آیدا نازنین خوبِ خودم!
ساعت چهار یا چهار و نیم است. هوا دارد شیری رنگ میشود. خوابم گرفته است اما به علت گرفتاریهای فوقالعادهای که دارم نمیتوانم بخوابم.باید کار کنم. کاری که متاسفانه برای خوشبختی من و تو نیست، برای رسالت خودم هم نیست، برای انجام وظیفه هم نیست، برای هیچ چیز نیست ... برای تمام کردن احمد تو است! برای آن است دیگر –به قول خودت–چیزی از احمد برای تو باقی نگذارند!
اما... بگذار باشد. اینها هم تمام میشود. بالاخره فردا مال ما است. مال من و تو باهم. مال آیدا و احمد باهم!
بالاخره خواهد آمد، آن شبهایی که تا صبح در کنار تو بیدار بمانم، سرت را روی سینهام بگذارم و به تو بگویم که در کنارت چه قدر خوشبخت هستم!
#احمد_شاملو
🍃 @Pedram_Behnam 🍃
ساعت چهار یا چهار و نیم است. هوا دارد شیری رنگ میشود. خوابم گرفته است اما به علت گرفتاریهای فوقالعادهای که دارم نمیتوانم بخوابم.باید کار کنم. کاری که متاسفانه برای خوشبختی من و تو نیست، برای رسالت خودم هم نیست، برای انجام وظیفه هم نیست، برای هیچ چیز نیست ... برای تمام کردن احمد تو است! برای آن است دیگر –به قول خودت–چیزی از احمد برای تو باقی نگذارند!
اما... بگذار باشد. اینها هم تمام میشود. بالاخره فردا مال ما است. مال من و تو باهم. مال آیدا و احمد باهم!
بالاخره خواهد آمد، آن شبهایی که تا صبح در کنار تو بیدار بمانم، سرت را روی سینهام بگذارم و به تو بگویم که در کنارت چه قدر خوشبخت هستم!
#احمد_شاملو
🍃 @Pedram_Behnam 🍃