرف خوردن، دلتنگی نمیزارن بره سرکار نمیزارن دانشگاهشو تموم کنه و ...‌ هست

و خانواده من هنوز همون بهونه دستشون هست دیگه من عقده شده برام دیوانه شدم اعصاب نمونده برام، کاری رو که میتونستند دو سا و نیم پیش تموم کنند و جفتمونو راحت کنند طول دادند
دختر خانم چندین بار گفتند برو تا حداقل یکیمون راحت باشه تو برو راحت باش اینجوری یه نفرمون میسوزه
من مخالفت میکردم اما به اصرار زیاد اون رفتم هرکار کردم با هیچ دختری نمیتونم ارتباط بگیرم چندشم میشه حس خیانت میگیرم و حالم بد از بدتر میشه و برگشتم پیشش
حالا قرار بود دو هفته دیگه بریم
دیشب از کار کشاورزی که اومدم بحث شروع شد که پدرم باز گفت نمیرم خالا که اینجوره و من دیگه به ته خط رسیده بودم دیگه فشاردونم پر شده بود چقدر جا دارم مگه سنگم
حرفم زد ساکت بودم ازون دختر بد گفت به دردت نمیخوره و ... بازم سکوت کردم و تو خودم ریختم اما من دوتا چیز وحشتناک خط قرمزامن یکی دروغ یکی فحش بد

به دخترخانم فحشای بسیار بسیار رکیک دادن که من سکوتم ترکید و خواهر و مادر خودشو به همون ها نسبت دادم
وسیله تیغ شیشه و هرچیز به دستش میرسید پرت کرد سمتم و من فقط میخواستم بیاد سمتم تا بکشمش خون جلوی چشامو گرفته بود منتظر بودم لیوانو پرت کنه تا بکوبونم تو سرش
اما جلوی پدرمو گرفتن و مادرم با هزار التماس درخواست منو برد بیرون

نکنید هم خانواده اون دختر هم خانواده من
نکنید با روح و روان بقیه بازی نکنید

اگه من تنها برم پیش خانوادش میگن پشتش نیستن تنهاست و نمیدن

دیگه ته خط رسیدم به دختر خانم که باز بیمارستان واس خاطر حالش رفته بود پیام دادم، نگفتم چیشده گفتم تا چند روز نیستم چون با اونم نمیتونم درست و منطقی الان صحبت کنم و حاله خوبی هم نداره

پدر اون دختر میتونست حرفامو گوش کنه یا پدر من میتونست ببره منو و یا میشد یا نمیشد و داستات همونجا تموم میشد

خانوادم دختر خالمو میخوان و من از ازدواج فامیلی متنفرم و یه کاری کردن که بدجور ازون خالم و خانوادش نفرت پیدا کنم


نمیدونستم اینارو بکی بگم یعنی نمیتونستم چون منم تو شهرمون خانواده اسم و رسم داری هستیم و تا قامیلمونو بگن میدونن کی هستیم

رفیق شیش زیاد دارم اما این مطالب چیزایی نیست که گفته بشه

خواهشا خانواده های عزیز درست رفتار کنید
بله منم نمیگم اشتباه نکردیم اما میتونستن به روش بهتری حل بکنند نه که دو تا روانی رو بندازن تو جامعه

انقدر اعصابم خرابه الان که نگو ببخشید اگه جایی اشتباه تاپی دارم دیگه حوصله بررسی هم ندارم
ممنونم از کساییکه تا اینجا مطالعه کردند🌹

@ArHamsaraane


#فقدان
سلام به همه عزیزان

پیام من طولانی هست عذرخواهم بابت طولانی بودنش

پسرم ۲۵ سال سن
فرزند بزرگ خانواده هستم کارمند هستم کار آزاد هم دارم وضعیت مای خوبی دارم خداروشکر
تقریبا چهار سالی میشه با یک دختر خانمی که ۴ سال ازم کوچیکتر هستند در ارتباطم به صورت لانگ و از نزدیک هنوز ندیدیم همدیگه رو، خانواده ایشون از لر های بختیاری هستند و بسیار خانواده حساسی دارند
پدرشون مخالفت میکنن و به خاطر تاثیر صحبت های پسرش از دروغ درباره بنده هست
من اصلا با پسرشون صحبتی حتی پیامکی نداشتم چون طرف کلاس دهمی بوده البته همون ۴ سال پیش منظوره
و ایشون چندبار پیامکی که فرستاد جوابی ندادم و بلاک کردم شماره هاشو
به عنوان مثال یه نمونه پیامش با شماره مختلف داده بود که بلاک کردم:
[اقای بی همه چیز خودتو فرشته جا زدی زندگی مارو به هم ریخی به اون بابای احمقتم گفتم ول کن دیگه ولی باز اومدی رفتم پلیس فتا شکایت خودت بابات ومادرت رو کردم هالا که خودتون اینجوری میخواید باشه]

بچست از طرز بیانش متوجه میشید

من بعد از اشنایی، از سنگین بودنشون و اون ملاک هایی که مد نظر من بود خوشم اومد و پیشنهاد ازدواج دادم و گفتم بیشتر اشنا بشیم تا ببینیم به درد همدیگه میخوریم یا نه
ایشون خواستگار های زیادی داشتند(از بیکار که پولدار بوده گرفته تا معلم، پلیس، دکتر و ......) چه قبل بنده و چه در این ۴ سال که همشونو رد کردند و خانوادشون ازون دو سه نفر معروف شهرشون هستند اسم و رسمو اعتبار دارند
هم دخترخانوم و هم بنده تا قبل از همدیگه با کسی نبودیم
من دوست قاضی، اطلاعاتی، بانکی ... همه جوره زیاد دارم و به روش هایی حرف هایی که ملاک انتخاب من بود رو که میشد از طریق افراد اونجا فهمید به وسیله دوستان اطلاعاتیم تایید میشد
یا روش های دیگه که بعدا به خوده دختر خانوم هم گفتم
اینارو میگم که نگید لانگ هستو نمیدونی چیه و... بله من خودمم میدونم و زندگیای زیادی دیدم که رفتن خونشون و بعدش بهم خورده واس همون پس قبل ازدواج این کارها نیازه که دو طرف اسیب نبینن چون نرسیدن اوله کار بهتر از رسیدنی هست که به فنایی در انتظارشه

تقریبا بعد از بین ۹ ماه تا یک سال من و ایشون نظرمون قطعی شد و من به خانوادم گفتم که اول میگفتند راه دور هست ۱۲ ساعت، فرهنگا فرق میکنه و .....که بعدا با دختر خانم صحبت میکردند یه ۳ ماهی و نظرشون برگشت و قبول کردند بعدش نوبت خانواده خانم شد که قرار بر این شد یه ماه بعدش با خانوادم بریم اونجا و خاستگاری کنیم
که متاسفانه در یکی از شب ها متوجه میشن خانوادش و پسر کلاس دهمی گوشیه من خونمون بوده و من خودم جایی که زنگ میزنه پدرم برمیدارن و هرچی میرسه میگه که پدرم قطع میکنن تلفنو
و به من داستانو میگن که براساس توضیحاتی که دختر خانم از داداشش گفته بود متوجه شدم ایشون داداششون هست نه پدرشون،
پدرمم گفتن این بچست اشکالی نداره با باباشون صحبت میکنم

و این پسر نادون اومده به دروغ گفته من با این صحبت کردم هیچی نداره اخلاقی داغونه نون برای خوردشنون نداره یه کثافت تمام محض هست و ..... که به خلطر همین چیزها یک ذهنیت بدی از من میسازه

پدر بنده دو بار تماس گرفتند که پدر دخترخانم فک میکردند من قصدم لکه دار کردنه ابرو و ... و یکبار خودشون جواب دادن و گفتند نه و دفعه بعد به پسرشون داده جواب داد

تلفن و ... همه چیز رو از خانم گرفته بودند

بماند از حرف هایی که شب و روز من میخوردم و غصه هایی که خوابو از چشمام گرفته بود

بعد ۳ ماه من شماره مادرشون رو پیام دادم و ایشون با خوبی رفتار کردند و صحبت کردیم که گفتند پدرشون خیلی مخالفن اما صحبت هایی که دخترم ازتون کرده تا جاییکه بتونم حلش میکنم که باز
متاسفانه باز دوباره این پسرشون متوجه میشن و کاسه داغ تر از آش

بعد چندماه گوشی دوباره میدن به دخترشون با این شرط که با بنده در تماس نباشن
اما ایشون با شماره ای دیگه پیام دادند و دوباره صحبت میکردیم
چندین بار با مادرشون بازهم صحبت کردم و نمیشد شوهرشونو قانع کنند

چندین بار با دختر خانم تصمیم گرفتیم و رفتیم اما بعد از چند ماه یا ایشون یا بنده باز میگشتیم
ازین موضوع دو سال گذشت و دختر خانم متاسفانه روحیشون ضعیف شده بود و از نظر جسپانی هم ضعیف بیرون نمیرفتند خونه نشین شده بود و ... شده بود یه دختر افسرده

متاسفانه خانواده بنده هم نشونه مثبتی ازشون نمیدیدم تنها شده بوده بودم
من به مشاوره رفتم مشهد جای خوب و داستانو براشون گفتم و ایشون گفتند که بهتر هست این رابطه رو تموم کنید اما برای اینکه بهتر جفتتون حضم کنید پیشنهاد میکنم یکبار با خانواده برید پیششون و اونجا کار رو مشخص کنید میشه یا نمیشه(دقیقا حرف دله منو زدند من فقط میخکاستم یکبار برم حضوری و اونجا کار فیصله پیدا کنه و حضمش برام بهتر بود)


#پیام_ناشناس
سحربانو‌جان لطف پیامم بذار من همون خانمیم که گفتم وقتی شوهرم چیزی میخره حس میکنم تحریک میشم یا دوس دارم حرف بزنه و‌نمیتونم بگم
یه عده گفتن داری سواستفاده میکنی
در جواب بگم من شاغلم و هر خریدی بوده از موقع متاهل شدنم خودم برا خودم خریدم حتی یه سری خریدا و خرجا خونه خودم انجام میدم حتی زمانی که شوهرم دستش خالی میشه از من کمک میگیره و رو‌من حساب میکنه با اینکه بی نیاز از پولم ولی دوست داشتم یه کارت بده بهم ولی حتی ۱۰،۰۰۰تومن توش باشه ولی حس خوبی میگیرم دست خودم نیس . اینطوری حس میکنم حواسش به منه احساس ارامش میکنم ولی خب نشده و‌سرد شدم... چن باری متوجه شدم وقتی بهم‌توجه میکنه حتی یه شال یا خوردنی مورد علاقه م میخره حس خوب میگیرم و سردیم میره (ضمنا من وسایل گرون قیمت فقط خودم با پول خودم خریدم حتی طلایی اگه بخوام یا مارک‌ خاص لباس البته به جز طلاهای مهریه م به عهده مرد بوده )

@ArHamsaraane


سلام به دوستان
من خانمم ۲۲ساله و معلم هستم و همسرم۲۸ مهندس و الان سه ساله عقد کردیم و دوساله که خونه خودمونیم و یه پسر ۴ماهه داریم البته ما قبل ازدواج سه سال دوست بودیم.موضوعی که مدتیه آرامش منو گرفته خانواده همسرمه که توقع دارن ما فقط با اونها رفت و آمد کنیم و مسافرت بریم و کل هفته خونه اونا باشیم چندوقت پیش ما چندروز باهاشون سفر رفتیم و بعد از اون دو هفته بعد دوروز با خانواده من میخواستیم بریم شهرمون که وقتی مطلع شده بودند پدرش تو راه زنگ زد و هرچی از دهنش دراومد پشت فرمون به منو همسرم گفت که چرا رفتی و واینستادی مامانتو ببری دکتر درحالیکه پدرشوهرم آدمیه که وسط بیابون ولش کنی راهشو پیدا میکنه و غیر از اون یه برادرشوهر مجرد هم دارم که همسرم گفت خب با اسنپ برید این چیزی نیست و من چشم پوشی کردم . باوجود اینکه ناراحت شدم ولی شش صبح زنگ زده ب پدرمن که کیتون مُرده که اینارو کشوندید اونجا و بعدم گوشی رو قطع کرده و بعد اون هم به پدربزرگم زنگ زده و هر بی احترامی که تونسته کرده درحالیکه خانواده من برعکس پدرشوهرم که چاک و بندی نداره آدمهای محترمی هستن و هرچی به پدرم گفتم که چرا جوابشو ندادی میگه اگه منم عین اون باشم فرقی باهاش ندارم و بخاطر زندگی شما سکوت میکنم بعد این قضیه شوهرم کلی براشون عصبانی شد ک آبرومو جلو خانواده زنم بردید و اختیار زندگی ما دست خودمونه…مادرشوهرمم دست کمی نداره و سراین قضیه ک بچه که به دنیا اومد خودم بردمش حموم زنگ زده بود به شوهرم که من باید میبردمش حموم و رسممونه و فلان و قهرکرده بود
من سراین قضایا کاملا محترمانه بهشون گفتم که تو زندگیمون دخالت نکنند و بذارن زندگیمونو کنیم چون من و همسرم واقعا مشکلی نداریم باهم.من آدم خونگرمیم دوست دارم به همه احترام بذارم و بقیه هم بامن همینطور ولی وقتی به دعوت خودشون میریم خونشون حتی جلوی راه ما نمیان و حتی بلند هم نمیشن و خیلی سرد برخورد میکنند و من واقعا وقتی پام میرسه خونشون همون اول که استقبال سردشون رو میبینم حالم بدمیشه یا مادرشوهرم برای اینکه منو ناراحت کنه با وجود اینکه پسرم همه چیزش نرماله هی میگه وای چقدر لاغرش کردین نگاه چقدر کوچولو مونده درحالیکه هربار گفتم دکترش راضیه از همه چیزش یا دوران عقد و سال اول ازدواجمون هرجا میخواستیم بریم مادرشوهرم زنگ میزد به شوهرم ک چرا منو نبردی با خودتون و قهر میکرد…اینسری هم متوجه شدم رو عکس عروسیمون که بهشون دادیم قسمت صورت منو چسب زده و وقتی میخواستیم بریم اونجا چسبشو کنده من واقعا از دستشون خسته شدم ولی بخاطر زندگیم دارم تحمل میکنم ولی همش تو ذهنم درحال فکر کردن به کارهاشون و حرفاشونم یا شب ها خواب میبینم دارن اذیتم میکنند باحرفاشون چیکار کنم دوستان ؟😔خانواده من انقدر همسرمو بهش احترام میذارن و هواشو دارن اونوقت من که به خانوادش هیچ بدی نکردم و بیشتر از پدرمادر خودم بهشون احترام گذاشتم بامن اینجوری برخورد میکنند😢متاسفانه برعکس همسرم که تحصیل کرده و خوش رفتاره خانواده اش فرهنگ خاصی ندارن حتی پدرشوهرم جلوی ماها فحش ناموسی میده به هرکسی که حالا باهاش حال نکنه🤦🏻‍♀️رفت و آمدمم کم کردم نسبت به قبل ولی چون همسرم با پدرش و برادرش کار میکنه بواسطه کار باهم میرن و میان و هی تماس دارن
ممنون میشم کمکم کنید ببخشید طولانی شد😔
@ArHamsaraane

4k 0 8 92 54

#پیام_ناشناس
سلام
من خانومم ۲۵سالمه و پارتنرم ۲۷
وقتی دانشجو بودیم باهم آشنا شدیم و مدت طولانیه که با هم در ارتباط هستیم.
من از همون ابتدا مادرم رو در جریان قرار داده بودم.
سال پیش ایشون به خانواده‌اشون گفتن که رابطه‌مون رو جدی کنیم و گفتن که ما هم با هم دوست بودیم.
و در ابتدا مخالفتی نبود و حتی شور و شوقی هم داشتن!
اما با گذشت تایم کمی گفتن ما خواستگاری نمیایم بریم خونشون آشنا شیم و منزل ما اومدن به نیت آشنایی و بعد از اون که منو دیدن پدرشون بهش گفته بود که موردهای بهتر هم می‌تونی پیدا کنی!
(وضع مالی ما متوسطه و اونا هم شاید کمی بهتر باشن در حد کم!)
بعد از این حرفشون پارتنر بنده اصرار و دعوا که نه همین رو می‌خوام و اونا هم گفتن باید شش ماه صبر کنی.
تو این شش ماه هم ایشون رفتن تو ارگان دولتی نسبتا خوبی مشغول به کار شدن البته به واسطه پدرشون.
بعد از گذشت نه ماه بالاخره دوباره یه قراری گذاشتن و خانواده ها رفتیم بیرون و تمام!
کوچک ترین صحبتی من باب ازدواج نزدن و از اون موقع هم هیچ کار و حرکتی صورت نگرفته.
خب پر واضحه که مایل نیستن و خودم واقف‌ام به این مورد اما تا کی باید صبر کنم؟
از طرفی ما واقعا همو دوست داریم و پارتنر هم میگه اگه اونا موافق نبودن و نیومدن خودم تنها میام.
شما بودید چیکار می‌کردید؟

@ArHamsaraane


#پیام_ناشناس
سلام به همگی و سحر بانو عزیز خانم هستم 28 ساله و متاهل همسر پسر اخر خانواده ویه جاری دارم حالا مشکلاتم اینه که جاری و مادر شوهر با رفتاراشون ازارم میدن که براتون میگم . و ازتون درخواست دارم لطف کنین راه حل بدین بهم و اگه خودمم ایرادی دارم محترمانه بگین ❤️راه حلیم ندارین کنایه و نیش نزنین ...ممنون مشکل اصلی من اول مادر شوهرمه حس میکنم بشدت داره بین عروسا فرق میذاره برای مثال هروقت جاری من براش مشکلی پیش میاد یا مریض میشه یا شوهرش ،حسابی به همه گوشزد میکنه که حتما زنگ بزنین حالشونو بپرسین خصوصا زنگ میزنه خونه مادرم حتی!!!با اینکه من مستقلم به مادرم زنگ میزنه و یاداوری میکنه ولی چن بار شد که من مریض شدم پام شکست تصادف کردیم یک بارم هیچکی زنگ نزد میدونم الان همتون میگین متوقعی (من درکل انتظار ندارم یعنی منتظر کسی هم نیستم زنگ بزنه ولی وقتی این کارا مادر شوهرم میبینم حرصم میگیره که کلی به مادر و من زنگ میزنه و یاداوری میکنه که پیگیر بشیم حالی بپرسیم ولی چطوری من مریض میشم به جاریم نمیگه یه حالی بپرس) . چن وقت پیشم جاریم رفته بود به مادرشوهرم گفته بود که من برا مرگ پدربزرگش تسلیت نگفتم(البته اینو خودم عمدا تسلیت نگفتم چون وقتی یکی از نزدیکاش فوت کرد حضوری رفتم تسلیت گفتم ولی وقتی اشنا ما فوت کرد نه خودش نه حتی مادر شوهرم که همه رو امر و نهی میکنه به رو خودشون نیاوردن و به شوهرمم گلایه کردم خیلی ناراحتم وقتی دیدم چیزی حالیشون نیست منم دیگه وقتی پدربزرگش فوت کرد به رو خودم نیاوردم تا بفهمه من همیشه موظف نیستم احترام بذارم و توقع داشته باشه ) . چن وقت پیش مادرشوهرم زنگ میزنه خونه مادرم و کلی پشت من حرف میگه که دخترت تسلیت نگفته به عروسم ،چرا هر وقت میاد خونمون اینقد به خودش میرسه، یا فلان عروسم وقتی میاد خونمون کمک میکنه ظرفا میشوره(وقتی اینو شنیدم شاخ دراوردم به مادرم میگم من حتی یه روزم نشده برم خونشون بخورم و کاری نکنم مثل بقیه کمک میکنم یک بار نشده بشینم بقیه ظرف بشورن) یا عروسا باید حتما باهم برن تفریح (به خاطر اینکه یه روز خانواده م مادر شوهرم و منو دعوت کرده بودن و مادرشوهرم انتظار داشته جاریمم دعوت کنیم که نکرده بودیم) ....خیلی ناراحت شدم وقت مادرم گف زنگ زده و چی گفته بیشتر از این ناراحتم چرا رودررو به خودم نگفته که جواب بدم و به خانواده م میگه مامان منم هر سری حرص میخوره مریض میشه ...بعد تماسش چن روز بعد رفتیم خونشون دیدم خوشحاله و میخنده و چیزی به روش نمیاره انگار حرصش سر بقیه خالی میکنه اروم میشه دیدم ایطوریه هر چی سعی کردم سربحث باز کنم نشد کلی تو مغزم باهاش بحث کرده بودم 🤦&zwj♀️ دقت کردم هر سری برا جاریم یا شوهرش اتفاقی موفته یا مریض میشن دباد میشه و سر من خالی میکنه...نمیدونم چطوری باهاش سر صحبت باز کنم که به خودم بگه و جواب رفتاراش بدم نمیتونم سر شوهرمم غر بزنم چون مقصر مادرشه نه خودش

@ArHamsaraane


#پیام_ناشناس
سلام. خانومم ۲۲سالمه و ۶سال اختلاف سنی دارم با همسرم.
مشکل من با همسرم اینه هیج جایی نمیره. حتی خونه خونواده خودش. اجازه ندارم خونوادمو دعوت کنم بغیر از پدرومادرم. ۴ساله ک عروسی کردیم. هیچ تفریحی نداریم. هیجا نمیبره منو... مهمونیا میگه تنها برو...منم نمیرم چون تو فرهنگ ما جالب نیست وقتی خونوادگی دعوت کردن تنهایی برم... فقط خودم ب پدرومادرم و.. سر میزنم... تو کارای خونه کمکم نمیکنه.. منم انتظار ندارم اما یسری کارا ک سخته برام انتظار دارم انجام بده ک یا میگه الان لازم نیست و بهونه میاره یا باید چندین بار بگم..از لحاظ مالی هم تامین نمیشم...پول بخام باید هزار بار بگم...نمیتونه برنامه ریزی کنه،ب منم نمیده تا مدیریتش کنم....خسته شدم، احساس میکنم فقط ی رباتم ک باید کار کنم تو خونه و نیاز جنسیشو براورده کنم.
دردی هم داشته باشم دکتر نمیبره منو..حتی حرفشم نمیزنه دلم خوش باشه ک بفکرمه😔
فقط میره سرکار ،خورد و خوراکو میخره.. وضعش بهتر باشه شبا دیر میاد..با دوستاشه معمولا.... کارگره و وضعیت مالیمون گاهی خوبه گاهی بد......

خیلی خستم. شوهر دارم اما بشدت نیاز ب همسر دارم😏

@ArHamsaraane


#پیام_ناشناس
سلام دوستان
من فعلا وارد زندگی مشترک نشدم،ولی میخوام از تجربه هاتون استفاده کنم
راستش من یه پسر ۲۸ ساله ام با اهدافی که حس میکنم هر روز دارن ازم دورتر میشن.
خداروشکر کار دولتی نسبتا خوبی دارم، و برای ارتقای شغلم کنکور ارشد دادم و این ترم،ترم ۱ ارشدم شروع میشه ولی یسری مشکلات رو دوشم هست که هر روز سنگین تر میشه مثلا دغدغه های مالی،تا جایی که بتونم کمک خرج پدرم هستم(پدرم بازنشسته تاکسیرانی هست و حقوق بالایی نداره)،یا کلی قسط دارم(ماهی ۱۳ باید قسط بدم)،از طرفی هم باید برای مسکن ملی پول پس انداز کنم.تو فکر اینم که شغل دومم داشته باشم،ولی همین الانشم بعضی روزا کلا ۳،۴ ساعت وقت واسه خوابیدن دارم،نمیدونم واقعا اگه کلاسام شروع بشن چجوری بتونم اونا رو شرکت کنم
از طرفیم نمیخوام سنم برای ازدواج بالاتر بره،چون از یه سنی به بعد آدم سخت پسندتر میشه،ولی میگم چرا دست دختری با هزارتا امید و آرزو رو بگیرم اونم با این شرایطم.
مشکلات فکری دیگه ای هم دارم که کم نیستن،نمیدونم من آدم کمالگرایی هستم یا اینجوری بودنم طبیعیه،ولی بعضی وقتا واقعا از زندگیم و بودن تو این شرایط خسته میشم اینکه همیشه در حال دویدن هستی و اهدافت مثل سراب در حال دور شدن
اگه میشه راهنماییم کنید چون بعضی وقتا واقعا احساس استیصال میکنم

@ArHamsaraane


Forward from: 💃ایده_خانم های قررری 💃
#اختلافات_زناشویی
#مشاوره

📝 کسانی که نمی توانند اختلافات شان را حل کنند و هر کدام حق را به خودشان می دهند می توانند نگاه سومی را وارد اختلاف کنند. یعنی مشاوره.

✔️حُسن مشاوره این است :کسی که دارد از بیرون به مسائل شما نگاه می کند ذینفع نیست و تعصب ندارد، بنابراین بهتر می توانند اختلاف را حل کند. اگر مشاوری متعصبانه نگاه کند مشاور خوبی نیست.

✅ کسی که به خواهر و برادر یا پسر و دختر خودش متعصبانه نگاه می کند نمی تواند مشاور خوبی باشد. البته پدر و مادرهایی هستند که نگاه شان به فرزندشان متعصبانه نیست و مصلحت آنها را در نظر می گیرند

@ide_Hamsaraane

20 last posts shown.