#نفس_گرم
#پارت۴۰۴
احساس کردم تمام خون بدنم به صورتم پمپاژ شد.
کاش میشد الان آب میشدم و میرفتم تو زمین...
آرومتر حرکت کردم و با خروج از رستوران و رسیدن به ماشین مستاصل نگاش کردم؛
_چیشده؟
چرا نمیشینی؟
آب دهنم رو قورت دادم و خیره به مشکی هاش آروم لب زدم:
_ماشینت کثیف میشه!
به آنی اخم هاش تو هم رفت و جدی گفت:
_مگه مهمه؟
بشین نفس...فکرای مسخره نکن که از صبح الطلوع حسابی حرص خوردم بابت کارات...
در ماشین رو باز کرد و اشاره زد تا سوار بشم.
کمی این پا و اون پا کردم و در آخر تسلیم شده رو صندلی جلو نشستم.
تو مسیر خونه بودیم که با توقف ماشین دست از نگاه کردن به کیفم برداشتم و بهش زل زدم که با همون پرستیژ مخصوصش بی هیچ حرفی از ماشین پیاده شد.
پنج دقیقه ای گذشت تا سر و کلش پیدا شد.
کیسه ای روی پام گذاشت و حین حرکت کردن گفت:
_اینا واسه توعه!
اگه دردت زیاد بود و با اینا حل نشد حتما بگو ببرمت دکتر...
متعجب و خجالت زده کیسه رو باز کردم؛
پدبهداشتی،چند بسته قرص مسکن و کیسه آب گرم محتویاتش بود.
گونه هام گل انداخت و تشکر آرومی کردم.
_خجالت که میکشی از اون گربه تخص و وحشی همیشگی تبدیل میشی به یه پیشی ملوس!
#پارت۴۰۴
احساس کردم تمام خون بدنم به صورتم پمپاژ شد.
کاش میشد الان آب میشدم و میرفتم تو زمین...
آرومتر حرکت کردم و با خروج از رستوران و رسیدن به ماشین مستاصل نگاش کردم؛
_چیشده؟
چرا نمیشینی؟
آب دهنم رو قورت دادم و خیره به مشکی هاش آروم لب زدم:
_ماشینت کثیف میشه!
به آنی اخم هاش تو هم رفت و جدی گفت:
_مگه مهمه؟
بشین نفس...فکرای مسخره نکن که از صبح الطلوع حسابی حرص خوردم بابت کارات...
در ماشین رو باز کرد و اشاره زد تا سوار بشم.
کمی این پا و اون پا کردم و در آخر تسلیم شده رو صندلی جلو نشستم.
تو مسیر خونه بودیم که با توقف ماشین دست از نگاه کردن به کیفم برداشتم و بهش زل زدم که با همون پرستیژ مخصوصش بی هیچ حرفی از ماشین پیاده شد.
پنج دقیقه ای گذشت تا سر و کلش پیدا شد.
کیسه ای روی پام گذاشت و حین حرکت کردن گفت:
_اینا واسه توعه!
اگه دردت زیاد بود و با اینا حل نشد حتما بگو ببرمت دکتر...
متعجب و خجالت زده کیسه رو باز کردم؛
پدبهداشتی،چند بسته قرص مسکن و کیسه آب گرم محتویاتش بود.
گونه هام گل انداخت و تشکر آرومی کردم.
_خجالت که میکشی از اون گربه تخص و وحشی همیشگی تبدیل میشی به یه پیشی ملوس!