💥هایزر او را مثل موش از ایران بیرون انداخت!
✍️علی مرادی مراغه ای
✅این جمله ای است که خود محمدرضاشاه از قول تیمسار ربیعی در کتابش نقل کرده است!
آن زمان که دیگر قطعی شده بود شعله های انقلاب خاموش شدنی نیست و هایزر ژنرال چهار ستاره آمریکایی بدون اطلاعِ شاه به تهران آمده با امرای ارتش جلسه می گذاشت، شاه مملکت خودش را به آب و آتش می زد تا هایزر را ملاقات کند تا بداند در جلسه چه گذشته...؟!
(پاسخ به تاریخ... ص۴۱۸)
♦️امروزها مصادف هستیم با گفتگوهای محمدرضاشاه با دکتر صدیقی و دکتر شاپور بختیار از سران جبهه ملی در کاخ نیاوران برای قبولی پست نخست وزیری. ابتدا این پیشنهاد را به دکتر صدیقی یار وفادار مصدق کرده بود اما به توافق نرسیده، سپس قرعه بنام دکتر بختیار افتاده بود.
هم صدیقی و هم بختیار هر دو از زندانیانِ و مغضوبین آریامهری بودند، حتی پدرش رضاشاه، پدر بختیار(محمدرضاخان) را کشته بود و اکنون، دیکتاتورِ پسر، آنقدر دیر صدای مردم را شنیده بوده که در حال فروپاشی به سراغ مغضوبین و زندانیان سابقِ خود رفته بود!
دقیقا ۳۷ سال پیش، پدرش چنین کرده بود: وقتی کار از کار گذشته و هجوم متفقین آغاز شده بود به سراغ محمدعلی فروغیِ مغضوبش رفته بود برای کمک.
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد!
♦️در آن ماههای آخر، این مجموعه گفتگوهای زندانبان با دو زندانی سابق اش از نکات عبرت انگیز تاریخ است:
هنگامیکه محمدرضاشاه از صدیقی می پرسد:
«در این مدت آقای دکتر ظاهراً در دانشگاه مشغول بودید؟»
دکتر صدیقی پاسخ میدهد:
«به لطف اعلیحضرت، گاه در زندان قزل قلعه و قصر بودم، گاه زیر نظر ساواک شما....»!
و هنگامی که محمدرضاشاه از دکتر بختیار می پرسد:
«شما را از کی ندیده ام؟»
بختیار با طعنه، کودتای ۲۸ مرداد را یاد آوری کرده پاسخ می دهد:
«از 25 سال پیش. اعلیحضرت قاعدتا این تاریخ باید در خاطرتان باشد»!
♦️اما شرط های آن دو یار مصدق متضاد است:
صدیقی به شاه می گوید بشرطی نخست وزیری را قبول میکند که شاه از ایران خارج نشود و برود «در جایی آرام از کشور همانند کنارههای دریای مازندران یا جزيره کیش نظاره گر باشد».
در مقابل، بختیار شرط میگذارد که شاه «باید از ایران خارج شود».
اما در آن بیرون در کنفرانس گوادلوپ، مذاکراتی در جریان بود که باید شاه برود و همین باعث نخست وزیری بختیار می گردد نه صدیقی!
همیشه علل اصلی فروپاشی ها در داخل است اما عامل خارجی نیز وقتی به کمک آن می آید دیگر، دیاری نمی تواند جلوی فروپاشی را بگیرد!
چهار قدرت بزرگ غربی در ۱۵ و ۱۶دی ۱۳۵۷ در گوادلوپ در کارائیب گردهم آمدند که بعدا بختیار بدرستی آن کنفرانس را «یالتای خاورمیانه» نامید، هر چهار قدرت به این نتیجه رسیدند که شاه رفتنی است و باید از ایران خارج شود:
جیمز کالاهان نخست وزیر بریتانیا که از همه مسن تر بود زودتر از بقیه گفت:
«شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست...»
ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه گفت:
«اگر شاه در ایران بماند و بیش از این در برابر انقلاب مقاومت کند ایران با جنگ داخلی روبرو خواهد شد و ممکن است این وضع به بهره برداری کمونیستها و مداخله شوروی بیانجامد...»
کارتر نیز گفت:
«اوضاع ایران به کلی تغییر کرده است. شاه دیگر قادر به ماندن و ادامه حکومت نیست...»
کارتر بعدا نوشت که در کنفرانس گوادلوپ«حمایت چندانی برای شاه وجود نداشت ...و همه سران چهار کشور متفقل القول بودند که شاه باید در اسرع وقت از ایران خارج شود»
Keeping Faith: Memoirs of a President .1982pص445
♦️فروپاشی سیستم آغاز شده و ترس قدرتهای غربی از کمونیزم و دخالت شوروی در ایران باعث شده بود آنان بسوی جانشین مذهبی نزدیک شوند چون خیالشان راحت بود که حتما ضد الحاد و کمونیزم نیز هست! پس، نمایندگان کارتر و ژیسکاردستن در نوفل لوشاتو بحضور رسیدند و رهبر انقلاب به آنها گفت:
«اگر حسن نیت دارند و می خواهند آرامش باشد و خون ها ریخته نشود خوب است شاه را ببرند و از دولت بختیار حمایت نکرده در مقابل خواست ملت ایران که خواست مشروعی است جلوگیری نکنند»
(صحیفه نور، جلد ۵)
♦️غالبا در فروپاشی دیکتاتورها همیشه هم عوامل داخلی و هم خارجی به کمک هم می آیند، چند روز پیش بشار اسد نیز چنین شد. آنها آنقدر دیر صدای مردم را می شنوند که سرانجام مثل موش بیرون انداخته می شوند!
خود محمدرضاشاه در کتابش به نقل از تیمسار ربیعی(فرمانده نیروی هوایی اش) نوشته که هایزر آمد مثل موش او را از ایران بیرون انداخت!
(پاسخ به تاریخ... ص۴۲۵)
پس، بزودی آن تیتر بزرگ«شاه رفت» بر روزنامه ها نشست و شعر معروف دکتر علیرضا نوری زاده یِ دیروزی! در شادمانی از رفتن شاه و ستایش از فدایی و مجاهد و خسرو گلسرخی با عنوان«دیشب وقتی چراغ ها همه روشن شد» سروده شد:
اینک تمام مردم شهرت
پیروز و سربلند و«مجاهد»
اینک تمام مردم شهرت
سرشار و پرغرور و «فدایی»...
(اطلاعات، مورخه چهارشنبه ۲۷دی۱۳۵۷)
✍️علی مرادی مراغه ای
✅این جمله ای است که خود محمدرضاشاه از قول تیمسار ربیعی در کتابش نقل کرده است!
آن زمان که دیگر قطعی شده بود شعله های انقلاب خاموش شدنی نیست و هایزر ژنرال چهار ستاره آمریکایی بدون اطلاعِ شاه به تهران آمده با امرای ارتش جلسه می گذاشت، شاه مملکت خودش را به آب و آتش می زد تا هایزر را ملاقات کند تا بداند در جلسه چه گذشته...؟!
(پاسخ به تاریخ... ص۴۱۸)
♦️امروزها مصادف هستیم با گفتگوهای محمدرضاشاه با دکتر صدیقی و دکتر شاپور بختیار از سران جبهه ملی در کاخ نیاوران برای قبولی پست نخست وزیری. ابتدا این پیشنهاد را به دکتر صدیقی یار وفادار مصدق کرده بود اما به توافق نرسیده، سپس قرعه بنام دکتر بختیار افتاده بود.
هم صدیقی و هم بختیار هر دو از زندانیانِ و مغضوبین آریامهری بودند، حتی پدرش رضاشاه، پدر بختیار(محمدرضاخان) را کشته بود و اکنون، دیکتاتورِ پسر، آنقدر دیر صدای مردم را شنیده بوده که در حال فروپاشی به سراغ مغضوبین و زندانیان سابقِ خود رفته بود!
دقیقا ۳۷ سال پیش، پدرش چنین کرده بود: وقتی کار از کار گذشته و هجوم متفقین آغاز شده بود به سراغ محمدعلی فروغیِ مغضوبش رفته بود برای کمک.
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد!
♦️در آن ماههای آخر، این مجموعه گفتگوهای زندانبان با دو زندانی سابق اش از نکات عبرت انگیز تاریخ است:
هنگامیکه محمدرضاشاه از صدیقی می پرسد:
«در این مدت آقای دکتر ظاهراً در دانشگاه مشغول بودید؟»
دکتر صدیقی پاسخ میدهد:
«به لطف اعلیحضرت، گاه در زندان قزل قلعه و قصر بودم، گاه زیر نظر ساواک شما....»!
و هنگامی که محمدرضاشاه از دکتر بختیار می پرسد:
«شما را از کی ندیده ام؟»
بختیار با طعنه، کودتای ۲۸ مرداد را یاد آوری کرده پاسخ می دهد:
«از 25 سال پیش. اعلیحضرت قاعدتا این تاریخ باید در خاطرتان باشد»!
♦️اما شرط های آن دو یار مصدق متضاد است:
صدیقی به شاه می گوید بشرطی نخست وزیری را قبول میکند که شاه از ایران خارج نشود و برود «در جایی آرام از کشور همانند کنارههای دریای مازندران یا جزيره کیش نظاره گر باشد».
در مقابل، بختیار شرط میگذارد که شاه «باید از ایران خارج شود».
اما در آن بیرون در کنفرانس گوادلوپ، مذاکراتی در جریان بود که باید شاه برود و همین باعث نخست وزیری بختیار می گردد نه صدیقی!
همیشه علل اصلی فروپاشی ها در داخل است اما عامل خارجی نیز وقتی به کمک آن می آید دیگر، دیاری نمی تواند جلوی فروپاشی را بگیرد!
چهار قدرت بزرگ غربی در ۱۵ و ۱۶دی ۱۳۵۷ در گوادلوپ در کارائیب گردهم آمدند که بعدا بختیار بدرستی آن کنفرانس را «یالتای خاورمیانه» نامید، هر چهار قدرت به این نتیجه رسیدند که شاه رفتنی است و باید از ایران خارج شود:
جیمز کالاهان نخست وزیر بریتانیا که از همه مسن تر بود زودتر از بقیه گفت:
«شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست...»
ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه گفت:
«اگر شاه در ایران بماند و بیش از این در برابر انقلاب مقاومت کند ایران با جنگ داخلی روبرو خواهد شد و ممکن است این وضع به بهره برداری کمونیستها و مداخله شوروی بیانجامد...»
کارتر نیز گفت:
«اوضاع ایران به کلی تغییر کرده است. شاه دیگر قادر به ماندن و ادامه حکومت نیست...»
کارتر بعدا نوشت که در کنفرانس گوادلوپ«حمایت چندانی برای شاه وجود نداشت ...و همه سران چهار کشور متفقل القول بودند که شاه باید در اسرع وقت از ایران خارج شود»
Keeping Faith: Memoirs of a President .1982pص445
♦️فروپاشی سیستم آغاز شده و ترس قدرتهای غربی از کمونیزم و دخالت شوروی در ایران باعث شده بود آنان بسوی جانشین مذهبی نزدیک شوند چون خیالشان راحت بود که حتما ضد الحاد و کمونیزم نیز هست! پس، نمایندگان کارتر و ژیسکاردستن در نوفل لوشاتو بحضور رسیدند و رهبر انقلاب به آنها گفت:
«اگر حسن نیت دارند و می خواهند آرامش باشد و خون ها ریخته نشود خوب است شاه را ببرند و از دولت بختیار حمایت نکرده در مقابل خواست ملت ایران که خواست مشروعی است جلوگیری نکنند»
(صحیفه نور، جلد ۵)
♦️غالبا در فروپاشی دیکتاتورها همیشه هم عوامل داخلی و هم خارجی به کمک هم می آیند، چند روز پیش بشار اسد نیز چنین شد. آنها آنقدر دیر صدای مردم را می شنوند که سرانجام مثل موش بیرون انداخته می شوند!
خود محمدرضاشاه در کتابش به نقل از تیمسار ربیعی(فرمانده نیروی هوایی اش) نوشته که هایزر آمد مثل موش او را از ایران بیرون انداخت!
(پاسخ به تاریخ... ص۴۲۵)
پس، بزودی آن تیتر بزرگ«شاه رفت» بر روزنامه ها نشست و شعر معروف دکتر علیرضا نوری زاده یِ دیروزی! در شادمانی از رفتن شاه و ستایش از فدایی و مجاهد و خسرو گلسرخی با عنوان«دیشب وقتی چراغ ها همه روشن شد» سروده شد:
اینک تمام مردم شهرت
پیروز و سربلند و«مجاهد»
اینک تمام مردم شهرت
سرشار و پرغرور و «فدایی»...
(اطلاعات، مورخه چهارشنبه ۲۷دی۱۳۵۷)