Forward from: بنر خانزاده🔞
🔞💢 دختره حوله پسره رو پوشیده و پسره میگه جلو چشم خودم باید حولرو دراری 😱💦🔞
با سرخوشی از حموم بیرون اومدم و خواستم برم بیرون اتاق، که حس کردم به یه چیز سفت خوردم..سر بلند کردم و با دیدن ژیهات بی اختیار جیغ زدم.
سر تا پامو نگاه کرد بی اختیار حوله رو پایین تر کشیدم و با تته پته گفتم:
-د..داشتم..میخواستم برم..حموم بودم..
قیافش شیطون شد..
آب دهنمو قورت دادم..خب مصلحت خدا اینه که فعلا گورمو گم کنم.
خواستم سمت در برم که مچ دستم کشیده شد..
ژیهات با خنده به سمتم اومد..
💢_به به..عافیت باشه...بهشت خانوم
قدمی عقب رفتم .خدا لعنتم کنه..بریده بریده گفتم:
💢_من برم ناهارو بیارم..یخ میشه..
نیشخند زد:
_من اصلا گرسنم نیست..
یه قدم دیگه بهم نزدیک شد و گوشم رو بویید
💢_فقط تشنمه...
و این که تنته حوله ی منه
لب گزیدم و دستمو کشید زیر حوله
🔥_ باشه برو اونور لباس عوض کنم می شورم بت می دمش
چشماشو ریز کرد و بند حوله رو لمس کرد و از روی حوله سینم رو فشار داد
💢_ همین الان لخت شو و بم بدش.
آب دهنمو با صدا قورت دادم داغی نفسش تو صورتم می خورد
_ اگه تا دو ثانیه دیگه نری با پا میام تو دهنت جناب سرگرد
قهقمه زد
_ باشه برو
تا خواستم فرار کنم بند حوله رو محکم کشید و بین دیوار حبسم کرد
💢_ این تن خیس و لختت و ببینم و بزارم بری؟ من که پسر پیغمبر نیستم
https://t.me/joinchat/_wGd9q7DzrEyMGY0
ژیهات دختر سرسختی که برای رسیدن به هدفش مجبور میشه با یه سرگرد منحرف جذابب😱 همخونه بشه
با سرخوشی از حموم بیرون اومدم و خواستم برم بیرون اتاق، که حس کردم به یه چیز سفت خوردم..سر بلند کردم و با دیدن ژیهات بی اختیار جیغ زدم.
سر تا پامو نگاه کرد بی اختیار حوله رو پایین تر کشیدم و با تته پته گفتم:
-د..داشتم..میخواستم برم..حموم بودم..
قیافش شیطون شد..
آب دهنمو قورت دادم..خب مصلحت خدا اینه که فعلا گورمو گم کنم.
خواستم سمت در برم که مچ دستم کشیده شد..
ژیهات با خنده به سمتم اومد..
💢_به به..عافیت باشه...بهشت خانوم
قدمی عقب رفتم .خدا لعنتم کنه..بریده بریده گفتم:
💢_من برم ناهارو بیارم..یخ میشه..
نیشخند زد:
_من اصلا گرسنم نیست..
یه قدم دیگه بهم نزدیک شد و گوشم رو بویید
💢_فقط تشنمه...
و این که تنته حوله ی منه
لب گزیدم و دستمو کشید زیر حوله
🔥_ باشه برو اونور لباس عوض کنم می شورم بت می دمش
چشماشو ریز کرد و بند حوله رو لمس کرد و از روی حوله سینم رو فشار داد
💢_ همین الان لخت شو و بم بدش.
آب دهنمو با صدا قورت دادم داغی نفسش تو صورتم می خورد
_ اگه تا دو ثانیه دیگه نری با پا میام تو دهنت جناب سرگرد
قهقمه زد
_ باشه برو
تا خواستم فرار کنم بند حوله رو محکم کشید و بین دیوار حبسم کرد
💢_ این تن خیس و لختت و ببینم و بزارم بری؟ من که پسر پیغمبر نیستم
https://t.me/joinchat/_wGd9q7DzrEyMGY0
ژیهات دختر سرسختی که برای رسیدن به هدفش مجبور میشه با یه سرگرد منحرف جذابب😱 همخونه بشه