#تجانس🪐
#پارت۳۳۲✨
#زیبا_سلیمانی
ـ چشات رو ببند سردار...چشات رو ببند و خوب گوش کن.. این صدایِ مردم این شهر که توی تن این شب جا مونده. صدای نصر و من الله و فتح غریبشون رو میشنوی..
چشمانش بسته شد و تلخ لب زد:
ـ میشنوم.
ـ وسط کربلای پنج نیستیما. اینجا شهرمونه؛تهران ..کردستان ...زاهدان..تبریز... اردبیل.. اصفهان....رشت...سیستان اینایی هم که صداشون تو تن شب مونده بعثی نیستن.. چشم ببند ناموست رو بده به دست اینای که بهشون اَنگ همه چی زدین اونا فقط گفتن برای آزادی.. به علی رگ گردن میدن براش. رگ گردن بده براشون سردار.
فکش بهم چفت شده بود و رگ گردنش متورم. کف دستم را به گلویم چسباندم و راه نفس بستهام را باز.
ـ باشه قبول من هیچی از سیاست نمیدونم اما هفتهی دیگه عیده چند تا خانواده عزیزشون برای این مرز و بوم رفته..دردت نمیآد؟
ـ من سردار نیستم آوا، سردار سرش برای مردش بالای داره..من خاک پای مردمم.
بغضم ترکید:
ـ خاک پای مردم کنارشون باش.
ـ هستم به علی.
به علی او بود کنار مردمی که من صدایشان را میان سکوت شب میشنیدم و دلم خون میشد اگر و تنها اگر به لباس عروسم فکر میکردم.
#پارت۳۳۲✨
#زیبا_سلیمانی
ـ چشات رو ببند سردار...چشات رو ببند و خوب گوش کن.. این صدایِ مردم این شهر که توی تن این شب جا مونده. صدای نصر و من الله و فتح غریبشون رو میشنوی..
چشمانش بسته شد و تلخ لب زد:
ـ میشنوم.
ـ وسط کربلای پنج نیستیما. اینجا شهرمونه؛تهران ..کردستان ...زاهدان..تبریز... اردبیل.. اصفهان....رشت...سیستان اینایی هم که صداشون تو تن شب مونده بعثی نیستن.. چشم ببند ناموست رو بده به دست اینای که بهشون اَنگ همه چی زدین اونا فقط گفتن برای آزادی.. به علی رگ گردن میدن براش. رگ گردن بده براشون سردار.
فکش بهم چفت شده بود و رگ گردنش متورم. کف دستم را به گلویم چسباندم و راه نفس بستهام را باز.
ـ باشه قبول من هیچی از سیاست نمیدونم اما هفتهی دیگه عیده چند تا خانواده عزیزشون برای این مرز و بوم رفته..دردت نمیآد؟
ـ من سردار نیستم آوا، سردار سرش برای مردش بالای داره..من خاک پای مردمم.
بغضم ترکید:
ـ خاک پای مردم کنارشون باش.
ـ هستم به علی.
به علی او بود کنار مردمی که من صدایشان را میان سکوت شب میشنیدم و دلم خون میشد اگر و تنها اگر به لباس عروسم فکر میکردم.