دستهایش را دیدی؟
دستهایش مهربانند
گاهی چشمهایش آزارم میدهند
اما دستهایش هرگز
تنفر را هرگز در برابر دستهایش به رسمیت نشناختم
"حق و مصلحت" میخواند
چیزهایی که میخواند را دوست دارم
پرسیدم:
چقدر از هم باخبر خواهیم ماند؟
پاسخش پر از اطمینان بود
او میخواهد "منجی شهر نیمهجان باشد"
من هم در برابر این گزاره پراطمینانم
من حرفهای زیادی با تو داشتهام که نگفتم
نشد که بگویم
که ترسیده بودم
اما هرگز از گفتن اینکه زیبایی دریغ نمیکنمت
دریغ نمیکنمت از زیبایی چشمانت، دستانت و صورتت
میگویمت تا حتی اگر نبودم هم باورت بماند
که چقدر زیبایی
که تو زیبای
زیبا
به قدرِ تمام آنچه که باید به تو میگفتم و نگفتم
که نشد بگویمت
تو همانقدر زیبایی
به قدر تمام سکوتم.
دستهایش مهربانند
گاهی چشمهایش آزارم میدهند
اما دستهایش هرگز
تنفر را هرگز در برابر دستهایش به رسمیت نشناختم
"حق و مصلحت" میخواند
چیزهایی که میخواند را دوست دارم
پرسیدم:
چقدر از هم باخبر خواهیم ماند؟
پاسخش پر از اطمینان بود
او میخواهد "منجی شهر نیمهجان باشد"
من هم در برابر این گزاره پراطمینانم
من حرفهای زیادی با تو داشتهام که نگفتم
نشد که بگویم
که ترسیده بودم
اما هرگز از گفتن اینکه زیبایی دریغ نمیکنمت
دریغ نمیکنمت از زیبایی چشمانت، دستانت و صورتت
میگویمت تا حتی اگر نبودم هم باورت بماند
که چقدر زیبایی
که تو زیبای
زیبا
به قدرِ تمام آنچه که باید به تو میگفتم و نگفتم
که نشد بگویمت
تو همانقدر زیبایی
به قدر تمام سکوتم.