چند روز پیشتر، در محله شلوغی راه میرفتم. دختر ۱۲_۱۳ سالهای با مادرش(احتمالا) جلو من بودند. دخترک بلوز شلوار سادهای پوشیدهبود. و مویش را دماسبی بسته بود. از شال و روسری و کلاه خبری نبود. نشمردم ولی کاش شمرده بودم که چند خانم چادری، از مقابل دخترک گذشتند و «روسری بنداز رو سرت» را گفتند. بعضی هاشان به بازوی دخترک هم ضربه ای زدند حتی! خب، امر به معروف بود لابد و آنها به وظیفه شرعیشان عمل میکردند از دید خودشان. تا جایی که من هم مسیر بودم با این مادر و دختر، امر آن آمران به معروف تاثیری نکرد. اما من در سرم این نگاه محکمتر از پیش شد که چه بسا رفتارهای ما، که در طرف مقابل نه تنها اثر ندارد بلکه او را بر انجام عملش که از نظر ما منکر است، مقاومتر میکند! روزی که نه ساله شدیم و دیگر اجازه نداشتیم به کوچه برویم، مویمان را مخفی میکردیم تا نبینند، اگر به فلسفه درست اموخته بودیمش، هرگز از زن بودنمان احساس ضعف یا خجالت نمیکردیم. یا مثلا وقتی پریود میشدیم چنان با خودمان رفتار میکردیم که انکار جرمی کرده ایم. مادرها یادمان میدادند ادای نماز خواندن و روزه داشتن درآوریم جلو پدر و برادرهایمان لو نرویم!!!
دخترک جسور و آرام قدم میزد و به گمانم از زن بودنش کیف هم میکرد. نه عنادی به کسی داشت نه اغتشاشی در رفتارش بود.
╭━═━⊰✹♡✹⊱━═━╮
@zaneh_emroozi
╰━═━⊰❀♡❀⊱━═━╯
دخترک جسور و آرام قدم میزد و به گمانم از زن بودنش کیف هم میکرد. نه عنادی به کسی داشت نه اغتشاشی در رفتارش بود.
محبوبه احمدی
╭━═━⊰✹♡✹⊱━═━╮
@zaneh_emroozi
╰━═━⊰❀♡❀⊱━═━╯