سکانس پایانی وگریختن اش از زندان درفیلم پاپیون"Papillon"
با صدای جاودانه سینما...
یادش بخیر ،،، زمانی که مجذوب نام فیلم و هنرپیشه های معروف سر در سینما و در صف خریدن بلیط و عشق وارد شدن به سالن و صدای سحرانگیز دوبله فیلمهایی که خوش صدا ترین دوبلور ها برایمان چهره هنر پیشه ها را ترسیم می کردند،
همراه شدن و قد كشيدن با سينما در ميان اين دنيای پیچیده و قهرمان ها و ضد قهرمان ها و بازيگرانی که هرکدام شان روزگاری داشتند و به گونهای بودند؛ «عيش مدامی» بود كه به ما شاید «آدم بودن»، زندگی كردن... درک از خوشی و سرمستی، ناكامی و مرگ، آگاهی و پايمردی، اشک و لبخند، رویا و حسرت، عشق و جنون، وصل و فراق و... را آموخت. حالا در اين قحط سالی و بَرهوت بايد به بهانهی «یاد سينما»، خوابگردی آن روزها را دوره كنيم و با همهی آن ستارهها و قهرمانها و صورتزخمیها و قافيهباختهها و قلندران بیاجرومزد دلخوش باشیم.
بغضم را در آئينه پريشان میبینم،
بيا دوباره بی پیرایه و رها با «علی بیغم»، «قيصر»، «رضا موتوری»، مُسیب و صالحِ«خاک» ، «داش آكل»، نگو زارممد بگو شیرممدِ«تنگسير»، آقای حكمتیِ«رگبار»، علی خوشدستِ«تنگنا»، سيد و قدرتِ«گوزنها» که چه کرد!...، اِبی و آقا حسينیِ«کندو»، آقا مجيدِ«سوتهدلان» ...، «ناخدا خورشيد»، نوریِ«سرب»، «پستچی»، «آرامش در حضور دیگران»، «گاو» ... «سلام سینما»، «باشوغریبه کوچک»...، «هامون»، «مادر»، رضاتفنگچیِ«هزاردستان»... و همه آن در يادماندگارانی كه برای سینما مایه گذاشتند و فرزندان اين آب وخاك بودند با هرنظر و اندیشهای... و با شخصیتهای كلانتر ويلكينِ«ماجرای نیمروز» و مانوئلآرتيگزِ«اسب كهر را بنگر» و اِدیفلسنِ«بيليارد باز» و تامدانيفنِ«مردی كه ليبرتی والانس را كشت»، «۱۲مرد خشگمین» آن سامورايی تنها و خوشامدگو به مرگ،... «بینوایان» با بازی ژانگابن، دونكورلئونه كنار آمده با بازنشستگی وآخرین توصیه به پسرش (آلپاچینو)، «سرپیکو» در سینما پارامونت... «كابوی نيمه شب» و رفيق مسلولش و اوجِ بازی سوفیالورن و مارچلوماسترونی در فیلمِ«گل آفتابگردان» با آن سکانس آخر...همدل و همراه شويم و اشكباران شدنمان را در«ساعتها» و آخرین سکانس «پاپیون» ببینیم با صدای ِماندگار دوبله ایران...
سينما يعنی همهی اين عاشقانهها و حسرتها و دلتنگیها... هرچند نمی توان به اين روزگار تلخ و غبار گرفته بیاعتنا بود اما میشود به بدرقه همهی آن نقشآفرينانی برويم كه وجودمان را بر«پرده نقرهای» گره زدند در آن سالهای دور و در ياد و خاطرمان حضور جاری داشتهاندو این آخری«منوچهر اسماعیلی» اعجوبهای باصداهایی آشنا اما صاحب صدایی غریبه!... بیشک نام او در تاریخ هنر دوبلهی سینمای ایران جاودانه خواهد ماند...
یادش بخیر در سینماهای لاله زار با یک بلیط دو فیلم میدیدیم... بعدها در سينما تخت جمشيد و سینما بلوار فيلمهای بینظير تاريخ سينما را دیدیم... «دزدِ دوچرخه»، «فارنهایت ۴۳۲»، «رزمناوپوتمكين»، «مادر»...و «ايوان مخوف!»...
و این قصهی فیلمها و صداها تمامی ندارد... بگمانم کنش پذیری سینما وادبیات، بی هیچ تردیدی همیشگیست،
خاطراتی که خود و پدران و مادرانمان با آنها خاطره ساختنم و بزرگ شدیم!
#ادبیات
#شعر
#موسیقی
@yeganeh_mehr
یا:
t.me/yeganeh_mehr