-مگه شوهر نکردی؟ اینجا چی میخوای؟
آسو بغض کرد.
-حلقه رو امروز صبح پس دادم.
فرهاد بیتوجه به کارش ادامه داد:
-اسم یه مرد دیگه روته... برو دختر جون. هنوز انقدر بیناموس نشدم.
-به خدا به هم زدم... بابام دنبالمه حتی عقدم کن...
پوزخندی زد:
-داری به یه مرد که چند روز دیگه میره تو ۴۰ سالگی پیشنهاد میدی؟ پسفردا نمیزنم زیر دلت؟ پشیمون نمیشی؟
اشکش چکید. این مرد را دوست داشت
-نمیشم... عقدم کن..
https://t.me/+kVLrGdgtYjMyNTFk
https://t.me/+kVLrGdgtYjMyNTFk
آسو بغض کرد.
-حلقه رو امروز صبح پس دادم.
فرهاد بیتوجه به کارش ادامه داد:
-اسم یه مرد دیگه روته... برو دختر جون. هنوز انقدر بیناموس نشدم.
-به خدا به هم زدم... بابام دنبالمه حتی عقدم کن...
پوزخندی زد:
-داری به یه مرد که چند روز دیگه میره تو ۴۰ سالگی پیشنهاد میدی؟ پسفردا نمیزنم زیر دلت؟ پشیمون نمیشی؟
اشکش چکید. این مرد را دوست داشت
-نمیشم... عقدم کن..
https://t.me/+kVLrGdgtYjMyNTFk
https://t.me/+kVLrGdgtYjMyNTFk