Forward from: فرزانه صدهزاری
نمیدانی چه لحظههایی را با نبودنت از دست میدهی..
حولهی تنپوش گلبهی رنگم را تن کردهام که رطوبت تنم را بگیرد..
موهای خیس مجعدم روی سرشانهی حوله خشک میشود..
که اگر بودی..
روبه روی آینه لبخند میزنم،برای خودم چای میریزم
دستم را با تن داغ استکان گرم میکنم..
استکان را تا نزدیک صورتم میاورم تا بخارش لبهایم را تر کند..
قند را در دهانم میگذارم تا کامم را شیرین کند..
که اگر بودی..
دستهایم رو روی غبار میز میکشم....
دستهایم را روی بخار پنجره میکشم...
دستهایم را روی قاب نقاشی..
روی برگهای تُرد گیاه...
روی تن سفید دیوار..
دستهایم را..
که اگر بودی..
که اگر بودی..
#فرزانه_صدهزاری
.
حولهی تنپوش گلبهی رنگم را تن کردهام که رطوبت تنم را بگیرد..
موهای خیس مجعدم روی سرشانهی حوله خشک میشود..
که اگر بودی..
روبه روی آینه لبخند میزنم،برای خودم چای میریزم
دستم را با تن داغ استکان گرم میکنم..
استکان را تا نزدیک صورتم میاورم تا بخارش لبهایم را تر کند..
قند را در دهانم میگذارم تا کامم را شیرین کند..
که اگر بودی..
دستهایم رو روی غبار میز میکشم....
دستهایم را روی بخار پنجره میکشم...
دستهایم را روی قاب نقاشی..
روی برگهای تُرد گیاه...
روی تن سفید دیوار..
دستهایم را..
که اگر بودی..
که اگر بودی..
#فرزانه_صدهزاری
.