🌹داستان آموزنده🌹.
هنگامی که ابراهیم را بالای منجنیق گذاشتند و میخواستند او را در آتش بیفکنند جبرئیل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت : آیا نیاز داری که به تو کمک کنم ؟ ابراهیم در جواب گفت : امّا به تو نه!
فَقالَ جَبرَئیلُ فَاسئَل رَبَّکَ .
جبرئیل به حضرت ابراهیم پیشنهاد کرد [ حال که از من کمک نمی طلبی ] پس از خدا نیازت را بخواه .
فقال : حَسبی مِن سُؤالی عِلمُهُ بِحالی
و ابراهیم گفت : همین قدر که از حال من آگاه است کافی است .
چون رها از منجنیق آمد خلیل
آمد از دربار عزت جبرئیل
گفت « هَـل لَکَ حاجَهٌ یا مُجتَبی »
گفت « أمّا مِنکَ یا جَبریلُ لا »
من ندارم حاجتی از هیچ کس
با یکی کار من افتاده است و بس
گفت با او جبرئیل ای پادشاه
پس ز هر کس با شدت حاجت بخواه
گفت اینجا هست نامحرم مقال
علمه بالحال حسبی بالسؤال
گر سزاوار من آمد سوختن
لب ز دفع او بباید دوختن
میتواند آتشم گلشن کند
شعله ها را شاخ نسترون کند
من نمیخواهـم جز آنچـه خواهد او
حـال مـن میبیند و میداند او
و سرانجام ، برای این که کار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد کرد آتش بر او گلستان شد که :
وَ قُلنا یا نارُ کُونی بَرداً و سَلاماً عَلی اِبراهیمَ
و ما گفتیم : ای آتش ! سرد و سالم بر ابراهیم باش .
و آنچنان آتش سرد شد که :
لَو لَم یَقُل سَلاماً لَأَهلَکَهُ بَردُها .
اگر خدای متعال به آتش نمی فرمود بر ابراهیم سالم باش و تنها میفرمود سرد باش ، جان ابراهیم از سرما به خطر میافتاد .
آری ، کسی که تا این حد بر خدا توکل کند خداوند متعال نیز او را از گرفتاریها و سختیها نجات میدهد و آتش را تبدیل به گلستان میکند .
🌹
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
@raz_quran •┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•