واژه بعدی یعنی دموکراسی نیز به تعریفی واحد منجر نشد. با این حال یک تحول مثبت را نباید نادیده گرفت. با آنکه اکثریت شرکتکنندگان از گروههای چپگرا، کلاسیک تا بهروزشده، بودند سخنی از «دیکتاتوری پرولتاریا» یا «حزب طراز نوین طبقه کارگر»، «جنگ طبقاتی»، «راه رشد غیرسرمایهداری»، «جهان سوم»، «مبارزه با امپریالیسم جهان خوار» و دیگر شیبولتهای چین به میان نیامد. از این جالبتر سخنرانان حتی از یک شخصیت چپگرا نقلقول نکردند.
در حالی که مارکس، انگلس، لنین، استالین، مائو زدونگ و البته چهگوارا فراموششده بودند، اندیشمندان «دستراستی» مانند هانا آرنت، کارل پوپر، شوپنهاور، جین شارپ مستقیماً یا غیرمستقیم برای تائید یا اثبات نظرات سخنرانان به خدمت دعوت شدند. اینکه چندین گروه چپگرا دور هم جمع بشوند و برای توضیح موضع خود از راستگرایان و حتی راستگرایان افراطی کمک و نقلقول بگیرند، مایه خوشوقتی است، زیرا نشان میدهد که بعضی چپگرایان ما پذیرفتهاند که عقل و درایت سیاسی منحصر به چپگرایان اروپایی، روسی و چینی نیست. قدم بعدی البته جستوجوی عقل و درایت سیاسی در ادبیات خودمان استــ بیهقی، سعدی، روزبهان، خواجه نظامالملک و اگر جیغ خارجیپرستان درنیاید، قوامالسلطنه، محمدعلی فروغی، سید حسن تقیزاده، امیرعباس هویدا و از دید من لااقل، محمدرضا شاه پهلوی.
چند سخنران به جای پرداختن به شعارهای گردهمایی، مطالب مهمی بیان کردند. هادی زمانی که اقتصاددان معرفی شد، در یک سخنرانی هشتدقیقهای بهترین و در عین حال هراسانگیزترین ارزیابی از فاجعه اقتصادی ایران در دوران ولایتفقیه را عرضه کردــ فاجعهای که به گفته او، موجودیت ایران را به خطر میاندازد.
آقای احمد پوروندی، از چریکهای فدایی خلق، علیه تقسیم ایرانیان به داخل و خارج هشدار دادــ ترفندی که دشمنان ایران در کنار تفرقهافکنی بر اساس مرام و مسلک و دین و مذهب و وابستگیهای گروهی و حزبی تبلیغ میکنند. پیشنهاد ایشان برای تشکیل یک «جبهه نجات ملی» ممکن است یادآور کوشش بیفرجام دکتر علی امینی در سالهای تبعید در پاریس باشد. با این حال، چه بخواهیم، چه نخواهیم، ایران را باید نجات داد و این نجات میبایستی به دست خودمان یعنی در چارچوب ملی تحقق یابد.
آقای احمد آزاد، باز هم از فدائیان خلق، هشدار داد که امید به «اصلاح از داخل رژیم» هنوز وجود دارد و خطری است بزرگ برای همه آنانی که خواستار بستن پرونده سیاه جمهوری اسلامی هستند. بعضی جمهوریخواهان با آمدن پزشکیان به جلوصحنه، فیلشان یاد هندوستان کرده و شعار واقعبینانه «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» را از یاد بردهاند.
آقای آزاد مخالف «حذف» هر گروه و حتی تجزیهطلبان یا متهمان به تجزیهطلبی است، اما سرانجام آزاداندیشی ادعایی خود را با تأکید بر ایجاد «جمهوری دموکراتیک خلق» زیر سؤال میبرد.
آقای بهزاد کریمی این تصور را که ظهور پزشکیان نشانه عقبنشینی نظام است، رد میکند و میگوید این اصلاحطلبان هستند که عقبنشینی کردهاند، نه «رهبر».
آقای کمال ارس، از یکی از شاخههای جبهه ملی در تبعید، هشدار میدهد که سازمانهای شکلگرفته در تبعید رفتهرفته ریزش میکنند و باید بیم آن داشته باشیم که این رژیم فروریزد و گروهی مستبدتر به قدرت برسد.
آقای فتاپور در یک بررسی کلینیکی، دشواریها و چالشهای جمهوریخواهان را بهخوبی توصیف میکندــ دشواریها و چالشهایی که تمام گروههای سیاسی امروز، بهویژه در تبعید، با آن روبهرو هستند.
آقای محمد مصری از حزب کومله شعار «اتحاد» را زیر میکروسکوپ قرار میدهد و میپرسد: اتحاد برای چه؟ از آنجا که اتحاد بهخودیخود نمیتواند هدف باشد، همه فعالان سیاسی باید خود را معرفی کنند و بگویند چه میخواهند و چه نمیخواهند و در موارد و مسائلی خواستار اتحاد با دیگراناند.
پروفسور منصور فرهنگ بیتوجه به دستورکار گردهمایی، درسی جالب از یک سیاست خارجی معقول و منطقی عرضه میکند و نشان میدهد که دفاع از منافع ملی یک امر ایدئولوژیک نیست. او همچنین بدفهمی ایرانیان از واژه «سازش» را یکی از دلایل دشواری همگانی و همراهی سیاسی ما میداند و میافزاید: انتقاد از خویش از وظایف ماست.
آقای خانباباتهرانی که به عنوان بنیانگذار کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج در زمان شاه معرفی میشود، ترتیب یک رفراندوم برای تعیین شکل نظام آینده را پیشنهاد میکند اما سؤالهای کلیدی را نادیده میگیرد؛ این رفراندوم در چارچوب کدام قانون و توسط کدام نظام یا مرجع سازماندهی خواهد شد و پرسش آنچه خواهد بود؟
آقای حسن شریعتمداری، رهبر شورای گذار، خواستار تشکیل یک کنفدراسیون از جمهوریخواهان در سراسر جهان است، با یک شعبه در هر شهر، اما پیشنهاد نمیکند که همین کسانی که در کلن جمع شدهاند، لااقل باهم یک فدراسیون تشکیل دهند.
@AmirTaheri4
در حالی که مارکس، انگلس، لنین، استالین، مائو زدونگ و البته چهگوارا فراموششده بودند، اندیشمندان «دستراستی» مانند هانا آرنت، کارل پوپر، شوپنهاور، جین شارپ مستقیماً یا غیرمستقیم برای تائید یا اثبات نظرات سخنرانان به خدمت دعوت شدند. اینکه چندین گروه چپگرا دور هم جمع بشوند و برای توضیح موضع خود از راستگرایان و حتی راستگرایان افراطی کمک و نقلقول بگیرند، مایه خوشوقتی است، زیرا نشان میدهد که بعضی چپگرایان ما پذیرفتهاند که عقل و درایت سیاسی منحصر به چپگرایان اروپایی، روسی و چینی نیست. قدم بعدی البته جستوجوی عقل و درایت سیاسی در ادبیات خودمان استــ بیهقی، سعدی، روزبهان، خواجه نظامالملک و اگر جیغ خارجیپرستان درنیاید، قوامالسلطنه، محمدعلی فروغی، سید حسن تقیزاده، امیرعباس هویدا و از دید من لااقل، محمدرضا شاه پهلوی.
چند سخنران به جای پرداختن به شعارهای گردهمایی، مطالب مهمی بیان کردند. هادی زمانی که اقتصاددان معرفی شد، در یک سخنرانی هشتدقیقهای بهترین و در عین حال هراسانگیزترین ارزیابی از فاجعه اقتصادی ایران در دوران ولایتفقیه را عرضه کردــ فاجعهای که به گفته او، موجودیت ایران را به خطر میاندازد.
آقای احمد پوروندی، از چریکهای فدایی خلق، علیه تقسیم ایرانیان به داخل و خارج هشدار دادــ ترفندی که دشمنان ایران در کنار تفرقهافکنی بر اساس مرام و مسلک و دین و مذهب و وابستگیهای گروهی و حزبی تبلیغ میکنند. پیشنهاد ایشان برای تشکیل یک «جبهه نجات ملی» ممکن است یادآور کوشش بیفرجام دکتر علی امینی در سالهای تبعید در پاریس باشد. با این حال، چه بخواهیم، چه نخواهیم، ایران را باید نجات داد و این نجات میبایستی به دست خودمان یعنی در چارچوب ملی تحقق یابد.
آقای احمد آزاد، باز هم از فدائیان خلق، هشدار داد که امید به «اصلاح از داخل رژیم» هنوز وجود دارد و خطری است بزرگ برای همه آنانی که خواستار بستن پرونده سیاه جمهوری اسلامی هستند. بعضی جمهوریخواهان با آمدن پزشکیان به جلوصحنه، فیلشان یاد هندوستان کرده و شعار واقعبینانه «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» را از یاد بردهاند.
آقای آزاد مخالف «حذف» هر گروه و حتی تجزیهطلبان یا متهمان به تجزیهطلبی است، اما سرانجام آزاداندیشی ادعایی خود را با تأکید بر ایجاد «جمهوری دموکراتیک خلق» زیر سؤال میبرد.
آقای بهزاد کریمی این تصور را که ظهور پزشکیان نشانه عقبنشینی نظام است، رد میکند و میگوید این اصلاحطلبان هستند که عقبنشینی کردهاند، نه «رهبر».
آقای کمال ارس، از یکی از شاخههای جبهه ملی در تبعید، هشدار میدهد که سازمانهای شکلگرفته در تبعید رفتهرفته ریزش میکنند و باید بیم آن داشته باشیم که این رژیم فروریزد و گروهی مستبدتر به قدرت برسد.
آقای فتاپور در یک بررسی کلینیکی، دشواریها و چالشهای جمهوریخواهان را بهخوبی توصیف میکندــ دشواریها و چالشهایی که تمام گروههای سیاسی امروز، بهویژه در تبعید، با آن روبهرو هستند.
آقای محمد مصری از حزب کومله شعار «اتحاد» را زیر میکروسکوپ قرار میدهد و میپرسد: اتحاد برای چه؟ از آنجا که اتحاد بهخودیخود نمیتواند هدف باشد، همه فعالان سیاسی باید خود را معرفی کنند و بگویند چه میخواهند و چه نمیخواهند و در موارد و مسائلی خواستار اتحاد با دیگراناند.
پروفسور منصور فرهنگ بیتوجه به دستورکار گردهمایی، درسی جالب از یک سیاست خارجی معقول و منطقی عرضه میکند و نشان میدهد که دفاع از منافع ملی یک امر ایدئولوژیک نیست. او همچنین بدفهمی ایرانیان از واژه «سازش» را یکی از دلایل دشواری همگانی و همراهی سیاسی ما میداند و میافزاید: انتقاد از خویش از وظایف ماست.
آقای خانباباتهرانی که به عنوان بنیانگذار کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج در زمان شاه معرفی میشود، ترتیب یک رفراندوم برای تعیین شکل نظام آینده را پیشنهاد میکند اما سؤالهای کلیدی را نادیده میگیرد؛ این رفراندوم در چارچوب کدام قانون و توسط کدام نظام یا مرجع سازماندهی خواهد شد و پرسش آنچه خواهد بود؟
آقای حسن شریعتمداری، رهبر شورای گذار، خواستار تشکیل یک کنفدراسیون از جمهوریخواهان در سراسر جهان است، با یک شعبه در هر شهر، اما پیشنهاد نمیکند که همین کسانی که در کلن جمع شدهاند، لااقل باهم یک فدراسیون تشکیل دهند.
@AmirTaheri4